عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی با عنوان «خدا یا انسان؟» در روزنامه اعتماد نوشت:
اگر بخواهیم سخنان رهبران فعلی قوا و جناح های مسلط را نقد کنیم، هفتادمین مقاله مثنوی من خواهد بود، آنقدر سخنان عجیب و غریب از آنها وجود دارد که نقد و تکذیب آنها خسته کننده خواهد بود، اما با توجه به موضع فکری آقای …. البته برای حدادال نمی توان رویکردهای او را نادیده گرفت، بنابراین انتقاد یا طرح پرسش درباره رویکردهای تحلیلی او می تواند به درک آنچه در این جناح می گذرد کمک کند.
اخیراً ویدئویی از وی منتشر شده است که در خلاصه آن آمده است: «اگر علم انسانی مستقل از آنچه در تمدن غرب رایج است نداشته باشید، به تمدن جدید اسلامی… در تمدن غرب نخواهید رسید. همانطور که جهان امروز را اداره می کند. انسان اساسی، یعنی اومانیسم، قاعده است… از رنسانس، یک دوگانگی در غرب پدید آمده است، یا انسان یا خدا. انسان برای ایستادن روی پای خود باید در مقابل خدا بایستد… آزادی غربی نقطه مقابل عبادت است. من به عنوان یک علاقه مند به علوم انسانی و اجتماعی، کنجکاو هستم که آیا در این 45 سال و از زمانی که کتاب هایی در زمینه جامعه شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی و مانند آن شروع به نگارش شد، هیچ متن اضافی که نشان دهنده علوم انسانی غیرغربی باشد، بر روی آنها تدوین نشده است؟ و مستقل باشد یا متفاوت از آن؟
این کتاب ها نه اسلامی بودند و نه علمی، به همین دلیل به سرعت از آموزش حذف شدند و دیگر کسی از آنها اطلاعی نداشت. اگر پیشنهاد شما را بپذیریم که بدون علوم انسانی، فارغ از آنچه در تمدن غرب وجود دارد، به تمدن نوین اسلامی نخواهیم رسید، باید بپرسیم: چه پیشنهادها و مبانی این علم را تدوین و ارائه کرده اید؟ آیا چند سال دیگر نباید به این تمدن برسیم؟ پس علوم انسانی مستقل کجاست؟ آیا چین و هند که تمدن خود را دنبال می کنند، علوم انسانی مستقل از آنچه در غرب وجود دارد دارند؟ آیا می توان در مورد دستاوردهای این علم اظهاراتی را تدوین و ارائه کرد؟ البته در خارج چنین چیزی وجود ندارد.
آیا علم شرقی و غربی و اسلامی و غیر اسلامی در علم وجود دارد؟ مسلماً موضوعاتی که برای تحلیل و شناخت علمی آنها انتخاب میشود، ممکن است بسته به جامعه متفاوت باشد، اما تفاوت موضوع ربطی به تفاوت علم ندارد. حتی عوامل توضیحی ممکن است در دو جامعه متفاوت باشد. به عنوان مثال، اگر طلاق را به عنوان یک معضل مهم اجتماعی تحلیل کنیم، ممکن است عوامل مؤثر بر آن در ایران با سایر جوامع متفاوت باشد، اما نحوه بررسی آن و رسیدن به این پاسخ ها بر اساس قواعد علمی است. شباهت به دنبال دارد. به طوری که آنچه مورد نظر علوم انسانی مستقل از علوم انسانی غربی است، به اندازه واژه های شبه علمی پزشکی ملی نیست. آره؛ ممکن است برخی از داروهای سنتی تا حدودی برای برخی بیماری ها مفید باشد. اما این ادعا تنها با علم پزشکی بر اساس شواهد بالینی قابل اثبات است و نه با اقوالی به نام طب اسلامی، ملی و سنتی که گاه با خرافه آمیخته می شود. بنابراین همه انتظار دارند که پس از این همه سال و وجود چنین ادعایی، لااقل زوایایی از وجود چنین علمی به ویژه توسط آقای حددادال ارائه شود تا مخاطب بداند منظور چیست؟ و آیا چنین موجودی یا چنین اصول علمی وجود دارد یا خیر؟
نکته دیگر اینکه: آیا می توان در جایی متوجه شد که چنین پروژه ای قابل اجرا نیست؟ یا غیر استاندارد، آیا مطمئن هستید که این پروژه قابل اجرا است؟ اگر بیش از چهار دهه روی این رویا سرمایه گذاری کرده اید، اما هنوز نتیجه ای نداشته و از جایی که بوده اید دور نشده اید و جلو نرفتید، آیا از شما نپرسیده اند که چرا این پروژه تکمیل نمی شود؟ آیا علم غیر غربی که به دنبال آن هستید به شما در پاسخ به این سوال کمک می کند؟ به یاد داشته باشید، شما در یک یا دو دهه اول در اوج بودید. یعنی فضا به نفع شما بود، پول و امکانات داشتید اما الان در موقعیت ضعیف تری هستید. نکته بعدی تاکید او بر دوگانگی انسان و خدا در غرب پس از رنسانس است. نمی دانم به دلیل تعریف غرب و برتری انسان بر خدای کلیسا این را گفته اند یا محکوم و سرزنش شده اند. اگر دومی است، چرا باید از خدای کلیسا در برابر انسان دفاع کرد؟ این دفاع در برابر خدا چیست؟ به تعداد مردم تعبیر و تفسیر از خداوند وجود دارد. هر جامعه و زمانه عقاید متفاوتی درباره خدا داشت. خداوند جسمی نیست که به انسان ها وحی شده باشد و آنها کم و بیش از ماهیت و ابعاد او درک و فهم یکسانی دارند. اشتراک کلام خدا به معنای به اشتراک گذاشتن مطالب خدا نیست.
غربی ها با این گزارش خیلی خوب کار کرده اند که خدای کلیسا و تثلیث را که شما هم قبول ندارید حذف کرده و عملی ترین و عینی ترین موجود یعنی انسان را جایگزین او کرده اند.
این در مورد دوگانگی خدا و انسان نبود، بلکه در مورد آزادی انسان از ماهیت مصنوعی کلیسا بود. این موجودی است که هر پاپ و در هر زمان رنگ جدیدی به آن بخشیده است. خدایی که به واسطه نمایندگان خود بهشت را فروخت و مخلوقات را مسخره کرد و جهنم و گناهان را نیز بخشید و دوباره پول گرفت. خدای کلیسای قرون وسطی را می توان در هر کتاب تاریخی دید و آنقدر کارهای منفی به نام خدا انجام شد که حتی متفکران مسیحی و کلیسا نیز از او انتقاد کردند. حال چرا باید برای رهایی از اومانیسم به چنین موجودی متوسل شویم که توسط کلیسا خلق شده است؟ این خدایی بود که رنسانس حذف کرد و چه کار خوبی کرد. آیا می خواهی این خدا زنده شود؟ تمدن غرب نتیجه حذف چنین خدایی از حضور بشریت و انسان غربی بود. اما خداوند که به آموزه های اخلاقی و دینی نزدیک بود هرگز از تمدن غرب حذف نشد.
آنها خدایی را رد کردند که می خواست از طریق نمایندگانی که خود منصوب شده بودند، مردم را به بردگی، غیرانسانی کردن و زیر یوغ خود درآورد. چرا از حذف چنین خدایی که توسط کلیسا ساخته و پرداخته شده است دفاع می کنید؟ این ضد تبلیغات است. هر خدایی که نماینده ای پیدا کند در حد همان نماینده، اما پایین تر از او تنزل پیدا می کند، پس بهتر است از چنین خدایی که مخلوق بشر است دفاع نکنیم و در گفتن حرف ها دچار سردرگمی نشویم. این حمله به خدای مهربان است نه دفاع از آن.
۲۷۲۱۸