عاشقانه های دوران کودکی و نوجوانی از جمله ماجراهایی است که هیچ گاه از ذهن پاک نمی شود و داستان ها، فیلم ها و سریال هایی که بر این احساسات خام دست می زنند، جایگاه ویژه ای دارند. در قسمت هفتم سریال «سرزمین مادری» برای اولین بار به رهی این فرصت داده می شود تا به طور ضمنی احساسات خود را به شاپرک نشان دهد. وقتی صحبت از مهاجرت شاپرک به میان می آید، همیشه عجله دارید. شاپرک عصبانی، غمگین و ساکت می شود و این ابراز احساسات موقعیت جذابی را ایجاد می کند. از این رو مروری داریم بر خاطره انگیزترین آثار مرتبط با عاشقانه های دوران کودکی و نوجوانی.
به گزارش بازتاب آنلاین، در این مورد سعی کرده ایم به آثاری بپردازیم که عاشقانه هایشان بیش از دیگران در ذهن ما باقی می ماند و یادآوری آنها حس خوشایندی را به همه ما القا می کند.
عموی ناپلئون سعید ناصر تقوایی 1355
عشق سعید به لیلی دختر داییجان، موتور محرکه سریال «دائیجان ناپلئون» ناصر تقوایی است. اثری که شش سال پس از انتشار رمان معروف ایرج مسیح زاد متولد شد و همچنان یکی از مهم ترین سریال های ایرانی محسوب می شود. سریالی با عبارت «من یک روز گرم تابستانی هستم، دقیقا 13 مرداد حوالی ساعت 3:15 بعد از ظهر عاشق شدم. شروع می شود و تمام دعواها و جنجال ها در آن خانه بزرگ عموی ناپلئون به نوعی به داستان عشق سعید و لیلی پیوند می خورد. سعید در هر شرایطی فقط میخواهد با لیلی یکی شود و تمام درد و نگرانیاش ناشی از اختلافات خانوادگی است، از عدم برقراری ارتباط با او. داستان از نگاه سعید روایت می شود و از این رو این عشق در سرتاسر سریال از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
درخت گلابی محمود داریوش مهرجویی ۱۳۷۶
داستان فیلم «درخت گلابی» که اقتباسی از داستان کوتاه گلی ترقی است، درباره نویسنده ای به نام محمود است که در نوشتن مهم ترین کتاب خود دچار مشکل شده است. ورود او به باغ کودکی اش باعث می شود خاطرات عاشقانه دوران نوجوانی اش را به یاد بیاورد. او به دختری چند سال بزرگتر از خودش علاقه دارد و در طول فیلم او را «میم» صدا می کند. او همیشه سعی می کند توجه میم را به خود جلب کند، اما میم همراهی با بزرگترها را ترجیح می دهد و بیشتر شبیه یک کودک به او نگاه می کند. بخش عمده ای از جذابیت فیلم در مرور مجدد این خاطرات عاشقانه نهفته است. جایی که محمود در کودکی اجازه نزدیک شدن به میم را نداشت و از دور او را تماشا می کرد و تمام تلاشش را می کرد تا با میم صحبت کند. میم پس از چند سال ایران را ترک میکند و از محمود میخواهد که پس از پایان او با او بیاید، اما محمود چنان درگیر سیاست میشود که فراموش میکند و میم نیز در یک تصادف میمیرد. مرور گذشته نویسنده را به درک جدیدی از زندگی سوق می دهد و متوجه می شود که جز دوران عشق چیزی از معنای زندگی درک نکرده است.
حصیر بادی روزبه | کمال تبریزی ۱۳۸۲
کمال تبریزی می خواست در فیلم «فرش باد» به اهمیت فرهنگ و هنر در روابط انسانی بپردازد. داستان اصلی درباره مردی ژاپنی بود که پس از مرگ همسرش به ایران آمد تا طرح فرشی را که همسرش کشیده بود به بافندگان اصفهانی سفارش دهد. مرد ژاپنی دختر کوچکی را همراه خود داشت که حضورش داستان فرعی رمانتیک جذابی را شکل می داد. یک نوجوان اصفهانی با اینکه ژاپنی بلد نبود به این دختر علاقه مند شد و سعی کرد کاری کند که او سرگرم شود و غم مرگ مادرش را فراموش کند. حرف همدیگر را نمی فهمیدند اما با هم می خندیدند و خوش می گذراندند. یکی از جالب ترین قسمت های فیلم زمانی بود که رزبه می خواست عشقش را به دختر ژاپنی ابراز کند اما از کلمات اشتباهی استفاده کرد و دختر را به خنده انداخت. پایان داستان جایی است که قالیچه بافته شده نشان داده می شود و دو گره با رنگ های متضاد ساخته شده توسط دست این دختر و پسر توجه را به لبه فرش جلب می کند. در واقع علاقه بین آنها مانند دو گره به فرشی مشترک در دو فرهنگ مختلف گره خورده و معنای فیلم را کامل می کند.
امیر دولت سفید حمید نعمت الله ۱۳۸۹
محور اصلی سریال «دولت سفید» به کارگردانی حمید نعمت الله، نوجوانی رویاپرداز به نام امیر بود. نوجوانی که در میان آن همه آشوب و هرج و مرج در میان باران موشک و با آن همه دعوای خانوادگی در باغ مادربزرگش، سرش در دنیای عاشقانه و عاشقانه اش گرم بود. در واقع امیر سعی کرد توجه دختری به نام شیرین را به خود جلب کند اما نتوانست و به همین دلیل در دنیای خیالی خود از شیرین نقاشی کشید. حواس پرتی و رویا پردازی باعث شده بود امیر خود را امیر خاله بنامد و سرش را بالای سرش بگذارد. امیر در طول سریال کم کم به بلوغ فکری رسید و از این خیال پردازی ها فاصله گرفت. بخش عمده ای از اهمیت فیلم، تاکید کارگردان بر جزئیات زندگی مردم در دهه 60 و فضای رمانتیک آن دهه بود.
میهن فرم کمال تبریزی 1391
در سریال سرزمین مادری، واسطه ورود رهی به خانه عمه خانم، علاقه او به دختری خدرآذی به نام شاپرک است. در قسمت دوم سریال، عمه از رهی خواست تا از چهره شاپرک نقاشی بکشد و رهی با وجود اینکه همیشه ظلم شاپرک را می دید، روزها برای تکمیل این نقاشی زحمت کشید. اگرچه این علاقه هرگز به وضوح بیان نشد، اما در طول ماجراجویی های سریال گهگاه به نشانه هایی از این علاقه توجه می شد. در قسمت هفتم این سریال، ریحی را می بینیم که برای شاپرک لباس انتخاب می کند و طوری در مورد لباس هایش صحبت می کند که انگار همه آن ها را حفظ کرده است. پس از این است که شاپرک ماجرای مهاجرت خود را به رهی بازگو می کند و چهره رهی گیج می شود. شاپرک به او می گوید که خاله اش از ابتدا می خواست آنها با هم باشند تا در آینده همدیگر را بشناسند و مادر شاپرک از این موضوع ناراحت است و به همین دلیل اصرار به مهاجرت شاپرک دارد. شاپرک هرچقدر هم سعی می کند چیزی بگوید، تمام مدت سکوت می کند و به صحبت ادامه می دهد، اما از حرکاتش می توان فهمید که از رفتن شاپرک ناراحت است و نمی خواهد او را از دست بدهد.
یحیی ساکت نشد یحیی | کاوه ابراهیم پور ۱۳۹۲
محور اصلی فیلم پسری به نام یحیی است. کودکی که به دلیل مشکلات خانوادگی به عمه میانسالی سپرده می شود که از لحظه مرگ پسرش زمان برایش متوقف شده و باید قوانین زندگی در آن خانه را بپذیرد. یحیی تنهایی اش را با چیزهایی در اتاق زن دکتر عمه اش پر می کند و از طرفی دنیای مرموز خاله، اتاقی که درش همیشه بسته است، انبار زیر، اتفاقات مشکوک و صداهایش، چیزهای وحشتناک او را بترساند از در و از همسایه شنید که خاله بچه ها را می خورد و از او می ترسد. یحیی در این شرایط سخت کم کم به زن جوان همسایه علاقه مند می شود. وقتی او را می بیند، ضربان قلبش افزایش می یابد و مدام سعی می کند سر راه او قرار بگیرد و با او صحبت کند. دلش می خواهد کمبود محبت مادری را در کنارش جبران کند، اما با مرگ همسر همسایه، تنها نقطه امیدش از بین می رود و تصمیم عجیبی می گیرد که زندگی اش را نابود می کند. یکی از نکات جالب فیلم تمایل یحیی برای انجام معاینات پزشکی است. مدام آن را به گوشش میبندد و با خود میبرد. وقتی زن جوان را می بیند ضربان قلبش تندتر می شود. در کل، احساسات این پسر در طول فیلم بسیار درخشان روایت می شود.
در دنیای شما ساعت چند است؟ فرهاد ایروان صفی یزدانیان 2013
«در دنیای تو ساعت چند است» داستان عشقی قدیمی است که روزگاری در دل پسری دورگه ایرانی و روسی در رشت شکل گرفت و پس از گذشت سالها هنوز تأثیراتش ادامه دارد. فرهاد از کودکی به گل علاقه داشت و از نظر او گل با همه بچه ها فرق دارد. چون وقتی معلم از آنها پرسید در زمستان چه چیزی را دوست دارید، به جای هر چیز دیگری، گفتند بوی سوختن پوست پرتقال روی اجاق گاز است. فرهاد از کودکی سعی می کرد با گلی ارتباط برقرار کند و گلی هرگز او را ندید و حالا پس از بیست سال، گلی برگشته و فرهاد به نظر می رسد هنوز در همان حال و هوای دوران کودکی خود است. روایت های عاشقانه نوجوانی فرهاد بخش جذاب فیلم را تشکیل می دهد. جایی که فرهاد تعریف میکند برای دیدن گلی کاسهها را آب میکرد و روی پلهها میگذاشت تا تبخیر شوند و تبدیل به ابر و برف شوند تا بتواند در کوچهاش گلولههای برفی درست کند، یکی از خاطرهانگیزترین سکانسهای فیلم است. فیلم . . در واقع کارگردان داستان فیلم را با ماجراهای فرهاد در میانسالی آغاز می کند، اما برای نشان دادن عمق این عشق، همچنان دوران نوجوانی خود را به یاد می آورد.
نهنگ عنبر ارژنگ | سامان مقدم 1392
در فیلم نهنگ عنبر با یک عشق قدیمی روبرو هستیم. ارژنگ در پنجاهمین سالگرد تولدش داستان عشقی شکست خورده را روایت می کند که باعث شد تمام زندگی خود را تنها و بدون خانواده بگذراند. از کودکی به دختری به نام رویا علاقه داشت. رویا از ابتدا تا بزرگسالی عشق خود را جدی نگرفت و زمانی که ارژنگ به او ابراز علاقه کرد، به جای پاسخ به علاقه او، از محبت او سوء استفاده کرد و از او خواست که تمام تکالیفش را برایش بنویسد. دوران کودکی ارژنگ و رویا قسمت کوتاهی از داستان فیلم را تشکیل می دهد، اما از آنجایی که این عشق هرگز تمام نشد و تا پنجاه سالگی ارژنگ ادامه داشت، دوران کودکی آنها نیز اهمیت پیدا می کند.
یک بمب عاشقانه Said Maadi Pact 2016
پیمان معادی در این فیلم شرایط نگران کننده دوران بمباران را با دو روایت عاشقانه ترکیب می کند. مدیر مدرسه ای که معتقد است زندگی زناشویی اش به بن بست رسیده است، وقتی همسرش در معرض خطر قرار می گیرد، بیش از هر زمان دیگری نیاز به همسرش را احساس می کند و از سوی دیگر، نوجوانی عاشق سعید است که عاشق او می شود. همسایه ها. . در زیرزمین برای فرار از بمب ها، دختری به سن او می رسد و زندگی اش تحت تاثیر این عشق قرار می گیرد. معادی از فضای محدود پناهگاه، چراغ نفتی، سایه های روی دیوار، دفتر و مداد و ترس و استیصال از شرایط بمباران برای خلق یک عاشقانه موفق استفاده کرده است. سعید نامه ای عاشقانه برای دختر می نویسد و مدیر مدرسه که همسایه سعید است وسط جلسه امتحان کاغذ را مصادره می کند. شبی که بمب قرار است خانه اش را خراب کند، ناظم نامه عاشقانه را می خواند و تحت تاثیر عشق سعید به دختر قرار می گیرد و زندگی اش رنگ دیگری به خود می گیرد.