مرد جوان بلافاصله موضوع را به پلیس اطلاع داد و لحظاتی بعد تیم بررسی صحنه جنایت راهی محل شد. در بررسی های اولیه مشخص شد دست بریده شده متعلق به مرد جوانی است. تیم جنایی با گرفتن اثر انگشت از دست چپ توانستند هویت مقتول را مشخص کنند. این دست متعلق به مرد جوانی به نام مسعود 31 ساله، ساکن یکی از ولسوالی های پایتخت بود.

با شناسایی هویت مقتول، پرونده به شعبه پنجم بازپرسی دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. در تحقیقات انجام شده از سوی بازپرس محمدجواد شفیعی، کارآگاهان به سراغ خانواده مسعود رفتند و مشخص شد پسر با پدر، نامادری و خواهرش زندگی می کند.
نامادری مسعود گفت: چند روز پیش خواهرم زایمان کرد و برای نگهداری به خانه اش رفتم. وقتی برگشتم مسعود را ندیدم.» فرش کوچکی که در اتاق خواب داشتیم هم گم شده بود. وقتی از همسرم در این مورد پرسیدم، او مدعی شد که مسعود فرش را به فقرا داده است. دخترخوانده ام نیز در آن زمان در خانه نبود زیرا در خارج از تهران کار می کند. پدر 71 ساله مسعود نیز ابراز نگرانی کرد و مدعی شد که از سرنوشت پسرش اطلاعی ندارد.
در ادامه تحقیقات مشخص شد مقتول دارای مشکلات روحی و روانی بوده به طوری که مدتی را در کلینیک روانپزشکی بستری کرده است. مقتول با پدرش درگیر شد و دو بار از سوی او به مرگ تهدید شد.
جمع آوری مدارک موید این فرضیه بود که مرد 31 ساله توسط پدرش کشته شده و پدر به دستور کارآگاه دستگیر شده است. اگرچه پدر مقتول همچنان منکر این جنایت بود، اما با توجه به مدارک پلیس و دادگاه به قتل پسرش اعتراف کرد. در ادامه تحقیقات، قطعاتی از بدن مقتول در حوالی تهران کشف شد.

مصاحبه با متهم

فرقت با مسعود چی بود؟
او پسری گوشه گیر اما پرخاشگر بود. چند سال پیش برای ادامه تحصیل به استرالیا رفت و پس از پایان دوره فوق لیسانس مهندسی به ایران بازگشت. او مدتی اینجا بود و سپس به استرالیا بازگشت. اما یکی از دوستانش کلاهش را روی سرش گذاشت و تمام دلارهایش را دزدید. این مشکل مسعود را بیشتر افسرده و منزوی کرد و یک سال پیش به ایران بازگشت. در این مدت او تحت درمان بود و حتی در بیمارستان روانی بستری شد.

چرا او را کشت
من نمی خواستم او را بکشم، همه چیز تصادفی رخ داد. حال پسرم خوب نبود، نزدیک خانه ما یک مرکز درمانی بود. شب قبل از جنایت تصمیم گرفتم او را به مرکز درمانی برگردانم. روز 11 مرداد ساعت 6 یا 7 صبح بود رفتم تو اتاق دیدم مسعود بیداره. به او گفتم که باید به مرکز درمانی برویم اما او مخالفت کرد و سر این موضوع با هم دعوا کردیم. یک دفعه به من حمله کرد و گردنم را گرفت و هلم داد. من هم عصبانی شدم و با چکشی که در خانه بود به سرش زدم.

چرا جسد را تکه تکه کردی؟
من شوکه شده بودم، نمی خواستم او را بکشم. چند ساعتی بر پیکرش گریه کردم و در نهایت تصمیم گرفتم جسد را از خانه بیرون بیاورم تا همسر و دخترم از ماجرا مطلع نشوند. جسد را مثله کردم و هر تکه از آن را در یک کیسه گذاشتم و سپس آن را در صندوق عقب ماشینم گذاشتم.

چرا جنازه را به قلعه حسن خان آوردی؟
ابتدا می خواستم جسد را در سطل های زباله تهران بیندازم، اما با خودم گفتم اگر پیدا شد، آن را خاک می کنم. به همین دلیل اعضای بدن را در خیابان ملارد، شهریار و قلعه حسن خان انداختم. بعد آمدم خانه و خون را تمیز کردم. من هم فرش خونی را دور انداختم و وانمود کردم که پسرم ما را ترک کرده است.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *