نایل فرگوسن، وزیر امور خارجه سابق آمریکا و کاندولیزا رایس، تحلیلگر موسسه هوور، در مقاله ای مشترک نوشت:
افزایش رقابت بین ایالات متحده و چین باعث شده است که بسیاری از جنگ سرد دوم صحبت کنند. برخی دیگر این قیاس را رد می کنند. میتوانیم بگوییم: به نظر میرسد دو اقتصاد بزرگ جهان فضای کمی برای همکاری و فضای زیادی برای درگیری دارند. بزرگترین تفاوت این وضعیت با جنگ سرد اول البته منشا این رقابت است. پس از جنگ جهانی دوم، دو ابرقدرت بلافاصله با هم درگیر شدند. آنها اشتراکات کمی داشتند. اتحاد جماهیر شوروی یک غول نظامی بود، اما از نظر اقتصادی منزوی و از بیشتر اقتصاد جهان جدا بود. برعکس، چین با تصمیمات خود در دوران دنگ شیائوپینگ و با تصمیمات سرمایه داران جهانی به صحنه اقتصادی بین المللی وارد شد. این رویکرد تقابلیتر شی جین پینگ بود که ایالات متحده و متحدانش را برای درک کامل چالشهای پیش رو شوکه کرد. آمریکا کند عمل کرد. این کشور اغلب به طور علنی از سایر کشورها برای مقاومت در برابر سرمایه گذاری چین متوسل می شود در حالی که گزینه های کمی ارائه می دهد. حقیقت این است که استراتژی سرمایه گذاری خارجی چین در حال نشان دادن کاستی های خود است. از دهه 1940 تا 1980، مؤسسه هوور، که هر دوی ما به آن تعلق داریم، در مورد جنگ سرد تحقیق می کرد. آرشیوهای او هنوز برای محققان آن زمان از اهمیت محوری برخوردار است. درک این تحقیق و آموختن درس های آن برای ما مفید خواهد بود. این پنج درس را می توان از این تحقیق آموخت.
اول، متحدان مهم هستند، هم برای خیر و هم برای شر. چین مشتریانی دارد که به نوعی مدیون آن هستند. مهمتر از همه روسیه است که به دلیل جنگ ولادیمیر پوتین در اوکراین به یک مشکل تبدیل شده است. در عین حال، این یک موهبت برای آمریکا بود که اتحاد اروپایی اش با واکنش شدید به روسیه احیا شد. روابط آن در آسیا نیز در وضعیت خوبی قرار دارد.
درس دوم این است که بازدارندگی مستلزم توانایی نظامی برای خواندن ادبیات آنها است. چین در حال بهبود همه جنبه های توان نظامی خود است، در حالی که جنگ در اوکراین و جنگ افروزی بر سر تایوان نقاط ضعف غرب را آشکار کرده است. غرب باید فوراً با دستیابی به تسلیحات پیشرفته تر، ایجاد زنجیره تامین امن برای مواد و اجزای حیاتی و بازسازی پایگاه صنعتی دفاعی پاسخ دهد. صلح از طریق قدرت واقعا کار می کند.
سوم، ما سعی می کنیم از جنگ های تصادفی جلوگیری کنیم. تا به امروز، ما از تماس هایی که در طول جنگ سرد بین نظامیان آمریکایی و روسیه ایجاد شد برای جلوگیری از حوادث بین آنها سود می بریم. با توجه به ماهیت فناوری های امروزی، جنگ بین ایالات متحده و چین می تواند حتی خطرناک تر از جنگ با اتحاد جماهیر شوروی باشد. چین نمیخواهد در مورد پیشگیری از تصادف صحبت کند، اگرچه حوادثی بین هواپیماها و کشتیهای چینی و آمریکایی رخ داده است که بسیار به حادثه نزدیک شدهاند. اشتباه است
چهارم، اجازه دهید جورج کنان، دیپلمات آمریکایی مستقر در مسکو را به یاد بیاوریم که “تلگرام طولانی” را نوشت. مهمترین نکته پیام کنان در اندازه مقاله که در سال 1946 به وزارت امور خارجه هری ترومن ارسال شد، این بود که به وضوح به مشکلاتی که اتحاد جماهیر شوروی را گرفته اشاره می کرد. او به دولت توصیه کرد که مسکو را برای توسعه در خارج از کشور باقی نگذارد و استدلال کرد که تضادهای داخلی اتحاد جماهیر شوروی در نهایت آن را تضعیف می کند. چین از نظر اقتصادی قوی تر از اتحاد جماهیر شوروی است، اما تناقضاتی نیز وجود دارد.
اما درس آخر جنگ سرد اول این است که هیچ چیز اجتناب ناپذیر نیست. رهبران آن زمان هیچ گاه چالش هایی را که پیش رویشان بود دست کم نگرفتند. امروزه موفقیت مستلزم آن است که دموکراسی ها معایب و تضادهای خود را بپذیرند، شکاف های درون جوامع خود را که نتیجه تفاوت های قومی، اجتماعی و طبقاتی است، و معمولاً در اتاق های پژواک آنلاین تشدید و تقویت می شوند. ناکامی در حفاظت از مشروعیت نهادهای سیاسی که از آزادی حمایت می کنند، منجر به کاهش شدید اعتماد به خود دموکراسی شده است. با این حال، مهم است که به خاطر بسپاریم: مواقعی وجود داشت که استبدادها به اشتباه ناهماهنگی آزادی را ضعف می دانستند و سرکوب صداهای مخالف در جوامع خود را نشانه قدرت می دانستند. آنها این دموکراسی ها را نادیده گرفتند. روسای جمهور دوران جنگ سرد متوجه شدند که اقتدارگرایان در اشتباه بودند.
311311