آخرین باری که حساب بانکی باز کردم مجبور شدم. آنها می دانند که اجبار اصلاً چیز خوبی نیست. در جایی جدید شروع به کار کرده بودم و برای دریافت حقوق مجبور شدم در بانکی که حساب نداشتم حساب باز کنم. سخت ترین کار دنیا برای من بانکداری است و شما آن را باور نخواهید کرد. حاضرم بخش مهمی از زندگی ام را بدهم اما وارد شعبه بانک نمی شوم. گفتم باید این کار را بکنم و هنوز به آن درجه از عرفان نرسیده ام که بدون مزد برای رضای خدا کار کنم. در اولین شعبه ای که بازدید کردم، من را برگرداندند. آیا تا به حال شنیده اید که ما مشتریان جدیدی نمی خواهیم یا حساب باز نمی کنیم؟ در کمال تعجب شنیدم. یا صندوقدار حوصله داشت یا هر چیز دیگری، من آن شعبه را رها کردم و به شعبه دیگری رفتم. آیا گفتم شما مشتریان جدید نمی خواهید یا حساب باز نمی کنید؟ گفت: «خانم امکانش هست؟» حساب باز می کنیم. من نشستم دلیل افتتاح حساب جدید را جویا شد. گفتم همه حساب باز می کنند چه کار کنند؟ من هم به همین دلیل؛ من می خواهم پول بگیرم، گفتند باید در بانک شما حساب داشته باشم. گفت: کارت ملی، شناسنامه، همسرت. گفتم شناسنامه همسرم؟ او گفت بله. مستاجر هستید یا مالک؟ پرسیدم مهم بود؟ گفت بله باید اجاره نامه یا سند مالکیت هم داشته باشی. همه اینها را گفتم که یک حساب ساده باز کنم؟ گفت این قانون است خانم. به دلیل کامل نبودن مدارک از این شعبه خارج شدم. روز بعد با شناسنامه به شعبه دیگر این بانک رفتم. گفتم من مالک نیستم و قرارداد اجاره هم ندارم. افتتاح حساب؟ شغل شما چیست و چرا حساب باز می کنید؟ گفتم من خانه دار هستم آقا، همسرم طلاهایم را فروخته و می خواهد پولش را در این حساب بگذارد، من هم عجله دارم و باید قبل از ظهر شماره حساب را به او بدهم وگرنه فحش می دهند، بعد او می تواند به من بگوید پول طلای من را نده. مشمردگی جواب داد و حساب باز شد و گفت اجاره نامه یا مدارک خانه ات را بعدا بیاور. چهار سال است که مدارکم ناقص است و برایم مهم نیست که باشد. این سخت ترین و عجیب ترین گزارشی است که در زندگی باز کرده ام و همیشه و همه جا آن را تعریف می کنم. چند ماهی که در آنجا کار کردم، بانکداری خود را به سنتی ترین روش انجام دادم. اینترنت بانک نداشتم چون فعالش نکردم. مجبور شدم دوباره به شعبه بروم و بدتر از آن این بود که می دانستم این آخرین بار نخواهد بود. یعنی بعد از فعال سازی اینترنت بانک، این ملکه فراموشی رمزها و کدهای مرتب سازی که من هستم باید روزی یکبار برای گرفتن رمز جدید به شعبه مراجعه کنم. جدای از آن، استفاده از این بانک بر روی سیستم عامل iOS ایرادات خاص خود را داشت. برام مهم نبود و خداروشکر مجبور نشدم دوباره از کارت و حساب اون بانک استفاده کنم.

دیروز در محل کار جدیدم صحبت از وام بود. آنها به دنبال وام آسان بودند. قرار شد از این ماه حقوق دریافتی را به حساب آبی خود واریز کنیم و وام بگیریم. وام های کوچک و آسان برای استفاده. به آنها گفتم فاصله آنها تا وام چند دقیقه است. کافی است قضاوت خوب آنها را بررسی کنید. یک نفر از بین جمعیت گوشی خود را بیرون آورد و نشان داد که بر اساس امتیاز خود چقدر می توانند قرض بگیرند. حتی کسانی که قبلا تشویق نشده بودند جذب شدند. گفتم وقتی از بلوکارت استفاده می‌کنید، می‌توانید جایزه بگیرید و از فروشگاه‌هایی استفاده کنید که مقداری از پولتان را به شما پس می‌دهند. خلاصه مردمی که رفتین شعبه کجایی کجایی شعبه همینجا تو جیبتونه بیایید. بعد دعوا شد! ما که آبی داریم کلاه گیس و کلاه گیس درست کردیم تا به بچه های دیگر کد شناسایی بدهیم. واقعا بدون اغراق فضا شبیه تبلیغات تلویزیونی بود. اینطوری بکن، اینطوری می شود، آن وقت همه چیز به نفع تو خواهد بود. مزایا و قابلیت های رقابتی، سریع و سریع. اما همه چیز واقعی بود. واقعی، ساده، کاربردی.

هنوز آبی ندارید؟ برنامه آبی دانلود و نصب انجام دادن.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *