سیلی، تخت جمشید، نقاشی و فیلم ایرانی - خبرآنلاین

گزارش خبرگزاری مگتو؛ دروازه بان محبوب دهه 40 و 50 فوتبال ایران در سال 1393 درگذشت. فروردین او در ماه 1391 در گفت و گو با مگتو از اتفاقات مهم فوتبالی خود صحبت کرد. از جنجال دربی، حضور او در سینما و … – بازخوانی این گفتگو پر از نکات جالب و به یاد ماندنی است.

* در سالی که همه بازیکنان پرسپولیس به پیکان رفتند، به این تیم وفادار ماندی. بعدش چی شد؟

اتفاقا این بازیکنان از مدرسه شاهین آمدند اما من از مدرسه شاهین آمدم. آنها سالها دوست بودند و ما غریبه بودیم. علاوه بر این، ما آذربایجانی ها علاقه خاصی به تیم های خود داریم. در آن زمان علی عبده رئیس باشگاه پرسپولیس بود. من از آن دسته افرادی هستم که وقتی با کسی نمک می خورم نمکدان را نمی شکنم و به این چیزها اهمیت ویژه ای می دهم. ضمن اینکه رئیس وقت باشگاه پیکان با من رابطه خوبی نداشت و با هم اختلاف داشتیم. همه اینها برای ماندن من در پرسپولیس دست به دست هم داد.

*دربی 1948 و این دیدارها هنوز برای هواداران قدیمی فوتبال فراموش نشدنی است. در مورد این جلسه صحبت می کنید؟

آن زمان پرسپولیس را با قلبم تمرین کرده بودم. تیم تاج هم عالی بود، هر بازیکنی که به تاج می رفت به تیم ملی دعوت می شد و بیشتر داورها تحت تاثیر این تیم بودند. مظلومی در نیمه اول بازی یک گل زد و تاج پیش افتاد. در نیمه دوم فرصت ضدحمله داشتیم، میکروبب فرار کرد و هیچکس نتوانست جلوی او را بگیرد و در نهایت از فاصله 18 متری دروازه تاج را باز کرد. این گل کاملا سالم بود، داور ابتدا گل را پذیرفت اما در ادامه قالیچ خانی با داور تلفنی صحبت کرد و این اتفاقات افتاد. وقتی داور به من گفت عزیز گل قبول نشد، میکروسکوپ اشتباه کرد خوشحال شدم. من هم تعجب کردم و گفتم میکروسکوپ روی توپ بود و گل زد، چه اشتباهی! جواب داد اگر اعتراض کنی اخراجت می کنم. فشار روی بازیکنان در این شرایط را می دانید. سعی کردم خودم را کنترل کنم اما در مقطعی این درگیری ها به وجود آمد. از آن به بعد از فوتبال خسته شدم. بعد از آن تمام هزینه های مصدومیت کتفم را خودم پرداخت کردم اما مسئولان باشگاه به من گفتند که ربطی به ما ندارد. این پاسخ ملی پوشی است که سه بار قهرمان آسیا شده است.

*در بازی های المپیک 1964 و بازی های آسیایی 1963 و 1966 به همراه تیم ملی به قهرمانی های ارزشمندی دست یافتید. وضعیت تیم ملی ایران در آن زمان چگونه بود؟

با تیم ملی قهرمانی های خاطره انگیزی در آسیا کسب کردیم. در آن زمان فقط یک تیم از آسیا به جام جهانی راه یافت و ما به جام جهانی 1964 راه یافتیم، این بود که بازیکنان شاهین شروع کردند. یکی می گفتند اگر دهداری در تیم نبود به المپیک نمی رفتند و همه این مشکلات باعث ایجاد تنش در تیم شد. انجمن سرسخت ماند و آنها را ممنوع کرد. در نهایت به جای آن گروهی از بازیکنان جدید به تیم ملی دعوت شدند. با تیمی ناقص به المپیک رفتیم و با تیم های آلمان شرقی، مکزیک و رومانی همگروه شدیم. در بازی اول 4 گل خوردیم و از دست دادیم. با همه این مشکلات، تیم ملی با عشق و علاقه بازی کرد.

*پیراهن بنفش داشتی که خیلی معروف شد. داستان این پیراهن چه بود؟

این پیراهن به عزیز اصلی معروف بود. در آن زمان تیم های خارجی زیادی به ایران آمدند و من به ورزشگاه رفتم و تمرینات آنها را تماشا کردم. یک بار باشگاهی از چک اسلواکی به ایران آمد و دروازه بان آنها مرا بسیار تحت تاثیر قرار داد. بازی بسیار چشم نواز بود. ما دو بار با آنها بازی کردیم. در بازی دوم مصدوم شدم و در دروازه نبودم که در نیمه اول 2-3 گل خوردیم. به همین دلیل در نیمه دوم با وجود مصدومیت به زمین رفتم و موفق شدیم یکی دو گل زدیم اما در نهایت شکست خوردیم. بعد از آن جلسه با دروازه بان آنها دوست شدم و از او خواستم پیراهن خود را به من بدهد. این پیراهن سوغات او بود و از آن زمان تولیدکنندگان پیراهن‌های بنفش با یقه‌های مشکی از آن می‌ساختند و آن را پیراهن اصلی عزیز می‌نامیدند.

*شما از سال 45 تا 50 در هشت فیلم حضور داشتید و جزو اولین ورزشکارانی بودید که وارد صحنه سینما شدید. وقتی از سینما بیرون آمدم چه شد؟

اصولاً جوانان بسیار ماجراجو هستند. من هم این حس را در درونم داشتم. وقتی در فوتبال به شهرت رسیدم یک کارگردان ارمنی از من خواست در فیلمش بازی کنم و من هم پذیرفتم. اما باید بگویم که اسم من عمدتاً در سینما استفاده می شد و نتوانستم آنطور که باید خودم را نشان دهم. بنابراین با وجود علاقه ای که داشتم، دیگر بازیگری را رها نکردم.

رابطه شما با ناصر حجازی چگونه بود؟

خدا بیامرزدش. حجازی فردی بسیار مودب بود. او همیشه مرا پیشکسوت و الگو خطاب می کرد و من برایش احترام زیادی قائل بودم. وقتی شنیدم مریض است، با زحمت شماره اش را گرفتم و از او خواستم به آلمان بیاید و مهمان من باشد تا مراحل درمان را طی کنم. قبول کرد ولی متأسفانه فوت کرد.بعد از یک هفته خبر فوت او را در روزنامه ها خواندم و واقعا ناراحت شدم.

* نقاشی هم می کنی؟

بله، من نقاشی می کشیدم، اما متوقف شدم. نقاشی هم مشکلات خودش را دارد و من دیگر حوصله این چیزها را ندارم وگرنه خیلی به آنها علاقه دارم. حدود 20، 30 تابلو کشیدم.

257 251

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *