تا کنون، زنان به جز زن تلخزبان فردوسی، البته که به عنوان قهرمانان مورد توجه نیستند و تصویر ناخوشایندی از خود نشان نمیدهند. در مجموعه آثار بیضایی، تنها یکبار زن بیضایی به صورت دائمی از تصویر معمول و آشنای خود دوری مییابد و به زنی دژکام و پلشتخو تبدیل میشود، و آن زن آبنارخاتون طومار شیخ شرزین است.
جابر قاسمعلی فیلمنامه نویس در یادداشتی به همه میهن نوشت: نویسنده فیلم بهرام بیضایی است. نه به این دلیل که آثار نمایشی خود را – چه نمایشنامه و چه فیلمنامه – به تنهایی می نویسد، بلکه به این دلیل که می داند دنیای داستانش دنیایی منحصر به فرد است و طرد آن را در تصور هیچ کارگردان و نویسنده فارسی زبان دیگری نمی توان یافت. (اگرچه در فرهنگ شرق است، اما می توان آکیرا کوروساوا را مانند بیدای هنرمندی دانست که با تکیه بر فرهنگ محلی و نشانه های افسانه ها و اسطوره های ژاپنی، دنیای خاص خود را بازآفرینی کرده است.) خلاصه اینکه بیدای همیشه داستان جدیدی را روایت می کند.
البته نشانه های روشنی از دنیای بازسازی شده بیضی وجود دارد. اولین آنها قهرمانان و شخصیت هایی هستند که اکثراً زنان هستند و با اینکه امروز زندگی می کنند پیوندی ناگسستنی با افسانه ها و اسطوره های ایرانی دارند. دو مورد دیگر اشیاء و ابزارهایی مانند آینه و شمشیر هستند که از تاریخ آمده و نشانه هایی برای گسترش صلح و عشق و زندگی در دنیای ما شده اند و سوم آیین ها و مراسمی هستند که ریشه در طبیعت و خاک و فراوانی دارند.
زنان بیضی فقط شخصیت ها و قهرمانان معمولی فیلم ها و سریال های تلویزیونی نیستند. این زنان، همانطور که گفته شد، به دلیل پیوند نزدیک با منش و فرهنگ ایرانی، زنان منحصر به فردی هستند که تنها در دنیای بیضی شکل دیده می شوند. از آنجا که آنها از یک دیدگاه و جهان بینی منحصر به فرد برمی خیزند، آنها را با آنچه ما درباره یک شخصیت می اندیشیم – به معنای سنتی ادبیات نمایشی – یکسان در نظر نمی گیریم. طبق تعریف خود نویسنده و سازماندهی وجودش، شخصیت در یک موقعیت درام بازسازی شده آنچه را که می خواهد و از او انتظار می رود انجام می دهد. با این حال، زنان بیضایی تنها برداشت کارگردان از جهان پیرامون، جایگاه هستیشناختی، آموزهها و برداشتهای جدید او را منعکس میکنند، آنها رنگ و بوی او را دارند و خود را آنطور که او میخواهد به تصویر میکشند. به عبارت دیگر، این شخصیت ها – با تمام باورپذیری و جذابیتی که برای مخاطب دارند – به وضوح شخصیت سازندگان خود را نشان می دهند.
این زنان، چه در زندگی واقعی و چه در جنبههای اسطورهای و آیینی، غالباً چهرهای مرموز تحت تأثیر جامعه مردسالار به نمایش میگذارند، گاهی قوی، گاهی ضعیف، اما در نهایت ایدهآل خودشان. زنانی که پیوندی عمیق و عمیق با تاریخ و عصر اسطوره دارند، حتی اگر در دنیای امروز زندگی کنند. بنابراین این زنان در میان انبوه زنان سینمای ایران به وضوح قابل شناسایی هستند. زنان سینمای بیضایی و شخصیت خاص او هستند.
پرسونا از این نظر شبیه یک شخصیت فیلم معمولی نیست. آنها در چارچوب ذهنی یک فیلمساز مستقر می شوند و با حرکت از فیلمی به فیلم دیگر با تغییرات جزئی بسته به دنیای داستان تبدیل به شخصیت می شوند. به همین دلیل، بازیگرانی که شخصیت های بیضی شکل را به تصویر می کشند. بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی و رابطه بازیگر و فیلم، اغلب یک نفر می شوند. زمانی مرحوم پروانه معصومی و زمانی سوسن تسلیمی و بعد مژده شمسایی این شخصیت را به نمایش گذاشتند. با نگاهی گذرا به مجموعه آثار بیدایی و نقش زنان در آنها، می توان تصویر واضح تری از شخصیت تکرار شونده او به دست آورد.
در «رگبار» عاطفه (پروانه معصومی) زنی است که در اطراف معلمی آرمانگرا سرگردان است. حکمت بیگ و رحیم کسب بیگ که البته از او حمایت مالی کردند. در پایان «رگبار» حکمت میرود و عشق در جامعه سنتی کنونی آقا رحیم میماند. در «سفر» زن (پروانه معصومی) که زیر سایه سنگین شوهرش گرفتار شده است به فالگیر می گوید که اشتباهی رخ داده و او مادرش نیست.
در «غریبه و مه» رعنا (پروانه معصومی) زنی متاهل است که با مرد غریبه ای رابطه دارد. آیت ازدواج می کند. این زندگی زیاد طول نخواهد کشید آیت پس از نبردی سخت با پنج خرقه سیاه روستا و رعنا را ترک می کند. رعنا دوباره مشکی پوشیده است. در «کلاغ» آسیا (پروانه معصومی) موفق می شود راز عکس دختر گمشده را پیدا کند.
در «چریک تارا» تارا (این بار سوسان تسلیمی) بیوه جوانی است که عاشق مردی تاریخی می شود. مرد به دریا می افتد و تارا که شمشیرزنی را آموخته سعی می کند مرد را از دریا بیرون بکشد. در «مرگ یزدگرد» همسر آسیابان (سوسن تسلیمی) برای نجات خود و خانواده اش از خشم سردار ساسانی به هر دری می زند. در «باشو غریبه کوچ»، نایجان (سوسن تسلیمی) موفق می شود روستاییان را از حضور باشو در خانه اش متقاعد کند. نایجان اگرچه در قالب یک زن روستایی به شدت باورپذیر و قابل دسترس است، اما بر اساس اسطوره آناهیتا نیز به وضوح نماد آب و باروری می شود.
در «مسافران» پیرزن (جمیله شیخی) که معتقد است مسافران زنده هستند، عروس جوان و مهمانان را به برگزاری مراسم عروسی امیدوار می کند.
در «سگ کشی» گلرخ (مجده شمسایی) مانند قهرمانان آرمانگرای سینما، به تنهایی با جامعه مردسالار مخالفت می کند و زوایای پنهان آنها را آشکار می کند. در «وقتی همه خوابیم» پرند پایا (مژده شمسایی) در رابطه با سرمایه داری در عرصه فرهنگ به راحتی از صحنه حذف می شود.
با این تعریف، برخی از زنان بیضی، زنان منفعل هستند; مادر «سفر»، عشق «رگبر»، رعنای «غریبا و مه» و پس از آن؛ پرند پایا «وقتی همه خوابیم» شبیه دیگر زنان بیضی شکل نیست. آنها یا اسیر روابط اجتماعی هستند و یا در روابط خانوادگی گیر کرده اند، استعدادهای زیادی از خود نشان نمی دهند و در نهایت علی رغم میل باطنی تصمیم نهایی را به جامعه یا مردان می سپارند و سرنوشت خود را با درد و اندوه تماشا می کنند.
در نقطه مقابل این نوع شخصیت ها، زنانی نیز وجود دارند که در مواجهه با موقعیت آرمان گرا هستند. حتی اگر در این مبارزه شکست خوردند و با شکست بازی را ترک کردند، به وضوح نقش تاریخی خود را ایفا کردند. از جمله گلرخ کمالی از «سگکشی»، نایجان (با جزئیات کامل مینیاتوری) از «باشو غریبه کوچوچ»، همسر آسیابان از «مرگ یزدگرد»، تارای از «چریکه تارا» و آسیه از «کلاغ». پرخاشگرترین آنها گلرخ است که با هزار نیرنگ و ریا از همسرش دفاع می کند تا جایی که زنانگی تاریخی او را تحسین می کند و وقتی متوجه می شود همسرش به او خیانت کرده است، او را به سگ ها قرض می دهد تا یکدیگر را بکشند. .
اتفاقا پیرزن «مسافران» با اینکه به وضوح مولفه های یک شخصیت بیضی شکل را دارد اما به دلایلی با بقیه فرق دارد. اولا خانم بزور یک پیرزن است و فعالیت زنان جوان و میانسال دیگر اثری بیضی بر جای نمی گذارد. حقيقت اين است كه او با ديدگاهي متفاوت از ديدگاه جبرگرايانه كساني مواجه است كه با مرگ بي ايمان مهتاب و ساير مسافران شكستند و شاديشان را به عزا تبديل كردند و البته به آن مي بالد. .
این در حالی است که در برخی دیگر از آثار سینمایی بیدایی (ساخته و ساخته نشده)، مردان جایگزین زنان آرمانگرای بیدایی می شوند. مردانی که بار داستان را به تنهایی به دوش می کشند و تقریباً تصویر شخصیت زن بیضی شکل را کمرنگ می کنند. از فردوسی در «دیباچه جدید شاهنامه»، مدبر در «شاید زمانی دیگر»، شبلی در «روز گاهکه» و همچنین شارزین دبیر در «تومار شیخ شارزین» یاد کنیم. اگرچه حضور این مردان در داستان های بیدای زندگی در دنیای بیدای را بی اثر و نیمه جان نمی کند و شاید به وضوح ارتباط قوی خود را با قلمرو اسطوره و تاریخ حفظ کرده است، اما آنها زنانی کاملاً متفاوت از زنانی هستند که در بیدایی می بینیم. دنیای داستان های بیدایی را به دیگران نشان دهید. زنانی که به وضوح از سایر زنان بیضی شکل متمایز هستند.
تنها زنی که داستان «روز واقعه» را تحت تأثیر قرار می دهد. راحله با اینکه آغاز داستان است، شبلی را در سفر باورنکردنی اش همراهی نمی کند و تا شبلی از سفر بازمی گردد و حقیقتی را که تکه تکه روی زمین، نیزه و زنجیر می بیند، به او می گوید. در «دیباچه جدید شاهنامه» تصویر همسر فردوسی زنی است که ارزش کار بزرگ ابوالقاسم را درک نمی کند و یاوه گویی هایش به بهای فقر، فضیلت او را نادیده می گیرد. در «شاید زمانی دیگر»، اگرچه کیان (با تمام انفعالش) به عنوان نیروی محرکه داستان در نظر گرفته می شود، اما شخصیتی که به وضوح مدبر به عنوان شخصیت اصلی ظاهر می شود. اوست که راز سردرگمی روان پریشی و ترس های بی نام همسرش کیان و خواهر گمشده اش ویدا را کشف می کند. البته با وجود فردیت قهرمان مدبر در «شاید زمانی دیگر»، کیان و ویدا همچنان نشان بیضی شکل شخصیت را بر پیشانی خود دارند.
زنان اگرچه تا کنون در مقام قهرمانی قرار نگرفته اند، به جز زن تلخ زبان فردوسی، تصویری منفی از خود ارائه نمی دهند. در مجموعه آثار بیدائی تنها یک جا وجود دارد که زن بیدایی از تصویر همیشگی و آشنای خود دور شده و به زنی با حیا و پری تبدیل می شود و آن آبنارخاتون «تومار شیخ شارزین» است. زنی فریبنده که در هیچ یک از آثار نوشته یا اجرا شده اش نمی تواند ردی از چنین زنی بیابد.
زنان بیضی همیشه ایده آل گرا، قوی، مصمم و در نتیجه قابل احترام هستند. اما «ابنار» خودخواه و خودشیفته است; همین قدر آرمان گرایی یک مرد که زنانگی اش را بپوشاند و آنقدر قدرت که مجبور شود چشمانش را با آغوش بردگان از کاسه بیرون بیاورد. زیبایی بدن او مانند آب است و آرامش می دهد و زشتی روحش مانند آتش می سوزد. «شارزیندبیر» علیرغم ستایش نثار آبنار خاتون که توانایی خود را در بهکار بردن واژههای شاعرانه و تمثیلی بینظیر در ادبیات نمایشی ایران در گفتوگوی باشکوهی نشان میدهد، پاسخی دریافت نمیکند…
آبنار چادرش را باز می کند و گردنش درد می کند و شارزین با تماشای او از روی عشق می گوید: حاضر نیستم بعد از آبنار چشمت به زن دیگری بیفتد.
اما آبنار به بردگان دستور می دهد; چشمانش را از کاسه بیرون بیاور تا دیگر هیچ زنی را نبیند.
و شرزین با خونی که از چشمانش جاری است می گوید: چشمانی را که به زنان با ستایش نگاه می کنند از پشت سپهر دریدی.