عصر ایران; بینا انسان – در خبرها آمده بود موج گرما بی سابقه ای به ایران رسیده و روزهای شنبه و یکشنبه گرم است و دمای هوای تهران به 42 درجه سانتی گراد می رسد. البته 42 درجه دمایی است که هواشناسی نشان می دهد وگرنه با نشانگر دمای 42 درجه فردی که روی آسفالت داغ جاده راه می رود دمای بیش از 50 درجه را تحمل می کند.
در هر صورت، چه در 42 یا 50 سالگی، گرمایی را تجربه می کنیم که پدران و پدربزرگ های ما به ندرت تجربه کرده اند. نه فقط ما ایرانی ها، بلکه ما مردم اکثر نقاط دنیا. اما پدر و مادر ما و البته پدربزرگ و مادربزرگ و به خصوص اجدادمان، در دوران کودکی ما از امکانات امروزی برخوردار نبودند.
تلویزیون خودمان چند سال پیش به مناسبت ماه رمضان با یک کشاورز پیر هرمزگانی مصاحبه ای داشت که خاطرات جوانی اش را تعریف کرد. پیرمرد گفت در ایام شباب قبل از سحر سحری می خوردم و تا ظهر روی زمین کار می کردم. سپس به خانه آمدم و کمی استراحت کردم و عصر به مزرعه برگشتم و تا افطار کار کردم.
در این گرمای طاقت فرسا بدون هیچ وسیله خنک کننده در منزل و روزی 10 ساعت روی زمین زیر آفتاب بدون هیچ مشکلی. او هم شاکر خدا بود و مثل ما مدام از زمین و زمان گلایه نمی کرد و نمی خواست انسان و دنیا به او خدمت کنند، بلکه در گوشه ای غیر منتظره مشغول خدمت به دنیا و آدم بود.
در قرن گذشته شمسی، حتی در مرکز ایران که امکانات و ثروت بیشتری وجود داشت، وضعیت با معیارهای امروزی ما چندان مساعد نبود. نبود. مثلاً کولر آبی تقریباً از اواخر دهه 1340 وارد زندگی شهرنشینان ایران شد. اگرچه کولر گازی از اوایل دهه 1340 تولید می شد، اما به تدریج از دهه 1350 به یک محصول مصرفی تبدیل شد. محصولی که البته برای افراد ثروتمند در نظر گرفته شده بود. و از دهه 1360 به بعد مصرف کنندگان آن روز به روز بیشتر شدند.
خلاصه اینکه حداقل تا اواسط دهه 1340 خانواده های ایرانی در تهران، اصفهان، یزد، کرمان و سایر استان های سردسیر ایران بدون کولر آبی و گازی زندگی می کردند. کسانی که دستشان به دهان می رسید صاحب پنکه های سقفی یا پنکه کوچکی بودند که تولید آنها از دهه 1320 آغاز شد. بقیه مردم مجبور شدند از فن استفاده کنند تا کمی از گرمای طاقتفرسا تابستان راحت شوند. البته تمهیدات دیگری نیز در نظر گرفته شد، اما خنک سازی این اقدامات با سیستم های فعلی ما قابل مقایسه نیست نبود.
در پرانتز فرض می کنیم که پنکه های کوچکی که روی زمین، میز و طاقچه خانه ها گذاشته شده بود، در زمان ناصرالدین شاه وارد ایران شد. شاه قاجار در سفر سوم خود به فرنگستان در سال 1268 خورشیدی از یک کارخانه لوازم برقی دیدن کرد و مجذوب یک بادبزن شد. او در خاطرات خود در مورد این هوادار نوشت:
متشکرم، آنها یک پروانه ساختند که با برق حرکت می کند و با سرعت و ساخت بالا می زند. دارای دستگاهی است که حرکت انگشت چرخ را متوقف می کند. ناگهان بو و گرما تبدیل به جهنم می شود. دوباره انگشتت را می گذاری پایین، حرکت می کند، می شود آسمان. فکر کردم خیلی نگرانم ایستادم، خنک شدم، باد آنقدر شدید بود که دامن و کلیشه (پیراهن و نیم تنه) سرداری را به خوبی تکان داد. گفتیم اگر ممکن است یکی این چرخ ها را درست کنید و برای ما به تهران بفرستید.
اما چرا پیرمردان و پیرزنانی که دوران کودکی شان در دهه های 1320 و 1330 بود، امروز در خاطرات خود چیز زیادی از گرمای طاقت فرسای آن دوران نمی گویند؟ می توان داستان را با زیبایی نوستالژیک دوران کودکی و نوجوانی پیوند داد و ادعا کرد که در آن زمان فقط دنیا را تجربه می کردند و طعم «عجب» و «عشق» را می چشیدند و از این رو امروز سختی های آن دوران را فراموش کرده و شادی های دل انگیز آن را به یاد می آورند.
فرض کنید ده ساله هستید و هر روز با پدر و مادر و خواهر و برادر خود احساس امنیت، شادی و “همکاری” می کنید. دیگر چه اهمیتی دارد که چقدر گرم باشد و با پنکه یا پنکه یا پنکه سقفی خود را خنک کنید؟ اگر روح شما خوب باشد، گرما و سرما نمی تواند به بدن شما آسیب برساند.
در سریال «رعنا» اثر دلنشین داوود میرباقری، فلش بک ها جوانی رعنا (گلچهرا سجادیه) و جواد دانایی (سعید نیک پور) را در زمستان های بسیار سرد دهه 1330 نشان می داد. هرکسی که دوران کودکی و جوانی خود را در دهه 50 و 60 سپری کرده باشد، این زمستان های سرد را به یاد می آورد. برف می آمد، چه برفی! مردم به خصوص کودکان در خانه یقه اسکی می بستند تا از سرماخوردگی در امان بمانند. علاءالدین و یکی دو بخاری نفتی در خانه های بزرگتر آن زمان به اندازه مردم خانه وسطی کل خانه را گرم نمی کرد. دی ماه هم مثل مردم آن زمان با لباس نازک تابستانی یا بهاری در خانه شان رفت و آمد می کنند.
باید گرم می شدی وگرنه خیلی زود سرما می خوری. برای بچه های دبستانی، پوشیدن چکمه امری ضروری بود زیرا زمستان ها بسیار برفی بود. اما این روزها دیگر نیازی به چکمه نیست.
اتفاقاً بچه های آن زمان همه سرما را تحمل کردند، اما چون تحت حمایت خانواده بودند و روزگار چندان خصمانه و ناخوشایند نبود، خاطرات خوبی از زندگی فقیرانه خود در آن دوران دارند. مهمترین چیز لذت بردن است. چه در گرما و چه در سرما. امکانات و امکانات نمی تواند جای یک قلب شاد را بگیرد. به قول سهراب سپهری: قیمت دل سیر چقدر است؟
اما اگر از نوستالژی روزهای شاد کودکی با خانواده چشم پوشی کنیم، مشکل اصلی می تواند «قدرت» و «انتظار» باشد. شکوفایی تکنولوژیکی ما البته انتظارات ما را از قدیمی ها و قدیمی ها افزایش داده است. در واقع تکنولوژی ما را لاغر کرده است. مقاومت حرارتی ما نسبت به پدربزرگ و مادربزرگمان کمتر است.
معادله عجیبی است. مردم برای اینکه راحت تر زندگی کنند، تمدن خود را صنعتی کردند و رونق آنها افزایش یافت، اما در همان زمان فتیله صنعت برداشته شد. یکی این یکی از ابزارهای فرار از «گرمای طبیعی» سال ها و قرن ها پیش بود، باعث گرم شدن زمین شد و اکنون «گرمای غیرطبیعی» بشریت را نابود می کند.
این تازه شروع داستان است. خوش شانسیم که چند دهه پیش به دنیا آمدیم و چند دهه بعد شعر وداع می خوانیم و می رویم جایی که راه نیست (به قول مولانا). آنهایی که تازه به دنیا آمده اند چند دهه دیگر به دنیا می آیند، برمی گردند و باید گرمای طاقت فرسا را تحمل کنند! یعنی برمی گردند به روزهای گرم و طوفانی نیاکان ما. با اینکه امکانات بیشتری نسبت به پدربزرگ ها و پدربزرگ های ما دارند، اما باید با گرمای بیشتری کنار بیایند. حداقل به نظر می رسد که وضعیت برای مدت طولانی در آینده به همین منوال باقی خواهد ماند.
رنج آینده فقط گرمای بیشتر نیست. گرم شدن کره زمین دیر یا زود به بحران آب آشامیدنی منجر خواهد شد. باعث افزایش سطح آب اقیانوس ها و دریاها و در آینده برخی از شهرها زیر آب می شود. این کلمات از داستان های علمی تخیلی نمی آیند. این همان دانشمندان است!
کسانی که مدام از مدرنیته بد می گویند، وقتی به بحث گرمایش جهانی می رسند که علت اصلی آن تمدن صنعتی جدید بشریت است، احتمالاً می گویند بله، مگر ما نگفتیم سنت بهتر از مدرنیته است؟ مدرنیزاسیون؟ حالا دیدی که انسان تبذیر چه چیزی را به زمین خدا آورد؟
این افراد کاملا اشتباه نمی کنند، اما طنز ماجرا این است که خودشان حاضر نیستند از ثروت صنعتی خود دست بکشند و مثلا خانه ای بدون آخرین مدل های کولر، یخچال، فریزر، تلویزیون و… داشته باشند. به “دشمنان ثروتمند مدرنیته” نگاه کنید و ببینید کدام یک از آنها به طور کامل در امکانات تکنولوژیکی تمدن جدید غوطه ور نیستند؟
آیا کسی این افراد را مجبور کرده است که مصرف کنندگان سنگین آخرین محصولات این یا آن شرکت باشند؟ نه، مثل دیگران عاشق بودند و ثروت و آسایشی را که مدرنیته به ارمغان می آورد می خواستند. به گفته دکتر شریعتی این افراد زرزری و وزوزیست حرفه ای هستند. این گونه آقایان بر این عقیده اند که خودشان آمادگی عمل به این نظر را ندارند. این بدان معناست که زندگی آنها ربطی به ایمان آنها ندارد. بنابراین معلوم نیست چرا علاقه دارند مدام این نظرات را در گوش این و آن بخوانند؟
یک فیلسوف سنت گرا یک مقاله کامل علیه علم مدرن نوشت. اما تا زمانی که بیمار می شود، به سرعت به بیمارستان های نیویورک و لندن می رود و عمر پر برکت خود را در آنجا می گذراند. چرا؟ چون این مطالب برای خوانندگان آثارش است نه برای خودش!
از موضوع اصلی دور نشویم. تمدن جدید با تمام مزایایی که دارد، زمین را گرمتر کرده است و این روند در آینده، حداقل در کوتاه مدت، یعنی تا پایان این قرن، در بهترین حالت ادامه خواهد داشت. میزان این گرمایش را می توان کاهش داد.
رفاه و آسایشی که تمدن جدید به ارمغان آورده است، استقامت ما را نسبت به گذشته کاهش داده است. گرمای بیشتر و برق کمتر. نتیجه روشن است: ناسپاسی و بدهکاری. با این حال، به گفته پوپر، ما از اعتقاد به علم بد نیستیم. یعنی ایمان داشته باشیم که علم چاه حفر شده را پر خواهد کرد. این چاه نیز برای رفع نیاز بشر حفر شده است.
تحمل سختیهای وضع موجود نباید به اتوپیایی کردن «دیروز تاریخ» منجر شود. گذشته رنج های خاص خود را داشت. از فقدان حقوق بشر و رژیم های مستبد گرفته تا مرگ و میر بالا و امید به زندگی پایین تا تغذیه ضعیف و داروی ضعیف تر، خشونت بیشتر و سرگرمی کمتر و همچنین سفرهای طولانی تر و سفره های خالی.
پس شاید بد نباشد به احترام نیاکانی که این علم و صنعت و ثروت را نداشتند و رنجشان از ما بیشتر بود، گرمایش زمین را بدون گله و شکایت تحمل کنیم. زمین هنوز حداقل یک میلیارد سال باقی مانده است. البته برای مردم، حیوانات و گیاهان. در غیر این صورت، باکتری ها می توانند تا دو میلیارد سال دیگر روی زمین زندگی کنند.
گرمایش زمین ناشی از انسان از زمان انقلاب صنعتی آغاز شده است. انقلاب صنعتی از سال 1760 تا 1840 آغاز شد. در بهترین حالت، دویست سال است که ما انسان ها دمای زمین را به طور مصنوعی افزایش داده ایم. بهتر است امیدوار باشیم که علم و خرد بشری که حاصل رشد فکری و اخلاقی او در طول تاریخ است، برای حل این مشکل چاره اندیشی کند; زیرا بازگشت به گذشته غیرممکن است.
اگر چنین بازگشتی امکان پذیر باشد، خواهیم دید که «گذشته» خاکستر سوز نبوده و در این صورت آینده را از دست خواهیم داد. نوستالژی تمدن جدید به سراغمان می آید و می گوییم: با اینکه زمین داشت گرم می شد، اما مترو، هواپیما، اینترنت، موبایل، سینما، آزادی و شهرهای مدرن با انواع تفریحات، مراکز خرید، غذاها، آب و… داشتیم. کولر گازی!