اگرچه سقراط اصرار داشت که «آنچه می دانم این است که هیچ نمی دانم»، اما سقراط تأثیر عمیقی بر سیر فلسفه غرب داشت. صرف نظر از این ادعا، میتوان به اشتباه تعبیر کرد به این معنا که منظور سقراط این است که چیزی برای دانستن وجود ندارد.
بر اساس گزارش فرادید، این امر در حالی رخ میدهد که وجود حقیقت ابدی برای فلسفه سقراط و به طور کلی فلسفه یونان باستان ضروری است. حقیقتی که سقراط به ویژه در «خود» به دنبال آن بود.
خوب زندگی کن
هدف اصلی سقراط در طول زندگی اش این بود که بفهمد انسان خوب بودن به چه معناست. فرهنگ آتن در قرن پنجم بسیار اجتماعی بود. حضور اشراف و اعیاد به همان اندازه که باعث شکلدهی شخصیت آتن باستان میشد، باعث پرورش سطحی نگری و اسراف نیز میشد. با این وجود، سقراط عاشق آتن و آتنیها بود و مرتب با همشهریان خود صحبت میکرد و حضوری معتبر اما «ضدفرهنگی» داشت.
برای سقراط (برخلاف فرهنگ آتن)، زندگی خوب به معنای رفتار خوب و عادلانه بود، نه صرفاً دنبال کردن لذت. او معتقد بود که تنها راه مطمئن برای انجام درست این است که بدانیم خوبی یا عدالت چیست. او در جستجوی صداقت به دوستان و هموطنان آتنی خود رجوع کرد و از آنها پرسید که پاسخ آنها به چنین سؤالات مبهمی چیست و چه استدلالی در پس پاسخ آنها نهفته است.
هیچ کس، حتی سقراط، پاسخ های قطعی نداشت. با این حال، سقراط هرگز کسی را پیدا نکرد نبود برای پذیرش مشکلات نامطمئن و توقف جستجو. هدف از گفتگوهای او یافتن پاسخهای عمیق و حلکننده بود، و در حالی که گفتوگوهای افلاطون نشان میدهد این پاسخها چقدر مبهم بودند، اما شاهدی بر برخی از باورهای قوی سقراط نیز بودند که او تقریباً به آن اطمینان داشت.
مرگ از آبرو
سقراط هرگز در مورد انجام کاری که معتقد بود درست است، سازش نکرد، حتی اگر زندگی اش به آن وابسته باشد. سقراط در طول محاکمه خود به بحث و استدلال علیه اتهامات بی تقوایی و فساد جوانان پرداخت، در حالی که ابراز پشیمانی و طلب بخشش ممکن بود او را از مجازات اعدام در امان نگه دارد.
همانطور که در کریتون افلاطون توضیح داده شده است، یکی کریتو، یکی از دوستان سقراط، قبل از اعدام به صورت مخفیانه وارد سلول زندان او می شود و نقشه ای برای کمک به سقراط برای فرار از آتن و جلوگیری از مرگ ناعادلانه او دارد. سقراط از پذیرش این پیشنهاد امتناع می ورزد مگر اینکه هر دو موافق باشند که فرار راه حل خوبی خواهد بود.
کریتو اثر ژاک لوئیس دیوید
در طول گفتگوی خود، هر دو بر اهمیت رفتار خوب و منصفانه توافق داشتند. سقراط گفتگو را با پرسیدن اینکه آیا نظر همه مهم است یا فقط نظر کسانی که خوب و عادل هستند (یا حداقل اینگونه رفتار می کنند) گفتگو را رهبری کرد. کریتون پاسخ داد که نظر توده ها، یعنی هیئت منصفه، مسئول حکم اعدام او است. حتی اگر دیگران عاقل نیستند، باید به نظرات آنها توجه کنید، حداقل برای حفظ جان خود. اما سقراط پافشاری کرد و ادعا کرد که ارزش زندگی خوب از همه احتمالات بیشتر است.
نمایی از دلفی با گروهی از افراد توسط کلود گیل و کلود لورن
سقراط باید سرنوشت خود را بپذیرد زیرا اگر بخواهد از آن اجتناب کند، هدف خود را برای داشتن یک زندگی خوب از بین خواهد برد. او استدلال می کند که تمام زندگی خود را در آتن زندگی کرده است و توسط دولت حمایت و تشویق شده است تا به آنچه که هست تبدیل شود و این همیشه به معنای پذیرش تمام قوانین آتن است.
اگر او ناراضی بود، می توانست به طور قانونی زندان را ترک کند یا سعی کند قوانین ناعادلانه را تغییر دهد. حالا که برای هر دوی آنها خیلی دیر شده است، فرار او فقط نشان می دهد که شخصیت خوب و اعمال خوب او هرگز مهمتر از منافع شخصی اش نبوده است.
علاوه بر این، سقراط نمی توانست زندگی خود را در هیچ شهر دیگری از سر بگیرد، زیرا مردم آنجا می دانستند که او از آزار و شکنجه در آتن گریخته است، و این به تنهایی هر آنچه را که در مورد فضیلت و عدالت می گفت بی اعتبار می کرد.
جاودانگی روح
ادای احترام به جمجمه های میشل فرانسوا دیندر باردون
تنها با نگاهی به رساله کریتون، سقراط برای وفادار ماندن به ارزش های خود به انگیزه بیشتری نیاز داشت. اگر او بر اساس آنچه دیگران در مورد او فکر می کنند به دنبال یک زندگی خوب بود، احتمالاً از ابتدا به اعدام محکوم نمی شد. انگیزه او از درون می آمد و معنای زندگی خوب به چیزی بیش از زندگی زمینی بستگی دارد. آخرین لحظات زندگی سقراط در فایدون بازگو می شود، جایی که او مرگ را جدایی جسم و روح توصیف می کند.
برای سقراط، فیلسوف بودن به معنای پرداختن به خرد، عقاید و حقیقت بود. مرگ به روح این فرصت را می دهد که از امیال بدن و ناکارآمدی ذهن رهایی یابد، به این معنی که سرانجام می تواند به معرفت و حقایق ابدی که سقراط، مانند همه فیلسوفان راستین، در طول زندگی خود به دنبال آن بوده است، دست یابد. مفهوم روح جاودانه در بسیاری از گفتگوهای افلاطونی ذکر شده است.
فضیلت و دانش به عنوان هدف روح
رساله منون بر ماهیت یادگیری و خود دانش متمرکز است تا روحی جاودانه را نشان دهد. نتیجه نهایی سقراط این است که هر فردی باید فضیلت خود را در درون خود بشناسد.
هم سقراط و هم مینو معتقدند که فضیلت شباهت زیادی به سایر حوزه های تحصیلی ندارد زیرا نمی توان آن را آموزش داد. با این حال، حتی دانش قابل آموزش هرگز نمی تواند بر دانش آموز یا دانش آموز تحمیل شود، بلکه باید از درون استخراج شود.
معنای جهانی یک مفهوم یا درسی است که در نهایت قابل درک است و دلالت بر وجود روح ابدی و معرفت عینی دارد که روح به آن دسترسی دارد. کلمه یونانی برای این “تاریخ” است، این ایده که تمام یادگیری ها در واقع “به خاطر سپردن” است.
بنابراین می توان گفت که حقیقت نزد سقراط به معنای نگریستن به درون خود و یادآوری آن تحققاتی است که همیشه در روح ابدی و غیر مادی ما بوده است.