سما بابایی | این روزها فیلم «چرا گریه نمی کنی؟» اکران می شود. از علیرضا معتمدی. موضوع فیلم درباره مردی به نام «علی شهناز» با بازی خود معتمدی است. علی در غم مرگ برادرش است و این غم آنچنان بر دوش او سنگینی کرده است که تمام ابعاد زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است. در سینمای ایران فیلم های زیادی درباره درد ساخته شده و قهرمانان آن با از دست دادن دست و پنجه نرم می کنند. تحت عنوان فیلم «چرا گریه نمی کنی؟» درباره فیلم هایی بر اساس درام های غم انگیز نوشته ایم. یکی این برگرفته از نزدیکان قهرمان داستان است.

به گزارش بازتاب آنلاین، چه پناهی بهتر از هنر و سینما برای نشان دادن دردی که از دل یک غم برمی خیزد و فقدانی که هر لحظه بیشتر و بیشتر ملموس جلوه می کند؟ گفته می‌شود سینما رسانه‌ای است که مردم را بسیار عمیق‌تر از آنچه تصور می‌کنند با خود و با ناخودآگاه فرهنگی‌شان درگیر می‌کند. شاید از این منظر، آمادگی روانی فرد برای مواجهه با غم و اندوه اجتناب ناپذیر یک فیلم، ضربه روحی افراد را به یک دگرگونی تبدیل می کند و فرد را کمی بهتر می کند.

چرا گریه نمی کنی؟ علیرضا معتمدی ۱۴۰۱

علیرضا معتمدی در نمایی از فیلم “چرا گریه نمی کنی؟”

“چرا گریه نمی کنی؟” تاریخچه جالبی دارد. قهرمان داستان که پس از مرگ پدر و مادرش تنها ماموریت خود را در این دنیا مراقبت از برادر کوچکترش می دانست، با مرگ ناگهانی آنها چنان به انزوا کشیده می شود که مفهوم زندگی در او پوچ و بی معنا می شود. چشم ها. درد بزرگ این است که برای رهایی از این فضای سنگین و آرام شدن نمی تواند گریه کند و اطرافیانش سعی می کنند با اجبار گریه او را به زندگی عادی برگردانند. معتمدی در دومین فیلم بلند خود با طراحی سکانس های مختلف سعی کرد لایه های مختلف ذهنی و شخصیتی شخصیت اصلی را به نمایش بگذارد. قهرمان قابل اعتماد این فیلم، مجروح و غمگینی است که زیر خشونت زندگی، با بی‌معنی بودن همه چیزهایی که امروز به عنوان ارزش‌ها در زندگی شناخته می‌شوند و همه چیز و همه در یک راه عمدی دوری کن او تمام اعتقادات خود را از دست داده است و اکنون برای انتقام گرفتن از جهان بدون خشونت، آن را رد کرده است. جالب اینجاست که در این مبارزه حتی عشق هم نمی تواند از بار رنج آنها بکاهد; اگرچه خود «علی شهناز» نیز نسبت به این درد بی تفاوت است، اما در صحنه پایانی فیلم، زندگی شکست دیگری را به او تحمیل می کند و این بهانه ای می شود تا بار دیگر احساساتی مانند خشم، عصبانیت، تعجب، یاس را تجربه کند. و دلشکستگی و بس، بهانه ای می شود برای رهایی از کینه پنهان قدیمی.

خط فرضی فرنوش صمدی 2018

وقتی غم یک عزیز به بهانه اکران فیلم «چرا گریه نمی کنی؟ فقط مردگان از مرگ نمی ترسند
سحر دولتشاهی در نمایی از فیلم “خط کارخانه”

خط فرضی درباره زنی به نام سارا (سحر دولتشاهی) است که مرگ دخترش آنقدر زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد که دست به خودکشی می زند. این زن پس از مرگ دخترش ترس های زیادی دارد. با وجود دردسرهای زیاد، او باید پاسخ دهد و هیچکس از او حالش را نمی پرسد. او درد زیادی دارد و با وجود همه چیز می ترسد شوهرش او را در این موضوع مقصر بداند. شاید به همین دلیل است که سارا سکوت می کند و این سکوت به نشانه اعتراض مانند صلیب در دهانش است. خط فرضی داستان غم انگیز زندگی یک زن ایرانی است.

بدون تاریخ، بدون امضا واجید جلیلوند 2017

وقتی غم یک عزیز به بهانه اکران فیلم «چرا گریه نمی کنی؟ فقط مردگان از مرگ نمی ترسند
امیر آقایی در نمایی از فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا»

در این فیلم به کارگردانی وحید جلیلوند بار دیگر با مرگ یک کودک روبرو هستیم. مرگی که نه تنها زندگی والدین کودک را تحت تاثیر قرار می دهد، بلکه زندگی خانواده دیگری را نیز متحول می کند. در این فیلم کاوه نریمان (امیر آقایی) با موتورسیکلتی که خانواده ای در حال تردد بودند دچار تصادف می شود و فردای آن روز در محل کارش (پزشکی قانونی) جسد پسر همان خانواده را پیدا می کند و از در اینجا زندگی دو خانواده به مرگ ختم می شود. بعد از این اتفاق است که شخصیت های این داستان با چالش جالبی روبرو می شوند. یکی او اسیر سرنوشت زمان است و دیگری در رنج وجدان انسانی که بین انتخاب و تشخیص راه درست از باطل درمانده است. یک مرگ در این فیلم تمام معادلات موجود را به هم می زند و زمینه را برای هسته اصلی درام فیلم آماده می کند. پس از مرگ امیرعلی، کاوه مدام با ناخودآگاه خود دست و پنجه نرم می کند و با اینکه از رویارویی با پدر موسی می ترسد. پدری که با مرگ پسرش همسرش را از دست داده و مدام در تنش است. اما عذاب وجدان لحظه ای او را رها نمی کند.

هفت دقیقه تا پاییز علیرضا امینی 1389

وقتی غم یک عزیز به بهانه اکران فیلم «چرا گریه نمی کنی؟ فقط مردگان از مرگ نمی ترسند
ههیده تهرانی در نمایی از فیلم «هفت دقیقه تا پاییز»

تمام داستان فیلم هفت دقیقه تا پاییز با یک دوئل مشخص می شود و اگرچه می خواهد از زندگی و عشق بگوید. اما این مرگ یک دختر است که زندگی دو خانواده را تحت تاثیر قرار داده است. دختر کوچک خانواده بر اثر واژگونی و انفجار خودرو در آتش می سوزد و این اتفاق باعث می شود رابطه مادرش (هادیه تهرانی) با ناپدری اش (محسن تنابنده) به آشوب کشیده شود. علیرضا امینی در این فیلم به خوبی نشان می دهد که اتفاقی مانند مرگ تا چه اندازه می تواند افراد را از یکدیگر جدا کند و زندگی خانواده ها را تغییر دهد. پس از مرگ سارا، مادرش با چالش های زیادی روبرو می شود. اما او مصمم است زندگی خود را بسازد. اگر چه او بهای زیادی برای آن خواهد پرداخت; اما او می داند که هیچ چیز در دنیا دردناکتر از درد از دست دادن دخترش نیست و به همین دلیل بی رحمانه رفتار می کند. این زن تاوان مرگ دخترش را خودش و دیگران می پردازد، هر چند تلاش می کند خوب باشد.

برج مینو ابراهیم حاتمی کیا 1375

وقتی غم یک عزیز به بهانه اکران فیلم «چرا گریه نمی کنی؟ فقط مردگان از مرگ نمی ترسند
نیکی کریمی و علی مصفا در نمایی از فیلم برج مینو

در نگاه اول، «برج مینو» فیلمی درباره تأثیر غم نیست. اتفاقاً فیلم با سفر ماه عسل موسی و مینو (با بازی علی مصفا و نیکی کریمی) شروع می شود. اما برادر مینو به شهادت رسیده است و این ماجرا همچنان تمام زندگی مینو را تحت تأثیر قرار می دهد. تا آنجا که نامه ای مینو را وادار می کند که مسیر سفرشان را تغییر دهند و در نهایت به جزیره مینو و دکلی که منصور (محمدرضا شرفی نیا) در زمان جنگ برپا کرده بود می رسند. مینو که هنوز عزادار برادرش است، منصور را در خواب می بیند و از موسی می خواهد که دوباره در برج بماند تا بیشتر به دیدار برادرش برود. لحظه شهادت برادرش را هم می بیند اما طاقت نمی آورد و با پایین آمدن از دکل مجروح می شود. مینو تحت تأثیر شهادت برادرش در فضایی پر از تعلیق و آمد و شد بین گذشته و حال، واقعیت و رویا زندگی می کند. به نوعی زندگی «موسی» با مرگ برادر همسرش و سایر شهدا پیوند خورده است. او وظیفه جمع آوری دکل را به عنوان تنها فردی که از همرزمانش باقی مانده است بر عهده دارد، اما همسرش می خواهد آن را به عنوان یادگاری از برادرش نگه دارد.

پری | کارگردان داریوش مهرجویی ۱۳۷۳

وقتی غم یک عزیز به بهانه اکران فیلم «چرا گریه نمی کنی؟ فقط مردگان از مرگ نمی ترسند
یادی از خسرو شکیبایی در نمایی از فیلم پری

داستان «پری» زندگی یک دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران را روایت می کند که پیش از این تجربه بازیگری را داشته است. اما اکنون تمام زندگی او تحت تاثیر مرگ برادرش که در آتش سوخته است. پری به روش معمول برای برادرش سوگواری نمی کند. اما به دلیل علاقه ای که به او دارد، سعی می کند از او پیروی کند. او تحت تأثیر کتاب سیره صوفیانه رویکردی عرفانی در پیش گرفته است. برادر دیگرش صفا نیز تحت تأثیر این رفتار عرفانی در روستایی خلوت کرد. داداشی (برادر کوچکتر پری) که نگران وضعیت اوست، پس از کمی جست و جو، پری را پیدا می کند تا دوره کوتاهی از ریاضت سخت را در کلبه نیمه سوخته اسد بگذراند.

مسافران بهرام بیضایی 1370

وقتی غم یک عزیز به بهانه اکران فیلم «چرا گریه نمی کنی؟ فقط مردگان از مرگ نمی ترسند
فاطمه معتمد آریا، مژده شمسایی و محبوبه بیات در نمایی از فیلم مسافران

فیلم «مسافران» نمایانگر زندگی و مرگ و در این میان سرنوشت و سرنوشت است. همه چیز در آن آغاز تعریف شده است. مهتاب (با بازی هما روستا) می گوید میریم تهران، برای عروسی خواهر کوچکترم، به تهران نمی رسیم. همه ما می میریم.» و شخصیت های فیلم که قبلاً برای جشن عروسی آماده می شدند، درد زیادی می کشند. از این لحظه به بعد دنیای فیلم پر از مرگ، کابوس و ترس می شود. نبود کسانی که به آنها چسبیده بودند کل فضا را پر می کنند. اما چهره پیرزن (جمیله شیخی) با این درد متفاوت است. مرگ دختر و داماد و نوه هایش را نمی پذیرد، منتظر مسافران و آینه ای است که قرار است با خود بیاورند، بی آنکه اشکی بریزد. رفتار او باعث می شود برخی فکر کنند او دیوانه است. اما در نهایت به همان دلیل که علت حادثه و همچنین دلیل بقای قضات و خانواده آنها معلوم نیست، باور او شکست می خورد. این عدم قطعیت در فیلم مانند خود زندگی است.

ابلیس | احمدرضا درویش ۱۳۶۹

وقتی غم یک عزیز به بهانه اکران فیلم «چرا گریه نمی کنی؟ فقط مردگان از مرگ نمی ترسند
خسرو شکیبایی و اسماعیل سلطانیان در نمایی از فیلم ابلیس

برای سعید (خسرو شکیبایی) سوگواری در ابلیس برای احمدرضا درویش فقط درد از دست دادن عزیزان نیست. اما با رنج بزرگی که این ضرر ایجاد می کند نیز همراه است. سعید، کارمند بخش کنترل پرواز فرودگاه، عضو یک گروه جاسوسی است و ماموران به او مشکوک هستند. او همسر و فرزندانش را مجبور می کند به خارج از کشور سفر کنند. سعید متوجه می شود که هواپیما مورد اصابت موشک یک کشتی آمریکایی قرار گرفته است. او که عامل مرگ همسر و فرزندانش محسوب می شود، دچار اختلال روانی شده و در نهایت دست به خودکشی می زند. هر چند همسر و فرزندانش سوار آن هواپیما نشدند. شخصیت اصلی این فیلم پس از تحمل یک دوئل در یک کشمکش درونی با خود غوطه ور می شود و به فردی گیج و سردرگم تبدیل می شود (به حالت های او هنگام نشستن روی بدنه تاور کرین دقت کنید). او در بازی خود به خوبی خود را نشان می دهد. .

دندان مار مسعود کیمیایی ۱۳۶۸

وقتی غم یک عزیز به بهانه اکران فیلم «چرا گریه نمی کنی؟ فقط مردگان از مرگ نمی ترسند
فرامرز صدیقی در نمایی از فیلم «دندان مار»

در «دندان مار» کیمیایی، داستان رضا (با بازی فرامرز صدیقی) را می بینیم که پس از مرگ مادرش دیگر از نظر روحی برای خانه نشینی مناسب نیست. او در سوگ عشق بزرگ زندگی اش (مادرش) است. اما با وجود این او همچنان اخلاق مداری، دوستی، معرفت و زیر بار ظلم قرار نگرفته است. کیمیایی در این فیلم سعی کرده ماهیت خانه و جایگاه شخصیت مادر و دردی که احمد پس از مرگش می‌کشد را با اقتصاد، شهر و جنگ پیوند دهد. رضا به همراه دوست جدیدش به مولوی، سیروس، میدان امین السلطان و دولت آباد سفر می کند و با مردمی که در فقر، آوارگی، تنهایی، سردرگمی و غربت زندگی می کنند، آشنا می شود. او امثال او را می بیند. همه در ماتم بزرگ؛ گاهی غم فقط از دست دادن یک عزیز نیست. گویا غم رضا باعث می شود جسارت بیرون آمدن از پیله تنهایی را پیدا کند. او تا زمانی که در پناه مادرش بود، قدرت ابراز وجود و ایستادگی در شرایط فعلی را نداشت.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *