بعد- قرار آنلاین یک خطر است، نه تنها به این دلیل که شانس یافتن مرد یا زن مناسب کم است، بلکه به این دلیل که نمی توان از قبل تأیید کرد که افرادی که از چنین سایت هایی استفاده می کنند قابل اعتماد یا پایدار هستند. به سادگی نمی توان گفت که وقتی در آن استخر بزرگ غریبه های اینترنتی فرو می روید، چه کسی را ممکن است ملاقات کنید. و شاید هیچ کس به اندازه مکانیک دیو کروپا که تصمیم گرفت پس از نقل مکان به اوما، نبراسکا برای نزدیک شدن به دو فرزند خردسال خود، عشق یا حداقل شهوت را به جان بخرد، از مشکلات این روش مدرن دوستیابی آگاه نباشد. . دیو در مورد این حقیقت که نمیخواهد یک رابطه جدی داشته باشد کاملاً واضح بود. متأسفانه، اما آنچه او به دست آورد بسیار جدی تر و دیوانه وارتر از آن چیزی بود که تصورش را می کرد!
به گزارش بازتاب آنلاین به نقل از دیلی بیست، مستند «عاشق، عیب یاب، استاکر» در نتفلیکس در 9 فوریه به نمایش درآمد و داستان تراژدی را روایت میکند که حتی در یک میدان شلوغ جنایت واقعی و چیزی شبیه دردسر بر سر یک شیطان آمده است. همانطور که در مستند بلند سام هاپکینسون به طور متقاعدکننده ای گفته شد، دیو با میل به امور روزمره وارد دنیای دوستیابی آنلاین شد و جذب لیز گیلر شد و آن دو در مورد موتورسیکلت صحبت کردند. سبک موسیقی فیلم های هوی متال و علمی تخیلی ایده ای را با یکدیگر به اشتراک گذاشتند. لیز نیز مانند او یک پسر و یک دختر داشت. بارها با هم قرار گذاشتند و خوش گذشت. با این حال، دیو علاقه ای به تعهد به هیچ نوع رابطه ای نداشت و زمانی که مادر مجرد کری فارور پس از یافتن حساب کاربری خود در یک وب سایت دوستیابی وارد مغازه او شد، با او تماس گرفت و عاشقانه جدیدی را آغاز کرد. .
با این وجود، آن سرخوشی ادامه داشت نبود. لیز آن دو را یک شب در آپارتمان دیو ملاقات کرد، زمانی که کری نیز آنجا بود. دیو از ادامه رابطه با کری خودداری کرد. او سپس انبوهی از پیامهای متنی عصبانی را از کری دریافت کرد که میگفت: “تو زندگی مرا خراب کردی!” و “دیگر نمی خواهم تو را ببینم”! سپس پیام ها شدیدتر شدند، با مضامینی مانند “زندگی شما به خاطر خراب کردن زندگی من خراب می شود” و “من چیزهایی را که به آنها اهمیت می دهید نابود خواهم کرد.” این رفتار آشفته ای بود. همه چیز آنقدر دیوانه می شود که لیز در آپارتمان دیو ظاهر می شود و به او اطلاع می دهد که ماشینش به طرز وحشتناکی با کلید خراشیده شده است و او نیز توسط کری از طریق پیامک مورد آزار و اذیت قرار می گیرد.
پیامهای متنی خشن کری، دیو را مجبور میکند تا از کریس لگرو، کارآگاه پلیس اوماها کمک بگیرد. لگرو اذعان می کند که این یکی این یکی از عجیب ترین و غیرقابل پیش بینی ترین موارد بود. او میگوید در هفتههای بعد، دیو نهتنها مورد ناسزاگوییهای معمول کری عصبانی قرار گرفت، بلکه پیامهای بیپایانی نیز دریافت کرد که نشان میداد کری همه حرکتهای او را زیر نظر دارد و بهطور بیدرنگ به او اطلاع میدهد. علاوه بر این، در حالی که پیام های اولیه او از یک تلفن می آمد، او خیلی زود شروع به ارسال پیامک از بیش از 40 شماره مختلف کرد.
همین امر در مورد ایمیلهای او نیز صادق بود که از آدرسهای مختلف با نامهای مستعار مختلف ارسال میشد و در مجموع روزانه بیش از 150 ایمیل برای دیو ارسال میشد. امی فلورا، دوست دختر سابق دیو نیز هدف حملات لفظی کری قرار گرفت. کری او را “فاحشه” خطاب کرد و تهدید کرد که خانه اش را به آتش خواهد کشید. لیز از دیو دور شد و دیو شغلش را تغییر داد، از یک خط تلفن جدید استفاده کرد و یک تفنگ دستی 9 میلی متری برای دفاع از خود خرید. با وجود این واقعیت که هیچ کس، حتی کارآگاه، نتوانست کری را پیدا کند، او به تعقیب و آزار دیو ادامه داد.
یک سال بعد، گروهبان جیم داوتی از اداره پلیس پوتاوااتامی در اوکلاهاما و کارآگاه رایان آویس این پرونده را به دست گرفتند و با کمک تونی کاوا، متخصص معاون ویژه فناوری، تحقیقات درباره محل اختفای کری را آغاز کردند. از طریق برخی جستجوهای دیجیتالی هوشمندانه، آنها دریافتند که برخی از پیام های بی شمار کری را می توان در یک محل سکونت در نزدیکی ردیابی کرد. به طرز شگفت انگیزی، این مکان متعلق به تاد باترباگ، مدیر شبکه Pottawattamie بود که برای تونی کار می کرد. حتی شگفتآورتر اینکه لیز با تاد تماس گرفته بود تا گزارش دهد که توسط یک زن مهاجم مرموز به پایش شلیک شده است. با توجه به همه این عوامل و همچنین این واقعیت که اسلحه دیو به تازگی از خانه اش دزدیده شده بود، پلیس خیلی زود متوجه شد که واقعاً چه اتفاقی می افتد: لیز در تمام مدت دیو را مورد آزار و اذیت قرار داده بود. و به احتمال زیاد خود کری را کشته و در پیام های ارسالی نقش کری را بازی کرده است. برندا بیدل، وکیل دادگستری، این سناریو را “دور از واقعیت” می نامد. هضم این واقعیت که لیز ظاهراً کری را به قتل رسانده بود سخت تر بود.
در قسمت آخر آن مستند، هاپکینسون جزئیات تلاشهای مجری قانون پوتاوتامی را برای متقاعد کردن لیز به نوشتن ایمیلهای جعلی بهعنوان کری به منظور اعتراف به قتل کری شرح میدهد، نیرنگی که در نهایت همه آنها را به دادگاهی کشاند که قاضی باید در آن تصمیم میگرفت. اینکه آیا قتل با وجود فقدان جسد، فقدان سلاح قتل و عدم وجود صحنه جرم قطعاً رخ داده است.
مستند «عاشق، شکارچی، قاتل، قاتل» شاید چیزی برای بیان نداشته باشد جز اینکه می توان از طریق فضای مجازی با افراد بیمار و خطرناک آشنا شد. با این حال، کافی است تا آن را به یک داستان هشداردهنده به یاد ماندنی برای قرن بیست و یکم تبدیل کنیم.