در زیر در 17 یادداشت کنید آذر 2019 توسط مهرداد خدیر در عصر ایران منتشر شد. آن روز تولد داریوش مهرجویی بود و کارگردان سرشناس ایرانی هنوز زنده است! دریغ که مهرجویی و همسرش در شب بیست و دوم فوت کردند مهر در سال 1402 آنها در یک قتل غم انگیز درگیر شدند و ما را ترک کردند. در تاریخ 17 آذر در سال ۱۳۹۸ این مطلب با تبریک تولد مهرجویی به پایان رسید و بازنشر آن دردناک است. باید با تسلیت او شروع کنیم:

نگاهی دیگر به بهانه تولد کارگردان سرشناس سینمای ایران

امروز 26 آذر ماه زادروز است داریوش مهرجویی او کارگردان صاحب نام ایرانی است که علاوه بر سینما، در نویسندگی و ترجمه نیز دستی قوی دارد، متفکر است و در رشته فلسفه تحصیل کرده است، زیرا تحصیلاتش در دانشگاه UCLA لس آنجلس نیز در زمینه فلسفه بوده است. البته او را یکی از نمادهای موج سینمای ایران می دانند

در این مقاله نمی‌خواهم وارد کارنامه سینمایی مهرجویی شوم، به‌خصوص که در میان نویسندگان «عصر ایران» کارگردان و فیلم‌برداری وجود دارد که البته در این زمینه اولویت دارد.

هدف این است که به این نکته اشاره کنیم که اگر مهاجرت داریوش مهرجویی به فرانسه در اوایل دهه 60 ادامه داشت و او برنگشته بود، اکنون داریوش مهرجویی در خزانه سینمای ایران بود و نه ازاجاره کننده“این یک خبر بود و در مورد سه نفر نبود.”سارا، پری و لیلا». همچنین “مهمون مامان“و”قنطورسو کارهای دیگری که همه ما به جز آخرین آنها به یاد داریم.

داریوش مهرجویی

البته خیلی‌ها فیلم‌های او را در سال‌های آخر عمرش دوست ندارند و حتی آرزو می‌کنند که او آن‌ها را نساخته باشد، اما همین‌طور است.نارنجی می پوشدهمچنین دوران افول تاریخی را به تصویر می‌کشد: چه کسی شعر بیشتری را الهام خواهد بخشید زیرا غم انگیز است؟

داریوش مهرجویی در سال انقلاب (1357) فیلم «دایره میناساخته شده و پس از پیروزی انقلابمدرسه ای که ما می رفتیم». اما فضای سیاسی و فرهنگی در اوایل دهه 60 به یکباره تغییر کرد و با انتظار روشنفکرانی چون داریوش مهرجویی که سن بلوغ (40 سالگی) را پشت سر گذاشته بودند، سازگاری نداشت.

دوستش دکتر غلامحسین ساعدی – روانپزشک و نویسنده کتابوثیقه برای عزاداران” – “گاواو این کار را بر اساس یکی از داستان هایش انجام داده بود، از ایران رفت و مهرجویی هم نزدیک بود همین مسیر را طی کند که از ایران رفت و در فرانسه اقامت گزید.

ساعدی در همان تبعید و انزوا درگذشت (دوم آذر 1364 در بیمارستان سنت آنتوان پاریس و چیزهای دیگر صادق هدایت در قبرستان معروف پرلش ها پاریس به خاک سپرده شد). اما مهرجویی بازگشت، بهبود یافت و در همان دهه 60 سه فیلم ساخت که دو تای آنها بهترین های تاریخ سینمای ایران شدند: اجاره نشین ها در سال 1365 و هامون در سال 1368. در سال 1366 البتهدر رفتن“، که موفقیت و محبوبیتش به هیچ وجه کمتر از آن دو نیست. در دهه 70 بانو، سارا، پری، لیلا و درخت گلابی ذره برای جسم مستقیم

آخری (درخت گلابی) را سه بار دیدم! اول متن فیلمنامه و در واقع همان داستان توسعه راه مجله را بردارید فیلم چاپ شد، ارائه کردم و فویل را با آن تطبیق دادم. به جز صحنه ای که قابل لمس نبود گلشیفته فراهانی و دستانش دراز است، باقی زمین همان حکایت گل ترقی است:

«همه درختان دماوند میوه می دهند به جز درخت گلابی. درخت گلابی مسخره و خودنمایی. این حقیقت مفتضحانه را هر روز صبح باغبان پیر سماج در حالی که در حال آبیاری درختان باغ است به من می‌رساند. چشمانم را که باز می کنم پشت پنجره اتاقم منتظر است و نمی فهمد که سرنوشت گیاهان احمقانه یا خوشبختی و بدبختی علف سبز و علوفه به من ربطی ندارد. برای من یک نویسنده و یک فیلسوف. و او نمی فهمد که توجه من جای دیگری است.

شاید این روایت از زبانمن یک نویسنده و فیلسوف هستمداریوش مهرجویی که خود یک «نویسنده و فیلسوف» است که «فلسفه خوانده» او را تشویق به ساخت فیلمی بر اساس این داستان کرد.

هر کدام از فیلم های مهرجویی (آخری ها علاقه ای ندارم) اثری متفاوت بود و دیالوگ هایی باقی ماند. اما اگر او می رفت، شاید فقط «گاو» و «آقا. توخالی» و نه همه این گفته ها:

«گاوی من که به کدخدا نمی رود/ من گاو خوبی نیستم» و البته حمید هامون: این زن سهم من است، حق من است، عشق من، طلاق نمی دهم/… و این بازی های درخشان توسط عزت الله تعظمی و زیباترین لیلا حاتمی در لیلا و خسرو شکیبایی و بازی های دیگر.

داریوش مهرجویی در اوایل انقلاب به فرانسه رفت تا بماند و شاید به خط دیگری بپیوندد. اما سه عامل باعث بازگشت او شد.

اولاً تجربه ای که خوشایند نبود و می گوید:

«من مهاجرت را تجربه کردم. خوب نبود. در غرب شما احساس ناامنی می کنید. غرب بسیار ظالم است. سیستم و قوانین آنها ظالمانه است. آنها اقتصاد خود را با این قوانین سفت و سخت شکل دادند. شما مثل ما نیستید که با پول نفت زندگی می کنیم… اگر بروید یا مجبور می شوید پناهنده شوید یا با یک حقوق زندگی کنید و نمردید یا باید کارهای پست و ناخوشایند انجام دهید. همچنین اروپایی ها بیگانه هراس هستند و همیشه در مورد اینکه چگونه مهاجران را باید بیرون انداخت… یک نانوایی در کنار خانه ما در پاریس بود. یک روز همسرم آمد. دیدم خیلی ناراحت است. گفتم چی شده؟ گفت به خاطر سه سانت مفقود شده (یک صدم فرانک) همه خریدهایم را پس گرفته است و گفت پول را بگیر. بله، برای سه سانتی متر! [مجلۀ 24، اسفند 1390]

پس اولین عامل بازگشت کارگردان معروف سینمای ما احساس ناامنی و احساس شهروند درجه دو و البته رفتار این نانوای فرانسوی بود.

عامل دوم احتمالاً مربوط به علایق فلسفی آقای مهرجویی است. به نظر می رسد که او گاهی اوقات دروس شفاهی نیز می گرفت احمد فردید او نشست و تحت تأثیر او قرار گرفت و شاید به این دلیل است که اگرچه او فردی کاملاً مدرن است، اما در آثارش علاقه زیادی به دموکراسی یا حداقل علاقه ای به لیبرال دموکراسی وجود ندارد که این دیدگاه منفی را به وجود می آورد. در مورد غرب به او اجازه داد بیشتر در فرانسه بماند و البته اجازه داد در ایران با او کاری نداشته باشند.

سوم، داستانی غیررسمی است که می گوید داریوش مهرجویی نگران بود که در بازگشت فرصت کار پیدا نکند و به عنوان مخالف گفتمان رژیم جدید، مانند دکتر. ساعدی در نظر گرفته می شود. مستقیم یا غیرمستقیم اما مدیریت زمان وزارت ارشاد به او تضمین می دهد که مشکلی پیش نخواهد آمد، به خصوص این امام خمینی او فقط از یک فیلم تعریف کرد و آن فیلم گاو بود. اگرچه «گاو» را ساعدی نوشته بود، اما مهرجویی هرگز صراحت و نگاه فردی ساعدی را نداشت و شاید هم نداشت. هایدگراو برای سایر اعضای حلقه فردید در نهادهای فرهنگی که پس از خاتمی و دهه 60 مسئولیت مدیریت فرهنگی و سینمای ارشاد را بر عهده داشتند، نقطه مثبتی محسوب می شد.

البته داریوش مهرجویی حاشیه هایی هم داشت که اوج آن عصبانیت بعد از مرگش بود. عباس کیارستمی این موضوع به قدری خشم پزشکان را برانگیخت که یکی از آنها پیشنهاد داد در صورت مریض شدن کارگردان، او را بستری نکنند!اگر داریوش مهرجویی به ایران برنمی گشت...

با این حال، او کار بسیار خوبی انجام می دهد و ما آنقدر بازیگران ممتاز را با فیلم هایش به یاد می آوریم که برای او متن بر حاشیه ها ارجحیت دارد.

کافی است تصور کنید که اگر کارگردان دیگری غیر از مهرجویی بود، مهمان مامانی یک فیلم تلویزیونی معمولی بود با داستانی که تازه نیست، اما مهمان مامانی او یک شاهکار شکست خورده است. چرا؟ چون کارگردانش داریوش مهرجویی است و پر از جزئیات.

همانقدر که برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت، مهاجرت در دهه 60 می توانست به سرنوشت غلامحسین ساعدی دچار شود و او را نه تنها در 81 سالگی، بلکه در 81 سالگی کشت. 51 سال پیش

این رایگان نیست شامل او می گوید که مجموعاً سه سال را در خارج از ایران گذرانده و این امر اجتناب ناپذیر بوده است و به قول معروف: «چراغ من در این خانه می سوزد و از این پارچ آب می خورم

چراغ داریوش مهرجویی نیز در این خانه روشن است و تمام تلاش خود را می کند تا چراغ سینما روشن بماند.

با این حال، هیچ یک از اینها مساوی با سرزنش عشایر نیست. بهرام بیضایی و خیلی های دیگر اگر می توانستند هنر خلاق خود را ارائه دهند و داس سانسور بر سر استعدادشان نمی افتاد و نظر رسمی درباره آنها منفی نمی شد. پس در کنار این همه تعریف و تمجید و در روز تولد داریوش خان، بگذریم که اقبال و اقبال با آقای مهرجویی طرف بود که با وجود روشنفکری مستقل، دیدگاه های فلسفی خود را متضاد نمی دید…

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *