داروهای تشنج همسرم پیدا نمی‌شود/ به ما ویلچر برقی ندادند!

همسر یک جانباز اعصاب و روان می‌گوید: «همسرم به دلیل تشنج نمی‌تواند بیش از چند قدم بردارد و باید از ویلچر استفاده کند پزشک نامه داد که به او ویلچر برقی بدهند اما از طرف بنیاد گفتند به ما ویلچر برقی تعلق نمی‌گیرد و ویلچر برقی به جانبازان ۷۰ درصد تعلق می‌گیرد. البته همسرم هم جانباز ۷۰ درصد بود اما سال ۸۰ در یک کمیسیون درصد جانبازی‌اش را تغییر داده و به ۵۰ درصد کاهش دادند.»

به گزارش خبرنگار بازتاب آنلاین، دستانش پینه بسته و چهره‌اش شکسته شده اگرچه هنوز در ابتدای میانسالی است اما مراقبت از همسر جانبازش و سختی‌های زندگی چهره‌اش را شکسته‌تر کرده است. خانم پناهی همسر جانبازی است که وقتی فقط ۱۵ سال بیشتر نداشت در جبهه‌های جنوب مجروح شده و دچار ضربه مغزی می‌شود اما بعد از بهبودی دوباره به جبهه‌های جنگ باز می‌گردد و در آنجا به دلیل بمباران شیمیایی دوباره دچار مجروحیت می‌شود.

وی در گفت‌وگو با بازتاب آنلاین درباره وضعیت همسر جانبازش می‌گوید: «همسرم اولین بار در جبهه‌های جنوب جانباز می‌شود و بعد از آن در حلبچه شیمیایی می‌شود. همسرم بعد از مجروحیت اول دچار تشنج می‌شود و این تشنج‌ها در سال‌های بعد بیشتر می‌شود و گاهی در شبانه‌روز ۴۰ بار تشنج می‌کند و اصلا کنترلی بر ایستادنش ندارد. در واقع از سال ۶۶ که اولین بار مجروح شد این تشنج‌ها شروع شد و هر روز بیشتر می‌شود و طوری شده بود که او را با کمربند می‌بستند. وحتی وقتی حالت تشنج به او دست می‌داد کمربندها را پاره می‌کردند.»

وی با بیان اینکه همسرش چند سال پیش توسط پرفسور سمیعی و یک تیم پزشکی متشکل از ۱۴ جراح تحت عمل جراحی قرار گرفته است، ادامه می‌دهد: «چند شب پیش که برای نماز صبح بیدار شده بود و برای وضو رفته بود حالش بد شد و در دستشویی از داخل بسته شد و فقط داد می‌زد ای خدا و من و دخترم از بیرون تلاش می‌کردیم تا در را باز کنیم و او را بگیریم اما نمی‌توانستیم و همسرم فقط خدا را صدا می‌زد تا این حالت تشنج رفع شد و توانست در را باز کند.»

همسر این جانباز اعصاب و روان می‌گوید: همسرم قبل از جنگ در مغازه شوهرخواهرش جوش‌کاری می‌کرده اما از وقتی تشنج‌هایش شروع شد دیگر نتوانست به سرکار برود و الان هم روزی ۷۲ قرص می‌خورد که هم برای جلوگیری از تشنج است هم مشکلاتی که به دلیل شیمیایی شدن برایش ایجاد شده و هم برای اعصاب و روانش است. اخیرا نیز دیسک کمر گرفته است. هزینه درمان زیاد است یک سری از داروهایش خارجی است و داروخانه آن‌ها را نمی‌دهد و اگر هم داشته باشند نصف دارو را می‌دهند. و ما مجبوریم آن‌ها آزاد تهیه کنیم. خودم با وجود اینکه بیمار هستم اما مجبورم هر روز صبح برای تهیه داروهای شوهرم از خانه بیرون بروم. چندماهی است که به دلیل اینکه نمی‌توانم هزینه داروها را پرداخت کنم نتوانسته‌ام دارو تهیه کنم.»

وی ادامه می‌دهد: «به طور مثال الان داروهایی که برای تشنج مصرف می‌کند کم است؛ قرص تگرتول را نمی‌توانیم به راحتی پیدا کنیم گاهی اوقات اصلا نیست. مجبورم به تعداد زیادی داروخانه مراجعه کنم شاید پیدا شود. چند روز قبل برای پیدا کردن دو ورق قرص تگرتول مجبور شدم ۴۰۰ هزار تومان هزینه کنم. باید قرص تگرتول هزار بگیریم و روزی سه عدد بخورد تا تشنجش کمتر شود اما اگر قرص تگرتول ۴۰۰ بگیریم باید حداقل روزی ۸ عدد بخورد تا اثر کند. به هر داروخانه‌ای مراجعه می‌کنم به من می‌گویند ندارند تا اینکه چند روز پیش یک داروخانه آشنا من را به داروخانه دیگری معرفی کرده بود و توانستم دو ورق قرص تهیه کنم. مشابه ایرانی‌اش هم گاهی پیدا نمی‌شود اگر هم باشد اثری ندارد مانند گچ می‌ماند.»

خانم پناهی تصریح می‌کند: «همسرم به دلیل تشنج نمی‌تواند بیش از چند قدم بردارد و باید از ویلچر استفاده کند پزشک نامه داد که به او ویلچر برقی بدهند اما از طرف بنیاد گفتند به ما ویلچر برقی تعلق نمی‌گیرد و ویلچر برقی به جانبازان ۷۰ درصد تعلق می‌گیرد. البته همسرم هم جانباز ۷۰ درصد بود اما سال ۸۰ در یک کمیسیون درصد جانبازی‌اش را تغییر داده و به ۵۰ درصدکاهش دادند.»

وی ادامه می‌دهد: «سال ۸۰ همسرم به کمیسیون پزشکی رفت، یکی از پزشکانی که در این کمیسیون بود مریضی او را مادرزادی خواند و همسرم به این پزشک گفت آیا کسی که مادرزادی تشنج می‌کند می‌تواند جبهه برود اما او نمی‌پذیرفت و بعد از اینکه مدارک پزشکی که پزشکان متخصص دیگر برای همسرم نوشته بودند را برایش بردیم تا ثابت کنیم که تشنج‌های همسرم مادرزادی نیست گفت اشتباه کرده است اما درصد جانبازی همسرم را تغییر داده بودند، همسرم گریه می‌کرد و من به او می‌گفتم گریه نکن من خودم قالی‌بافی می‌کنم و خرجی‌مان را در می‌آورم البته مستمری هم از بنیاد دریافت می‌کنم. اما هزینه داروها بسیار زیاد است….»

این همسر جانباز با اشاره به مشکلاتی که یکی از دوستان همسرش برای آن‌ها ایجاد کرده می‌گوید: «من و دخترم برای دیدار با خانواده اراک رفته بودیم، یکی از اهالی محله قدیمی‌مان با استفاده از بیماری همسرم و به بهانه اینکه می‌خواهد کار خیر انجام دهد و خیریه‌ای را راه‌اندازی کند، سر همسرم را کلاه گذاشت و خانه‌ای را که با زحمت و قسط سال‌ها پیش بعد از اینکه از اراک به تهران آمدیم و با فروش خانه قدیمی‌مان در اراک توانسته بودیم در منطقه پیروزی تهیه کنیم، بالاکشید، او به بهانه گرفتن سند برای گرفتن وام در حالی که هیچ یک از ما در کنارهمسرم حضور نداشتیم و او در آستانه تشنج بوده و به دارو نیاز داشته است او را مجبور به امضای وکالتنامه‌ای کرد که به وسیله آن خانه‌مان را فروخت و ما را آواره کرد.»

وی ادامه می‌دهد: «در سال ۹۸ سرپناه ما از دست رفت و بعد هم آن فرد فوت کرد و ما دیگر دست‌مان به جایی نرسید وقتی هم شکایت کردیم گفتند با وکالتنامه خودمان توانسته این کار را انجام دهد و ما بعد از آن آواره شدیم. و در واقع به صورت قانونی سر ما را کلاه گذاشت.»

وی تصریح می‌کند: «آن خانه تنها سرپناه و پشتیبان من و فرزندانم بود که از دستم رفت؛ ‌ای کاش روزی مشکلات‌مان حل می‌شد…..»

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما