پایان یکی یکی از بخش های مهم داستان است و اغلب نویسنده سعی می کند در پایان کار خود با کنار هم قرار دادن قطعات داستان به اوج روایت برسد. اول از همه، چه احساسی نسبت به پایان یک اثر داستانی دارید و چقدر برای شما مشکل ایجاد کرد؟

پایان مهم ترین قسمت داستان است. به شخصه، وقتی در داستان هایم نقدهایی دریافت می کنم، معمولاً به خاطر پایان داستان است. – چرا زود تموم شد؟ چرا معلوم نشد قهرمان چه شد؟ و… همه اینها نشان می دهد که داستان شما ممکن است روشن و هیجان انگیز شروع نشود، اما باید پایانی قانع کننده برای مخاطب داشته باشد. حالا یا انتهای باز یا انتهای بسته کلاسیک. امروزه در دنیایی زندگی می کنیم که نظریه جهان های موازی در فیزیک مطرح است و فیلم ها و داستان هایی با پایان های متعدد و متفاوت ساخته و نوشته می شوند. البته همه اینها نشان می دهد که پایان بخش عظیمی از یک اثر هنری است که می تواند سرنوشت یک اثر را در نگاه مخاطب تغییر دهد. گاهی یک اثر با پایان باز آنقدر در خاطر مخاطب می ماند که هیچ پایان کلاسیکی نمی تواند اثر را در خاطر مخاطب جاودانه کند.

منظور شما از پایان کلاسیک چیست و شامل چه عناصری است؟

در داستان نویسی کلاسیک و خطی، مخاطب معمولاً باید پاسخ همه ابهامات، پیچیدگی ها و سؤالات نامشخص را بیابد. از این رو نویسنده در این سبک روایی سعی می کند به تمامی پرسش ها در چارچوب منطقی داستان و به سبک دلخواه پاسخ دهد. مثلاً در «صد سال تنهایی» مارکس، با اینکه طرف فضای سورئال است و سبک مارکس رئالیسم جادویی است، اما در نهایت همه عناصر داستان و زمان، مکان، نام و شخصیت‌ها همه به چرخش در می‌آیند. در یک طوفان در هم پیچیده و از روی زمین ناپدید می شوند.

پایان بخش عظیمی از یک اثر هنری است که می تواند سرنوشت یک اثر را در نگاه مخاطب تغییر دهد.

پایان باز و انتخاب آن در داستان، در چه شرایطی قابل قبول است و چه ملاحظاتی لازم است؟

یک سوء تفاهم در مورد پایان باز وجود دارد که در اینجا باید به آن اشاره کنم. گاهی اوقات خالق اثر هنری قادر به ایجاد چارچوب داستان و اجرای آن نیست. یعنی عناصر داستان به یک دوراهی یا تریفکتای خاصی نمی رسند و با پایانی باز تصمیم گیری را به عهده مخاطب می گذارند. این خطا و بی کفایتی خالق است که نویسنده یا خالق اثر داستانی با استفاده از مقوله پایان باز سعی می کند پشت آن پنهان شود. اما گاهی داستان چنان چارچوب محکمی دارد که وقتی مخاطب فرصت انتخاب پایان را پیدا می کند، هر نوع تخیلی از سوی مخاطب بر غنای داستان اصلی می افزاید. در جایی خواندم که مایکل کورتیس; کارگردان فیلم «کازابلانکا» در سکانس پایانی این فیلم؛ او حتی تصمیم نگرفته بود که داستان چگونه تمام شود. … آیا ایلسا باید با ویکتور لازلو سوار هواپیما شود؟ آیا او باید با ریک می ماند و اجازه می داد لازلو به تنهایی به دنیای آزاد فرار کند؟ آیا باید هر سه با هم فرار می کردند؟ … خب می بینیم که هر کدام از این سه پایان برای ما قابل قبول است و با منطق داستان همخوانی دارد. غنا و کمال داستان و فیلمنامه است که وقتی پایان باز می شود ما را در احساس خوشایندی از فانتزی و رضایت ذهنی غرق می کند. اما اگر داستان کند و ناقص بود، پایان باز مشکل را حل نمی کرد.

آیا منطقی است که اینگونه درک معنای داستان صرفاً بر عهده مخاطب است؟

منطق توسط نویسنده یا خالق تعیین می شود. اگر به عنوان خالق اثر، منطقی در داستان پیدا کردید که در چارچوب آن، انتخاب بین چند پایان برای مخاطب منطقی به نظر برسد، این می تواند ترفند خوبی برای ماندگاری اثر در حافظه مخاطب باشد.

به نظر شما سهم منطقی نویسنده در به پایان رساندن یک اثر و تعیین تکلیف برای مخاطب چقدر است؟

این قابل اندازه گیری نیست. خالق اثر و مخاطب باید در چارچوب معنایی به توافق برسند. زمانی که نویسنده اثری را خلق می کند، طبیعتاً با توجه به شناخت یا انتظاراتی که از مخاطب از اثرش دریافت می کند، آن را به پایان می رساند. خالق یک فیلم یا داستان پرطرفدار طبیعتاً از مخاطب خود انتظارات خاصی دارد و در هر صورت کار را با پایانی کلاسیک و مردمی به پایان می رساند. با این حال، خالق آثار خاص، تعریف متفاوتی از مخاطب خود دارد و ممکن است بسته به سطح سواد تصویری یا داستانی مخاطب خاص خود، یک پایان باز در نظر بگیرد.

انتخاب یک پایان باز اساساً چه چیزی از نویسنده نیاز دارد؟

به نظر من در داستان نویسی کلاسیک باید قدرت داشت. اگر نمی توانید یک داستان کلاسیک و خطی با پایان موفق و روشن بنویسید. شما قطعا شرایط لازم برای نوشتن یک داستان غیرخطی و پایان باز را ندارید. مثل این خواهد بود که از یک نقاش آبستره بخواهید یک چهره سیاه معمولی بکشد و او به شما «دو چشم ابرویی» کودکانه بدهد!

به نظر شما نویسندگانی که امروزه پایان باز را انتخاب می کنند چقدر موفق هستند؟

راستش را بخواهید خودم را در موقعیتی نمی بینم که بتوانم سایر دوستان نویسنده ام را قضاوت کنم، فقط امیدوارم مقوله باز، مانند نوشتن داستان های مینیمال یا پست مدرن، تبدیل به مدی مخرب در فضای داستانی ایران نشود.




اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *