JoJo Bizza re Adventure به نام Stone Ocean را ببینند. پارتی که برای بینندگان فقط انیمه، به شدت غمگین بود و برای خوانندگان مانگا، تبدیل به تجربهای لذت بخش شد. Stone Ocean پارتهای خودش، بلکه دیگر آثار را به چالش میکشند! بیرحمی که دل هرکسی به درد میآورد و دیوانگی که مغز آدم را منفجر میکند. Stone Ocean ز به مدتی نفس گیری دارید! همراه پی ام آپلود باشید.
بیایید نیم نگاهی به بقیه بخشهای انیمه بیاندازیم و سریع، به اصل مطلب بروی م: صداپیشگی، کیفیت انیمیشن و حتی موسیقی اینترو نیز فوق العاده تر شده است. Stone Ocean تها به آن خیره بشویم و لذت ببریم. JoJo در بخش فنی و صداپیشگی Stone Ocean، از خودش ضعیفی نشان نمی دهد و باعث می شود تجربه دیدن داستان هیجان انگیزش، بیش از پیش لذت بخش شود.
درست است که داستان، تا لحظه رسیدن به مبارزه با پدر پوچی مانند آن از عمق و مفاهیم وجود دارد، اما با این وجود، ما چندتا از دیوانهوارترین، گیرترین و ترسناکترین مبارزات دنیای JoJo هستیم. شیطنت آراکی در این قسمت جالب است: او با قرار دادن شخصیتهای داستان در برابر چند تن از قویترین مبارزان، این باور را به ما القا کرد که حتماً این افراد، بعد از کش و قوسهای کلیشهای مبارزات نهایی JoJo، قرار است پدر پوچی را شکست دهد. بدهند. اما وقتی ما به آن مبارزه می کنیم از پیچش، وحشت و غم میرسیم، چیزی را میبنیم که باور کردنش برایمان سخت است. بخشهای قبلی JoJo، این انتظار میرفت که سلاخی شدن پدر پوچی و به جای آن، نابودی تمام و کمال شخصیتها را به دست آورد.
انتظار انتظار در اولین درگیری و مبارزههای خبری از جولین نیست و بر روی آن اسویی و وثر (آب و هوا) است. مبارزی که استندش، این قابلیت را دارد شخصیتهای فیکشن و واقعی را از کتابها و کمیک بوکها زنده بکند! آوردن نامهای وینسنت ون گوک و شنگول و منگول و حبه انگور در یک جمله کنار هم، خودش به اندازه کافی کار مسخره و عجیبی به نظر میرسد، حال حساب کنید که یکی از آرکهای Stone Ocean با مبارزه آنها شروع میشود. در کنار مبارزه، ما بیشتر از قبل از پیوند بین آناسویی و چند وجهی و از طرفی، قدرت هوش بالای دو در مبارزه با ما نشان داده است.
عامل غافلگیری در JoJo به شکلی است که این پیچش، زمانی اتفاق میافتد که مخاطب عملاً هیچ گاردی ندارد و سپس آنقدر از ناکجا میشود که به شدت ضربهای به او میزند که بهت زده میشود. بعد از مبارزه جولین، ارمس و امپوریو با ریکیل، او این موضوع را افشا می کند که پو چی و وثر با خانواده برادرند. بله، یکی از شخصیتهای رو با لباس بدش، ما یک داستان دیگر میکند. در مبارزه با ریکیل، ما بیشتر از قبل متوجه پیشرفت جولین در صحنه نبرد میشویم. او مانند پدرش که برای مدتی قلبش را ایستاد تا او را شکست دهد، جولین حاضر شد خودش را آتش بزند. پس جولین هم خیال ما را راحت میکند که به قدری شجاع است که در برابر پوچی کم نیاورد است.
حال که مخاطب مبارزه اول بین پوچی و گروهین را دارد، یک غافلگیر جدید به مخاطب نشان می دهد. ما با آخرین پسر دیو، داناتلو آشنا میشویم. داناتلو کودکی سختی داشته که همیشه به ناحق، در موقعیتهایی قرار میگیرد که با عث میشود، بارها و بارها اذیت میشود. بعد از آشنایی با گذشته داناتلو، او تا حدی ترحم مخاطب را میخرد اما از طرفی، او شیفته این قدرت و پدر پوچی شده است. در واقع، وقتی که پوچی هم از زندان بیرون میزند، یک چیز مهم را به ما ثابت میکند: او پایین دیو یا شاید حتی بهتر از او، این کار را دارد که برای خودش نو چه خلق کند. او به راحتی میشود و پرعقدترین افراد را پیدا میکند و سپس آنها را چنان فریفته خودش میکند که خیالش راحت میشود یک سپر برای خودش ایجاد کرده است. داناتلو، آخرین اسپر اوست.
داناتلو رو میتوان جزو عجیبترین شخصیتهای JoJo دانست. کسی که عقدههای کودکیاش، او را ناخواسته به مسیری رانده میکند که میخواهد از هر فرصتی استفاده کند تا آن حس غرور و بزرگی را به دست بیاورد. از طرفی، او هیچ وقت کسی را ندارد که حامی اش باشد و به او محبت کند. پدر پوچی، این دو نیاز را برای رفع میکند. داناتلو، از این بابت از پدر پوچی متشکر است و کمکش می کند که جولین و دوستانش را بکشد. از طرفی، پدر پوچی این کار را برای دیو انجام داد چون داناتلو، آخرین پسر او است. مبارزه ادامه میابد و به نحوی، داناتلو خودش را برتر میبیند. آن عقده غرور و حال بیشتر و بیشتر می شود و او می خواست دیگر زیردست پوچی نباشد. اما این کار، او را به سمت نابودی میکشاند.
داناتلو سی دی حافظه وثر ریپورت را میدزدد تا مشخص شود که او، واقعاً چه کسی است. از طرفی، شاید این شانس را داشته باشد که زیردستی برای خودش پیدا کند و جلوی پوچی بایستد. همین کار آغازگر یکی از پیچشهای دردناک داستان میشود. پوچی اگر از یک چیز ترسی نباشد، آن عواقب کارش است. در واقع، او میداند این کارها باعث میشود که در مسیری خطرناک قرار بگیرند، باز برایش مهم نیست و کاری که دلش میخواهد انجام دهد. او که مقصر مرگ خواهرش بود، باعث میشود که وثر نیز به دشمنش تبدیل شود. وثر هم در ابتدا، این را به ما میدهد که خطرناکتر از پوچی است، اما آنها را میسازد، مغمومتر و افسردهتر از هر شخصیت دیگری در این داستان است.
با تبدیل شدن تقریباً همه مردم آن منطقه به حلزون، ما آرام آرام به مبارزه با پوچ ی و وثر میرویم. پوچی هرگز فکرش را نمیکرد که دوباره با او رو به رو شود. چیزی که همیشه پوچی را آرام میکرد، ایمان تمام و کمالش به نیروی بالاتر و خداوند بوده است. زمانی که ناخواسته خواهرش را کشت تا وقتی که حافظه وثر را دزدید. حضور کسی مانند دیو، این توهم را او داد که خودش میتواند به خدایی تبدیل شود و جدید جهانی شود را پدید بیاورد. اما در نهایت، او باید با عواقب کارهایش رو به رو شود و آن، یک شخص دیوانه دنبال انتقام است که چیزی برای دست دادن ندارد. ما یکی از زیباترین، هیجان انگیزترین و از طرفی، ناراحت کننده ترین مبار زه جوجو را داریم. نه تنها میفهمیم که پوچی چقدر قوی و باهوش است، این ترس را هم داریم که نکند ج ولین و دوستانش در برابر او شانسی نداشته باشند و بمیرند. در نهایت، وثر میمیرد و نمیتواند انتقامش را بگیرد. چه مرگ تلخی.
دیگر میرسیم به آخرین لحظات داستان و شاهد اتفاقهایی هستیم که نمیخواستیم بیافتند. پدر پوچی، به قویترین و ترسناکترین کاربر استند تبدیل میشود و حساب ی جولین، آناسویی و امپوریو را اذیت میکند و حتی، برای چند لحظه جولین را میشود. وقتی که دیگر امیدی باقی نمانده، جوتارو برمیگردد تا از دخترش محافظت کند و بتوان آن را از پوچی گرفت. اما نکته ترسناک، این است که هرچقدر پوچی را میزند و هرچقدر پشت سر هم غافلگیرش میکند، بالاخره دستش را بالاتر میبرد و استندش، لحظه به لحظه قویتر میشود.
این مبارزه آنقدر ادامه میابد که همه در برابر، به طرز خندهداری ضعیف به نظر میرسند و حتی حضور جوتارو، ما را دلگرم و امیدوار به پیروزی در پوچی نمیکند. لحظه به لحظه، ریتم تند و تندتر می شود. جاذبه زمین قویتر شده و زمان، به سرعت هرچه تمام میگذرد و هر موجود زندهای، به سمت نابودی پیش میرود. آراکی، تصمیم میگیرند که بر ضد کلیشهها و فرمولهای داستانگوییاش در بیا ید. از سلاخی شدن جوتارو و دیگران با چاقو بگیر تا نابودی جولین که تنها از او، ی ک دست میماند. مهمتر از همه، قرار دادن امپوریو در برابر پوچی! امپوریو، در برابر دیگران ضعیفترین بود و حال نوبت اوست که انتقام گرفت.
پوچی عملاً این دنیا را نابود میکند. حساب کنید که دیگر نه اثری از جوسکه وجود دارد، نه جیورینویی در کار است و نه ی جوزف نیز انگار وجود خارجی ندارد! همه آنها، حتی اگر مرده باشند هم از حافظه دنیا پاک شدهاند. آراکی تنها به کشتن جولین، جوتارو و بقیه بسنده نمی کند و همه همه آن شخصیت های دوست داشتنی را به طور کامل، از بین می برد. دنیایی موازی و امپوریویی که وحشت زده، به قیافه های جدید جولین و جوتارو در گاه میکند. همه اینها، برای هدفی عمیق و از طرفی، ترسناک.
پوچی، جهانی را خلق کرده که همه، از سرنوشت خود خبر دارند. گویی که هر شخص، میداند لحظه بعد از چه اتفاقی میافتد و همینطور نیز میداند هر کاری کند، دوباره در همان مسیر قرار میگیرد. با این کار، مردم نه تلاشی و نه همتی میکنند که بخواهند از این مسیر در بیایند و جلوی تقدیرشان بایستند و به دنبالش، آشوب و دردسرهای کمتری نیز رخ دهد. پوچی، حتی خبر دارد که حرکات بعدی امپوریو چیست و به این شیوه، سعی می کند که او را بکشد. نکتهی جالبی که وجود دارد، این است که خود پوچی از سرنوشتش خبردار نیست!
حقه امپوریو و استفاده از دیسک وثر ریپورت، باعث میشود که پوچی کشته شود و جهانی جدید پدید بیاید. پوچی به دنبال این بود که کاری کند مردم از سرنوشت خود خبردار شوند، شاید این راهی باشد که در آرامش زندگی باشد. همان سوال معروف است که اگر آینده خودتان را میدید، چه واکنشی نشان میدادید؟ آیا در آرامش به زندگی خود بازمیگردید یا دست به هر کاری میزنید که سرنوشت خود را عوض کنید؟ پوچی، خودش این سوال را میپرسد و خودش هم به آن جواب میدهد: نه!
پوچی آنقدر درگیر غرور و قدرت خدایی خودش شده که فکر میکند میتواند برای ه مه تصمیم بگیرد. اما وقتی که خودش با سرنوشتش رو به رو میشود، با وحشت و ترس به دست و پای امپ وریو میافتد. نه تنها وثر ریپورت، به نحوی انتقام خود را میگیرد، بلکه با مرگ پوچی جهانی ج دید خلق میشود. ما وارد جهانی جدید و خط زمانی قدیمی میشویم که همه چیز در آنجا، متفاوت از یک زمان قبلی است. از اسم شخصیت ها تا رابطه هایشان را بگیرید. امپوریو حال خودش را در یافته های جهانی می بیند که در آن آرامش ثابت است و بالاخره، می تواند بعد از کلی اتفاق غمریز، خودش را به آرامش برساند.
اقیانوس سنگی مردم را سرنوشتشان رو به رو کرد یا آن جهان پر از آشوب کنونی را به طور کامل نابود و جهانی جدید ساخت؟ این دیگر بر مخاطب است. آراکی با آوردن اشک مخاطب و بارها و بارها ترساندنش، یک پایان زیبا را به او میدهد. بله، دیگر خبری از جواستارهای دوست داشتنیمان نیست، اما چه باید کرد؟ بهترین کار به نظر آراکی، نابودی ساختن آن جهان است تا یک جهان جدید، با داستان های جدید و هیجان انگیز پدید بیاورد.