خاطره گویی همسر شهید عراقی از همسر و فرزندانش را در ادامه بخوانید.
خبر درگذشت همسر شهید عراقی به من منتقل شد به تابستان 15 سال قبل؛ حدود سی سال از شهادت حاج مهدی عراقی گذشته بود که برای ثبت تاریخ شفاهی همسرش، در خانه او را زدیم.
بیتکلف و با روی گشاده پذیرفت. هرچند همراه با این پذیرش گلهای نیز از مهجور ماندن حاج مهدی در سی سال پس از شهادتش داشت. حق هم داشت. مگر چند نفر در تاریخ انقلاب اسلامی بودهاند که امام در تشییع جنازه آنها شرکت کرده باشد و باز در شب اول نیز بر مزارش حاضر شود. من که در دوره رهبری ایشان مصداقی سراغ ندارم. مگر چند نفر بودهاند که طبق نقل حاج آقا مصطفی، امام هر روز برای آنها چند باره دعا کند و حاضر نباشد گرمای نجف را به مقصد کوفه ترک کند که «یاران من در سختی زندان هستند، من به دنبال آسایش بروم؟»
اصلا شما از چند نفر عکسی سراغ دارید که اینگونه در گوش امام نجوا کنند؟ چند نفر بودهاند که غصه پیر شدن آنها را خورده باشد و در جمع از این حس خود بگوید: «زندانی سیاسیای که ده سال عمرش را اینجا [در زندان] گذرانده و آن وقت جوان بوده حالا پیر شده است […] ده سال، پانزده سال ـ کمتر، بیشتر. من یکی از همین جوانهایی که الآن در اینجا هست و سابقاً ـ من سابقه دارم با او ـ آن وقت وقتی دست مرا میگرفت، دست من توی دست او غرق میشد؛ یک قوهای داشت که من دستم که توی دستش میرفت میفهمیدم که چه جور قوهای است، حالا وقتی با من مصافحه میکند یک آدم ضعیفی هست.» (نوفللوشاتو، دوم آذر 1357) اصلا امام در رثای چند نفر آنها را برادر خود خطاب کرده بود؟راست میگفت خانم عصمت ایجادی، همسری که حتی در روزهای پر فراز و نشیب زندان در تبعید، آن روزهایی که به زحمت در هوای گرم به برازجان رفت تا همسرش را در زندان ببیند هم اهل گله نبود.
نه اینکه چون جبر زمانه است راضی باشد؛ خودش این مسیر را انتخاب کرده بود
قانع نشدن چون سرنوشت روزگار است. خودش این راه را انتخاب کرده بود. یادم هست وقتی گفت ازدواجشان در اوج فعالیت های پیروان اسلام صورت گرفت، از او پرسیدم: آیا از فعالیت های او در زمان خواستگاری خبر داشتی؟ گفت تو به من گفتی و من خودم قبول کردم راستش را بخواهی همه مخالف او بودند از جمله پدر و مادر و خواهرانش اما پدرم او را دوست داشت چون مبارز و شجاع و نترس بود و با اینکه ما با هم فرق داشتیم. در کلاس از من خواستگاری کرد. پدرم قبول کرد و گفت اگر دختر خوشحال است من حرفی ندارم.
او هنوز خاطرات خوبی از شوهرش داشت: «فکر نمیکنم او حتی دومی داشته باشد.» رفتار او نشان میداد که او زنده است. مایه تاسف است که تاریخ نگاران انقلاب اسلامی به ندرت به این گنجینه اسرار حاج مهدی عراق پرداخته اند و فرصت از دست رفته است.
زمانی که محمدجواد حجتی کرمانی که در زندان با حاج مهدی عراق زندگی می کرد، قصد داشت در دهمین سالگرد شهادتش متنی را به یاد او بنویسد. با ماجرای صبر همسر حاج مهدی شروع شد. نگاهی به نوشته های او در آن زمان، که بسیار نزدیک به زمان حادثه بود. شاید بهتر باشد حق این زن را ادا کنیم و نشان دهیم که چرا رهبر معظم انقلاب چندی پیش فرمودند: همسران شهدا در درجه اول جهاد اکبر هستند.
حجتی کرمانی درباره طلاق گرفتن همسرش پس از وارد شدن او به زندان، به شرح زیر نوشت: “من مانند شهید عراقی و دیگران، همسری با انتظار ۱۴ ساله برای شوهر زندانی نبودم، نه اینکه به تعبیری نوک بردارم و در مسیر وظیفهام تربیت فرزندان با سختیها و مشکلات زندگی تنها باشم… در واقع، اگر به عنوان مثال، یک خانم عراقی با داشتن امیر، نادر و حسام که پدر نادر تنها سه سال است که به زندان فرستاده شده و برای ۱۴ سال از مسئولیت پردرآمدی، راهبری خانه و تربیت فرزندان جدا میماند، آیا میتوانست بدون نگرانی مسئولیت اداره خانه و فرزندان را در زمانی که شوهر در زندان است، به درستی انجام دهد؟… ما جوانان شجاع داریم که تقریباً همین مدت را در زندان سپری کردهایم… اما همه آنها مسئولیت اداره خانه و فرزندان را نداشتند… بهرحال، نه تنها باید به خانم عراقی و همسران همرزمان آن شهدا قدردانی کنیم که در زمانی که شوهرانشان در وظیفه مبارزه با رژیم شاه بودند، آنها را در نگهداری از خانه و تربیت فرزندان یاری میرساندند، بلکه باید بگوییم که من از هیچکدام از همسران شهدا به اندازه خانم عراقی راضی نبودم… آنها راضی بودند، اما نه به همان اندازه… حالا میتوانیم کاملاً بگوییم که رضایت تمام و کمال آن برای خانم عراقی بود یا همسرش یا هردو؟… آنها، به عنوان طرفی نزدیکتر، بهتر از همه میدانند… اجازه دهید به نادر عراقی که درباره پدرش صحبت میکند، رسیدگی کنم… نادر میگوید: او و همسرش تنها یک زوج عاشق نبودند، بلکه عاشقانه عمیقی داشتند. مادرم از رضایت خود در رضایت او به عنوان شوهرش قدردانی میکرد. پدرم به مادرم میگفت: “زن! چرا جوانیت را به پای من گذاشتی؟”… فرهنگ این زوج فرهنگ ایثار نسبت به خود و فرزندان بود. مادرم ما را در آغوش میگرفت و با محبت به دیدار پدرمان در زندان میبرد… ما بدهکار پدرمان هستیم… ما بدهکار مادرمان هستیم… ما بدهکار هر دوی آنها هستیم…
گلایه همسر یک شهید عراقی، بیشتر از اینکه خودآگاه از وضعیت خودش باشد، به ما نشان میدهد که ما یک ارزش گرانبها را فراموش کردهایم. این موضوع اخیراً تأکید رهبری را بر سر جبهه قرار داده است: “جهاد از یاد ما رفته است. وقتی از جنگجویان صحبت میکنیم، به مادر شهید، پدر شهید یا همسر شهید توجه نمیکنیم… این پیروزی از دست میرفت اگر خانوادهها همراهی نمیکردند.” (دیدار چهارم تیرماه 1402)