نام سری: مدار صفر درجه
ژانر: درام، تاریخی
کارگردان: حسن فتحی
سال انتشار: 1386
تعداد قسمت ها: 30
بازیگران:
سید شهاب حسینی در نقش حبیب پارسا.
ناتالی ماتی در نقش سارا آستروک
رویا تیموریان در نقش مادر حبیب
مسعود رعجان در نقش پدر حبیب.
پیر داغر، لعیا زنگنه در نقش زینت الملوک جهانبانی
و آتنه فقیه نصیری در نقش سعیده پارسا
خلاصه سریال
«مدار صفر درجه» به کارگردانی «حسن فتحی» داستان قبولی حبیب پارسا (شهاب حسینی) در بورسیه و سفر او به پاریس برای تحصیل در رشته فلسفه است. داستان در پس زمینه جنگ جهانی دوم و شکل گیری صهیونیسم و تسلط تدریجی بر فلسطین اتفاق می افتد که طبیعتاً تحت تأثیر این رویداد مهم تاریخی است…
در مورد سریال
اینکه با داستان جدیدی مواجه می شویم (تاکید می کنم «تازه») خیلی خوب است، اما بهتر از آن، نحوه روایت داستان و تسلط کارگردان بر اجزای مجموعه و استفاده از عناصر سینمایی در صحنه است. یکسان. (چیزی که امروزه به ندرت در سریال ها یافت می شود) این مضمون باعث می شود که مخاطب ماجراها را دنبال کند و این باعث تاثیرگذاری سریال و رسیدن به هدف از پیش تعیین شده خود می شود.
فتحی در این سریال بار دیگر به دوران تاریخی که بیشتر کارهای قبلی اش در آن اتفاق افتاده است می رود و این بار بیش از هر زمان دیگری بالغ می شود، راویی که می توانست تحت تاثیر فیلمبرداری در شهری در دستان به اثری فهرست بندی شده تبدیل شود. کارگردانی خام، زیبا مانند پاریس و از سوی دیگر بیانیه ای سیاسی درباره صهیونیسم، اما تسلط و استفاده از عوامل قدرتمند، بهره گیری از زیبایی ها و جذابیت های پاریس به عنوان محل وقوع حوادث، مکان را ساخت. رویدادها در خدمت کار آنها هستند.
هیچ دلیلی برای کتمان این واقعیت وجود ندارد که به نظر من گرمای مجموعه به دلیل شکل گیری تدریجی و جذاب رابطه عاطفی بین یک دانشجوی مسلمان ایرانی و یک دختر یهودی فرانسوی و عجیب بودن این رابطه است. و طبیعتاً کنجکاوی برای پیگیری سرنوشت خود با توجه به وقوع فاجعه جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن و احتمالاً پایان تراژیک پرونده.
در حقیقت! در روزگاری که بیشتر کارگردانان ترجیح می دهند مستقیماً به اصل ماجرا برسند، چه شیرین است که مثلاً حبیب پارسا با شعری از حافظ یا قطعه ای از لامارتین احساسات دل خود را بیان می کند و از طرفی دیگر. دانشجوی یهودی مدام از او انتقاد می کند و خودخواهی مردان شرقی و… به قول شاعر را به سخره می گیرد
اگر با من نبود هیچ آرزویی وجود نداشت
چرا لیلی بشقاب من را شکست؟