به بهانه اولین بازی و گل در فوتبال آمریکا، اما نه در مورد آن

عصر ایران; جمشید گیل – نمره لیونل مسی در اولین بازی او برای اینترمیامی در فوتبال آمریکا، شروعی درخشان و امیدوارکننده بود. به خصوص گل مسی یکی از بهترین گل های او در سال های اخیر بود.

مسی در دقیقه 94 با یک ضربه ایستگاهی دروازه حریف را باز کرد. اگر مسی در دقیقه 70 گل می زد، شاید ورزشگاه از خوشحالی منفجر نمی شد. اما گل پیروزی در دقیقه 94 رنگ و بوی دیگری دارد. چهره شاد دیوید بکهام پس از گل زیبای مسی نیز دیدنی بود.

با این حال این اشاره به گل مسی یا اولین بازی او برای حد واسط مقایسه سیاسی مسی و مارادونا است. مسی با مارادونا تفاوت های زیادی دارد اما از نظر سیاسی نیز با مارادونا متفاوت است.

مارادونا در سال 1960 به دنیا آمد. زمانی که او بین ده تا بیست سال داشت، مارکسیسم و ​​ضدآمریکایی به مثابه «امپریالیسم» بر صحنه سیاسی جهان مسلط بود. پس تعجبی نداشت که شاعر جوان نیز تحت تأثیر این مقولات قرار گرفته باشد.

او قطعاً چیز زیادی از سوسیالیسم، کمونیسم و ​​مارکسیسم نمی دانست، اما می دانست که ژست های ضد آمریکایی و ضد سرمایه داری نشانه انقلابی گری و ترقی خواهی است. از این رو، با اینکه خود غرق در سرمایه داری بود، چنان صحبت می کرد که گویی یک کمونیست انقلابی است و هرگز تسلیم منطق سرمایه داری نشده است.

خصومت مارادونا با آمریکا البته توضیح روانی دارد. مارادونا اقتدارگرا بود. او آمریکا و فیفا را دوست نداشت. او نه رئال مادرید و یوونتوس را دوست داشت و نه پله، بکن باوئر و پلاتینی را دوست داشت. در یک کلام، «با قدرت» نبود، بلکه «بر قدرت» بود.

اما مسی ضد آمریکایی نیست. مخالف اقتدار و «بر قدرت» نیست. اصلا سیاسی نیست رفتار او صادقانه تر از مارادونا است. اگر او به لطف نبوغ خود دارای مواهب سرمایه داری است، تظاهر به کمونیست بودن نمی کند و قهرمانانش انقلابی مانند کاسترو و چه گوارا نیستند.

علاوه بر این مسی عاری از خشم و نفرت است. شاید به این دلیل که برخلاف مارادونا از محله های فقیر و محروم نیامده بود. اگرچه دلیل اصلی ملایمت مسی باید دلیل دیگری باشد. پله نیز دوران کودکی محرومی داشت. مثل مارادونا و برعکس مسی. اما پله مانند مسی بود: فردی مهربان و خوش اخلاق که نمی خواست نظم و روابط جهانی را به هم بزند.

همین شباهت باعث شده پله و مسی وجه اشتراک دیگری پیدا کنند و آن حضور در فوتبال آمریکاست. پله سه سال آخر فوتبالش را در نیویورک کاسموس بازی کرد، مسی سه سال آخر فوتبالش را در اینترمیامی سپری خواهد کرد.

مسی پله است نه مارادونا

اگر مسی یک آمریکایی مانند مارادونا بود، این پیشنهاد غیرممکن بود دیوید بکهام قبول کن و برو آمریکا او در زمانی متولد شد که ادعاهای مضحکی مانند “آزادی کمونیست ها” باور نمی شد. در زمان مارادونا بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران نیز فریب این سخنان را خوردند. دیگو جای خودش بود.

در واقع مسی خوش شانس بود که دیرتر از مارادونا به دنیا آمد وگرنه هرکسی در آرژانتین ممکن بود در دام مارکسیسم بیفتد. اگر چه گوارای آرژانتینی مارکسیست شده بود، لااقل سبک و معیشت او سرمایه داری نبود. اما چگونه یک ستاره فوتبال در اروپای غربی می تواند سرمایه داری را خنثی کند؟ مارادونا و مسی همه چیز را مدیون سرمایه داری هستند وگرنه ممکن بود به سرنوشت فئودور چرنکوف که نابغه فوتبال شوروی بود دچار می شدند، اما دقیقاً به این دلیل که در مسکو زندگی می کرد، نه ثروت داشت و نه شهرت.

جبر جغرافیایی می تواند به راحتی مارادونا و مسی را به درد تاریکی بکشاند. اما شرایط سرمایه داری برای آنها ثروت و شهرت قابل توجهی به ارمغان آورد. هر دو گران ترین بازیکنان دنیای فوتبال بودند. رسانه های اصلی سرمایه داری غرب هر دو را در سطح جهانی شناخته شدند. با این تفاوت که مارادونا مخالف سیستمی بود که او را به تخت سلطنت رساند، اما مسی آنقدر عاقل است که گاو نر را از شاخ نگرفت.

شورش انقلابی مارادونا منجر به عدم دست دادن او با رئیس فیفا پس از جام جهانی و دشمنی با رهبران فیفا شد. اما پله و مسی فاقد روحیه انقلابی بودند و به همین دلیل پله در فینال جام جهانی 1994 کراواتی با پرچم آمریکا بر روی آن چاپ کرد و مسی آماده بود تا در فینال جام جهانی 2022 لباس سنتی قطر را بپوشد و سپس جام جهانی را بلند کند.

مسی پله است نه مارادونا

خوب یا بد، پله و مسی «قدرت» را زیر پا نمی گذارند. چه قدرت ایالات متحده آمریکا باشد، چه قدرت امیر قطر یا رئیس فیفا. و این دلیل موفقیت آنهاست. اما مارادونا با شکست هایی روبرو شد که با نبوغ و موقعیت او مطابقت نداشت. او می توانست از این فرصت استفاده کند تا زندگی شادتری داشته باشد.

او با سران فیفا و آمریکایی ها درگیر بود، اما با سران مافیای ناپل، کوکائین می کشید و شب ها در چنین مهمانی هایی با فاحشه ها وقت می گذراند. مسی تصویر چه گوارا و کاسترو را روی دست و پایش حک نکرده بود. این انقلابی نیست، اما اخلاقی است. او با همسر و فرزندانش در آرامش زندگی می کند و اهل بحران نیست.

او به «اخلاق بورژوایی» پایبند است و به همین دلیل به همسرش وفادار است. ثروت او نصیب خانواده اش شده و اجازه نمی دهد «سیاست» به او و خانواده اش آسیب برساند. اما مارادونا یک انقلابی بود و آرام نمی گرفت. پس با همه در جنگ بود. از آمریکای جهانی و روسای فیفا گرفته تا همسرش کلودیا و دخترانش.

مسی پله است نه مارادونا

انقلابی گری مارادونا به این معنا بود که او از نهادهای قانونی بیزار بود. چه در فوتبال و چه خارج از فوتبال. او در پایان زندگی همسرش را متهم به دزدی از او کرد. از او شکایت کرد و شکایتش در دادگاه بررسی شد و همسرش کلودیا تبرئه شد. اما مارادونا از دستور دادگاه اطاعت نکرد و در تلافی دخترانش را از ارث محروم کرد. او مدعی شد که آنها در دزدی مادرشان از وسایل او شریک بودند.

مسی بابت غیبتش در تمرینات پاری سن ژرمن از هم تیمی ها و هوادارانش عذرخواهی کرد. زیدان از مردم این کشور عذرخواهی کرد زیرا درگیری او با ماتراتزی در فینال سال 2006 باعث شده بود فرانسه قهرمان لیگ نشود.

مسی پله است نه مارادونا

اما مارادونا هرگز حاضر نشد از پیتر شیلتون به خاطر گلی که به «دست خدا» معروف است عذرخواهی کند. او به خاطر دوپینگش در جام جهانی 1994 از مردم آرژانتین عذرخواهی نکرد.انقلابی گری یعنی بدهی و احساس عدالت همیشگی. چنین روحیه ای با عذرخواهی و تصدیق اشتباهات ناسازگار است.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *