عصر ایران؛ مهدی مالمیر- هر از چند گاهی که یک نواختی زندگی روزانه زورآور می شود، سری به اکسپلور اینستاگرام میزنم. بر این قرار، عینکم را به چشم می زنم و به سراغ گوشی ام می روم.
خبرهای مربوط به ازدواج فلان بازیگر و طلاق بهمان سلبریتی را با انگشت شست رد می کنم. دیدن وجنات جوانی مشهور به «هالک ایرانی » اما سبب می شود انگشتم را بر صفحه نگاه دارم. بالای تصویر نوشته است: «هالک ایرانی دوباره استارت زد». جوانی که در روزهای نخست با پیکر تنومند و کُری خوانی مبارزه با حریفان نام و نشانی در دنیای مجازی به هم زده بود!
این لافها اما چندان نپایید وقتی در یک دیدارِ معرفی با حریف انگلیسی همه چیز بر روی پرده افتاد: دیدیم نه پیکر تنومندی در کار است و نه کوچک ترین آشنایی با ورزش های رزمی، فقط به مدد چند تمهید فوتوشاپ و چند کلک و ترفند فیلمبرداری هالک ایرانی تنومند و ورزیده به چشم آمده بود.
ماجرا اما به این جا ختم نشد. برای هالک مبارزه ای ترتیب دادند با حریفی از کشور قرقیزستان مشهور به « گوریل قرقیزستان» و او هم البته مبارزه گر حرفه ای نبود. زنگ مبارزه که نواخته شد کاشف به عمل آمد جناب هالک حتی نمیتواند چند ثانیه در رینگ مبارزه دوام بیاورد و دست کم بازنده سربلندی باشد!
این ها همه چندان دلگزا نبود اگر هالک ایرانی عبارت «ایران» را از اسم مشهور اش پاک می کرد. چه عرق ها و چه خونها که به خاطر این نام بر زمین ورزش و میادین مسابقه نریخته است. پیش از آنکه کلیپ هالک را با انگشت شست رد کنم و مصراعی از شعر مولانا را زیر لب زمزمه می کنم: «تو وطن بشناس ای خواجه نخست…»
باز هم حرکت بی قرار انگشت شست و تصویر دیگری که مرا ناگزیر به درنگ می کند: مرد میان سالی با صوتی بسیار گوش فرسا تصنیفی قدیمی از خواننده ای معروف را زمزمه می کند. با خودم می گویم: دیگر بدتر از این نمی شود اما حرکات بعدی مرد میان سال به یادم آورد که البته همیشه بدتری هم هست! مرد با حرکاتی که بیشتر پهلو به حرکات فردی دچار حمله عصبی شده می زند، شروع به رقصیدن می کند. بیهماهنگی دست وپا و بی توجه به موسیقی و فراز و فرود ملودی ها ودقت به گام موسیقی وظریفه های اینچنینی، فقط حرکاتی رعشه وار از خود نشان می دهد و…
با کمی احساس بیزاری به جستجو ادامه می دهم. این بار دیدن هیاکل دو جوان کوه پیکر نظرم را جلب می کند. دو جوانی که هر یک بر روی هم بی اغراق بیش از چهار صد کیلو وزن دارند و از بیماری «چاقی مفرط» رنج می برند. در برابرشان و در روی میز دیسی مملو از سی پُرس غدا ( به اعتراف یکی از آنها) تلنبار شده است. عزم شان راسخ است که اشتهایی هیولاوش را به رخ بکشند. قطعه بعدی ویدئو اما نشان می دهد به وعده شان عمل کرده اند: با شکمی متورم تر و با چشمانی اشک آلود از زور پرخوری دیس خالی را به رخ « فالوور» ها می کشند. آنچه اما به چشم نمی آید ضربه کاری یی است که به سلامت شان وارد کرده اند!
دیگر نه دل و دماغی برای ادامه دادن مانده و نه انگشت شست یاری می کند، اینستاگرام را می بندم به فکر فرو می روم: به راستی این همه رفتارهای خام دستانه از برای چیست؟ چرا کسی این چنین دستِ تطاول به اعتبار و سلامت و شخصیت خود می گشاید؟ در برابرآن چه به کف میآورد؟
به نظر می آید همه این رفتار نادل پذیر از چند آبشخور سیراب می شوند:
میل به مشهور شدن: این عبارت از کفر ابلیس معروف تر « اندی وارهول» برای خوانندگان احتمالی این خطوط آشنا است: »در آینده هر کسی می تواند برای پانزده دقیقه مشهور باشد». رفتار عجیب برخی کاربران ایستاگرام به این پیش بینی هنرمند آوانگارد آمریکایی جامعه حقیقت پوشانیده است. حالا به مدد فناوری هر که می تواند رسانه ای از آنِ خود داشته باشد و داشته ها ونداشته هایش را به نظر خلایق برساند و برای چند دقیقه نامش را سر زبان ها بیندازد!
راحت طلبی یا تنآسانی: دلیل دیگر اما به راحت طلبی بعضی از کاربران اینستاگرام باز می گردد. قهرمان شدن در یک ورزش رزمی سال ها خون چگر خوردن و فدا کردن خون و عرق نیاز دارد که برای همگان مطلوب نیست. آسان ترین کار اما بهره گیری از فنون فوتوشاب است و رجز خوانی های بی مبنا که به میانجی آنها می توان ره صدساله را در یک بعد از ظهر ملال انگیز پیمود و برای دست کم چند صباحی نقل زبان مردم و مجالس مهمانی و… شُد!
برای موزیسن شدن خوردن دود هزاران شمع لازم است و صرف عمر گرانمایه که از عهده هر کسی بر نمی آید اما سهل ترین کار خواندنِ بدون کوچک ترین سررشته ای از فن سُلفژ و بی خبری از دنیای موسیقی در صفحه اینستاگرام است. از این طریق اگر هیچ ارزش هنری در کار نیست حداقل سوژه خنده چند صد هزار نفر فراهم می آید و شهرتی چند روزه نصیب خواننده هنر ناشناس می کند!
«لایک» و «بازدید» به مثابه پول رایج: چندان گزاف نیست اگر بگوییم لایک و بازدید از تصاویر و کلیپ های دنیای مجازی نوعی پول رایج((currency به شمار می رود.
آنچه ملاک و معیار همه چیز است، شُمار لایک ها و بازدید ها است. اینکه چگونه این لایک ها به دست می آیند، چندان برای برخی موضوع مهمی به حساب نمی آید. اگر میزان لایک ها بالا برود، می تواند تبدیل به دلار و تومان هم بشود. برخی ها با لایک های بالایی که جمع آوری کردند، بلاگر های معروفی شدند و به کار تبلیغات فلان رستوران و بهمان کافی شاب مشغول شده اند!
قانون طلایی اخلاق که در این تصاویر نادیده گرفته یا قربانی میشود
این تصاویر افزون بر اینکه بسیار خام دستانه وبه قصد جلب توجه ساخته می شوند، در کُنه خود از گونهای بی اخلاقی نیز حکایت دارند.
«ایمانوئل کانت» فیلسوف آلمانی قانون طلایی اخلاق را چنین شرح می دهد: جایی و فضایی که در آن انسان ها یه یکدیگر چونان «هدفی در خود» بیندیشند و نه ابزاری برای رسیدن به هدفی دیگر.
قانون طلایی اما بخش دیگری نیز دارد: این قانون چنان باید اعمال شود که حتی خود انسان نتواند از خودش ابزاری برای رسیدن به هدفی دیگر بسازد. چاپلوسی، جلب توجه به هر طریق، مجیزگویی و سرسپردگی همه بدکرداریهایی است که نشان میدهد انسان خود را ابزاری برای رسیدن به نام و نان کرده است.
به عبارت بهتر: انسان چابلوس ومجیزگو بی اخلاق است چرا که با چابلوسی و گذشتن از عزت نفس خود، خویشتن را ابزاری برای رسیدن به آمالی دیگر ساخته است.
در نهایت اینکه: تصاویری که با قصد جلب کردن توجه مخاطبین ساخته می شود، به تندی در حال افزایش است. شوربختانه کم نیستند آدم هایی که نفسِ خود را وسیلهای برای به دست آوردن شهرت و پول کردهاند. نگرانی اما زمانی پروبال بیشتری می گیرد که لمحهای به این بیندیشیم که کسی که به خود رحم ندارد و خود را برای گرفتن لایک ملعبه کودکان کوی و برزن ومخاطب گه گاه بی حوصله می کند، با دوست و همسایه و سر و همسر چه می کند؟!
منبع:عصرایران