محسن مهاجرنیا
موانع تحول در پنج دستۀ اداراکی، فرهنگی، احساسی، محیطی و ذهنی بوده و تحول مهمترین راهبرد انقلاب اسلامی برای رسیدن به اهداف و شرایط مطلوب است که البته با موانع، مشکلات و چالشهای فراوانی هم روبرو است.
موضوع تحول که در نوزده جلسه گذشته به آن پرداختیم، یکی از بحث های اساسی و مهم جمهوری اسلامی ایران است. در جلسات گذشته ابعاد مثبت تحول را از منظرهای مختلف شامل: ظرفیت ها، فرصت ها، عناصر، ارکان، عوامل، مبانی و ابعاد دیگر مورد بحث و بررسی قرار داده ایم. در این جلسه می خواهیم در مورد «موانع در مسیر تحول» صحبت کنیم.
موانع تحول را می توان در پنج دسته شناختی، فرهنگی، عاطفی، محیطی و ذهنی فهرست کرد. تحول مهم ترین راهبرد انقلاب اسلامی برای رسیدن به اهداف و شرایط مطلوب است که البته با موانع، مشکلات و چالش های فراوانی مواجه است.
تعدادی از موانع، موانع ادراکی هستند. این مربوط به درک و دانش کسانی است که می خواهند تغییر ایجاد کنند. درک ما از شرایط چیست؟ این تحول یک موضوع ملی است و فقط مربوط به دولت یا رهبری نیست. هنر بنیانگذاران تحول این است که تمام ملت را به سوی عمل سوق دهند. وقتی امام راحل همه ملت را به انقلاب آورد، بزرگترین تحول در صد سال اخیر رخ داد.
خود مردم از طریق مشارکت و ادراک فعال احساس می کنند که جامعه به تغییر نیاز دارد. برای تغییر باید به شعور و عقلانیت جمعی برسیم. از نظر ادراک، خلاقیت، نوآوری و هوشمندی باید به عقلانیتی برسیم که جامعه نیازمند دگرگونی است.
مانع مهم بعدی در مسیر تحول، مانع فرهنگی است. باید به این نتیجه برسیم که باید فرهنگ، باورها، باورها و سنت های مردمی که در جامعه حاکم است را تغییر دهیم.
هر کاری که دولت انجام دهد، مردم از نظر فرهنگی می توانند بگویند کار بدی است. ملت هر چه بخواهد و بخواهد، نگاه دولت ضعیف است و این فرهنگ بسیار خطرناک است. یکی از بزرگترین موانع پیشرفت، شکاف بین دولت و ملت است که متأسفانه گرفتار آن هستیم و باید برای رفع آن تلاش کنیم.
گاهی اوقات احساسات و عواطف شرایطی را برای ما ایجاد می کنند. گاهی ملتی از نظر عاطفی شجاع می شود یا خود ویرانگر می شود یا ملتی روحیه خاص خود را پیدا می کند.
وقتی مردم از نظر عاطفی به این عقلانیت می رسند که عواطفشان در درجه دوم منافع ملی است، می توانند از تحول حمایت کنند، اما اگر این احساسات هدایت نشود، می تواند در جهت عکس عمل کند. جامعه باید بتواند احساسات خود را برای پیشرفت و تحول کنترل و منطقی کند. بنابراین یکی از مواردی که مانع تحول می شود، عدم برخورد با احساسات است.
چهارمین مانع، موانع محیطی است. ما در ایران زندگی می کنیم که شرایط خاص خودش را دارد. ایران از نظر محیط زیست و ژئوپلیتیک کشوری استثنایی است. شرایط، موقعیت جغرافیایی، همسایگان، قومیت ها و غیره یا مواردی مانند خشکسالی، فقر اقتصادی، اختلافات مذهبی و غیره – همه اینها می توانند مانع از تحول شوند.
مانع بعدی که باید در برنامه ریزی تحول بر آن غلبه کرد، موانع ذهنی است. فارغ از این موانع خارجی عینی که ذکر کردم، جامعه باید خود را از نظر ذهنی آماده کند و به منطقی برسد که آماده دگرگونی باشد. بیا سر کار و برنامه ریزی کن. اینها چالش ها، موانع و آسیب های مسیر تحول است که باید در برنامه ریزی به آنها توجه کرد.
از منظر دیگر، من می خواهم موانع را به سه قسمت تقسیم کنم. موانع بینش، نگرش و عمل. انسدادهای بینایی آن چیزی است که به حوزه بینایی، دانش و ادراک مربوط می شود. بخش نگرشی مربوط به گرایش ها، باورها، اعتقادات و ایدئولوژی های حاکم بر جامعه و رفتار اعتقادی ما در جامعه است.
یکی از موضوعاتی که همیشه تکرار می کنم این است که ما باید نگرش های سیاسی خود را تغییر دهیم. با همه تنوع سلیقه ای که داریم باید به وفاق اجتماعی و وحدت ملی برسیم. ما باید به جایی برسیم که در مورد منافع ملی، نظام اسلامی و قدرت ملی، همه موافق نظام، انقلاب و ارزشهای دینی باشیم. ما هنوز نتوانسته ایم موانع این بخش را برطرف کنیم.
ما یک ملت هستیم. ما یک هویت، یک پتانسیل و یک توانایی داریم. این توانایی باید شکوفا شود. ما در کشتی هستیم، بعضی ها نباید راحت بخوابند و بعضی ها نباید کشتی را سوراخ کنند چون نمی توانیم به مقصد برسیم. تحول از نظر نگرش نیازمند همفکری، هماهنگی و همدلی ملی است و ما باید این را در رفتار خود نشان دهیم.
یکی از مشکلاتی که در بحث تحول با آن مواجه هستیم، گسترش تجریدگرایی است. برخی از برنامه های ما ذهنی است و با واقعیت های بیرونی مطابقت ندارد. گاهی اوقات بلندپروازانه برنامه ریزی می کنیم و گاهی طوری آن را رها می کنیم که گویی هیچکس در این زمینه مسئول نیست.
مانع بعدی گسست های تاریخی است. شکاف هایی که ما در کشور داریم از لحاظ قومیتی، سیاسی، فرهنگی و اخلاقی. شکاف جدی بین دولت و ملت وجود دارد. اکنون در جامعه این احساس وجود دارد که یک بخش مرکز قدرت است، اکثریت ملت حول این اقلیت زندگی می کنند. آنها برنامه ریزی می کنند، صحبت می کنند، تصمیم می گیرند و عمل می کنند.
شکاف دین و سیاست شکاف بین سختگیری و انفعال و رهبری این را برجسته می کند. بخشی از تفکر اجتماعی متحجر شده است. منابع مقدس که تمام قدرت را منحصراً در دست خود میخواهند، به کسی اجازه ورود نمیدهند. بخشی دیگر منفعل شده است و می گوید ما نمی توانیم این کار را انجام دهیم، ما خودمان را مجبور می کنیم. آیا می توان با آمریکا و اروپا جنگید و موفق شد؟
مانع بعدی این است که گاهی بر آرمانهایمان مالکیت میکنیم اما برای رسیدن به آن آرمانها خود را به خود زحمت نمیدهیم. هر ایده آلی یک پیشرو دارد. به مجموعه ای از مفاهیم ذهنی، عینی، عاطفی و ادراکی نیاز دارد. همه اینها باید دست به دست هم بدهند تا بتوانیم برای این ایده آل برنامه ریزی کنیم. گاهی در برخی از طرح ها دیده می شود که شرایط مفهومی و شرایط ذهنی را برای این ایده آل ایجاد نکرده ایم.
مانع دیگر این است که ما به هویت جمعی نیاز داریم. هیچ کشوری بدون تکیه بر هویت جمعی و افکار عمومی نمی تواند موفق شود. نظامی مثل ما که مدعی مردم سالاری دینی است، دموکراسی هویت جمعی دارد. این هویت باید شکل بگیرد. از نظر سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و… این هویت را باید حس کرد و به عقلانیت تبدیل کرد.
ما با این دشمنان، با این جایگاه، با این پایگاهی که در دنیا داریم، یک کشور انقلابی هستیم. هنگام برنامه ریزی باید روابط خود را با همسایگان، با کشورهای منطقه، با کشورهای اسلامی، با کشورهای دوست، با کشورهای دشمن، با ابرقدرت ها و با نهادهای بین المللی بسنجیم. اگر ندانید که چگونه یک تحول را برنامه ریزی کنید، ما موفق نخواهیم شد.
نکته بعدی این است که برخی از نگرش های منفی ما نگرش های مثبت ما را در دنیا گرفته است. این یعنی ما به کل دنیا بدبین هستیم. ما همه دنیا را ابزار استکبار جهانی می بینیم. نمی گویم اینطور نیست، اما بالاخره ما در میان این گرگ ها زندگی می کنیم. آیا باید ژست بگیریم و پاسداری کنیم و دشمن همه شویم؟ یا حداقل برخی از افرادی را که می توانیم با آنها رابطه برقرار کنیم اولویت بندی کنیم. بالاخره این مقایسه با دنیا یکی از مواردی است که در برنامه ریزی تحول بسیار مهم است.
نکته بعدی که بسیار مهم است آموزش است. ما به آموزش و حمایت در صنعت، تجارت، کشاورزی، فرهنگ، سیاست و همه این حوزه ها نیاز داریم. ما همیشه خواهان آموزش ضمن خدمت هستیم. ما برای کارمندان دولت در سطوح اول، دوم یا سوم به اصطلاح «آموزش حین کار» نداریم. گویا هرکس رئیس جمهور شد علامه دهر است. آیا در دنیای امروزی ممکن است کسی بدون دانش در این زمینه کار کند؟ این کمبودی است که ما داریم. بی توجهی به آموزش، اطلاعات، آگاهی، افزایش سطح سواد و بینش. اگر آن را نادیده بگیریم، مانعی جدی در مسیر تحول است.
یکی از مشکلات مسیر تحول این است که ما این ذهنیت را داریم که هر وقت مشکلی در کارمان پیش می آید، می گوییم تقصیر استکبار جهانی است، تقصیر دیگری است. اگر اصولگرا هستند می گویند تقصیر اصلاح طلبان است، اگر اصلاح طلب هستند می گویند تقصیر اصولگرایان است، ما مدام فرافکنی می کنیم. ما می گوییم مشکلی نداریم. ما مقدس، خوب و پاک هستیم. هر مشکلی از رقبا و دشمنان ما ناشی می شود. هیچ کس مسئولیت این واقعیت را نمی پذیرد که حداقل 20 درصد از ما مشکل داشتیم، یا حتی قبول نمی کنیم که 2 درصد از مشکلات مربوط به خودمان بود.
چند سال پیش مقام معظم رهبری در انتخابات فرمودند که شرایط کشور همین است. هرکسی که میخواهد رئیسجمهور شود باید این شرایط را مطالعه کند و بر اساس آن وارد همان وضعیت شود. فردا نگو پیشینیان یا خارجی ها خرابش کردند. اگه میتونی با این شرایط کار کنی بیا بسیار واقع بینانه است و از فرافکنی و عدم مسئولیت اجتناب می کند. این نیز یکی از مشکلاتی است که باعث شکست تحول می شود.