جدا از مستندهای بی ارزش، سقوط هواپیمای بدنام در سال 1972 در کوه های آند تاکنون سه بار روی پرده سینما رفته است: یک فیلم تجاری شتابزده مکزیکی به نام “بقا!” (1976)، که برای مدت کوتاهی به رتبه یک در باکس آفیس ایالات متحده رسید. فیلم باوقارتر “زنده” (1993) به کارگردانی فرانک مارشال، که مجبور بود نسخه هالیوودی خود را با دقت روایت کند و نام اکثر کشته شدگان را تغییر دهد – البته نه 16 بازمانده. و حالا فیلم انجمن برف به کارگردانی خوان آنتونیو بایونا.

به گزارش نماوا، این فیلمساز اسپانیایی که با آثاری چون «یتیم خانه» و «غیرممکن» شهرت دارد، با بودجه ای بالغ بر 65 میلیون یورو برای نتفلیکس، این داستان تلخ و شیرین را بر اساس زبان مادری خود و در مقیاسی حماسی واقعی ساخته است. در عین حال معنای مردن – نه فقط زندگی کردن – بر این شرایط متمرکز است.

“جامعه برفی” دردناک و عمیقاً دلخراش است، اما مهمتر از همه، ایده های احساسی درباره پیروزی روح انسان را به تصویر می کشد. با توجه به استراتژی بازماندگان برای خوردن مردگان باعث شد که این مصیبت عمومی به جای چند هفته، 72 روز طول بکشد، چنین رویکردی هرگز درست به نظر نمی رسید.

شخصیت پردازی قوی ترین لباس فیلم نیست. مسلماً، این کار دلهره آور بود: بایونا و تیم فیلمنامه نویسش باید با 45 مسافر در پرواز چارتر – که 19 نفر از آنها اعضای عمیقاً مذهبی یک تیم راگبی اروگوئه بودند – برخورد می کردند و تلفات را دنبال می کردند. بنابراین باید رضایت خانواده هایشان را جلب می کردند.

تصادف اصلی – ناشی از یک نقص فنی هنگام عبور از ابرهای غلیظ – یک تصادف عظیم است که فقط در چند ثانیه اتفاق می افتد. پس از کنده شدن یک بال و آشکار شدن بدنه، تمام نیمه جلوی هواپیما مانند یک سورتمه غیرقابل کنترل است که به پایین یخچال می‌پرد و هر صندلی به یک سلاح بالقوه کشنده تبدیل می‌شود.

پس از 10 روز از جمع آوری قطعات، بازماندگان به رادیویی می رسند که هنوز کار می کند، اما می شنوند که جستجو برای یافتن آنها متوقف شده است. غذایی باقی نمانده است. روبرتو کانسا (ماتیاس رکالت) اولین کسی است که پیشنهادی غیرقابل تصور را ارائه می دهد – نه فقط علیه انزجار احشایی همراهانش، بلکه علیه دستورات مذهبی آنها.

چند نفر طفره می روند. هیچ کس درباره این سوال وحشتناک بحث نمی کند که چه کسی قرار است خورده شود. صحبت ها فقط در مورد اصول کلی است. بایونا انزوای بالقوه وحشتناک شخصیت ها را به صورت جداگانه منتقل می کند، اما زمانی که آنها را به عنوان گروهی از مردان (تقریبا همه مردان) گرد هم می آورد، بهترین کار را انجام می دهد.

او همچنین یک انتخاب ساختاری می کند که قابل توجه است: صداپیشگی دانشجوی حقوق، نوما تورکاتی (با بازی آنچو ووگرینچیک، ستاره نوظهور اروگوئه ای)، که حضور فوق العاده ای در سینما دارد. در این میان، موسیقی تکان دهنده و دقیق مایکل جیاکینو یکی یکی از بهترین ساخته های این آهنگساز پرکار است.

نقش آنها را نمی توان انکار کرد، اما تکنیک و قابلیت اطمینان فیلم در همه حال فریبنده است. نوسان بین امید و ناامیدی طاقت فرسا است، به خصوص پس از چنین صحنه محوری بهمن این گروه بازماندگان را در هواپیما به دام می اندازد و تقریباً تیر او از شر آن خلاص می شود. به طرز شگفت انگیزی، حتی یک سوم از آنها توانستند زنده بمانند.

چرا می خواهید زنده بمانید؟

فیلمساز اسپانیایی خوان آنتونیو بایونا با فیلم پرفروش “دنیای ژوراسیک: سقوط پادشاهی” وارد دنیای موجودات ماقبل تاریخ شد و با سریال پرهزینه “ارباب حلقه ها: حلقه های قدرت” (او دو قسمت اول را کارگردانی کرد) به موردور سفر کرد. قسمت ها).

اکنون او با چیزی کمی متفاوت بازگشته است: «جامعه برفی»، یک فیلم هیجان انگیز بقا درباره فاجعه سقوط هواپیمای اروگوئه در اکتبر 1972، بر اساس کتابی از نویسنده، فیلمنامه نویس و روزنامه نگار اروگوئه ای پابلو بیرچی. این فیلم برای اولین بار در جهان خارج از جشنواره فیلم ونیز 2023 و اکنون به عنوان نماینده اسپانیا به نمایش درآمد. یکی این فیلم یکی از پنج نامزد بهترین فیلم بلند بین المللی اسکار 96 است، ضمن اینکه شانس دریافت اسکار بهترین گریم و مو را نیز دارد.

بایونا که در سال 2007 با فیلم “یتیم خانه” به شهرت بین المللی رسید، پس از 16 سال برای اولین بار با “جامعه برفی” به اسپانیایی مادری خود بازگشت. داستان شگفت انگیز سقوط پرواز 571 نیروی هوایی اروگوئه بر فراز کوه های آند و نجات 16 مسافر از 45 مسافر آن که پس از 72 روز وحشتناک در محیط برفی و از طریق آدم خواری جان سالم به در بردند، پیش از این در چندین مستند و دو فیلم سینمایی به تصویر کشیده شده است. . ، اما بایونا می گوید که او اولین کسی است که داستان کل “جامعه” هواپیما را تعریف می کند و اولین کسی است که با بازماندگان و خانواده های کشته شدگان به اندازه کافی تعامل دارد که اجازه می دهد نام واقعی آنها در فیلم استفاده شود.

این کارگردان 48 ساله متولد بارسلونا به هالیوود ریپورتر گفت که ایده “جامعه برفی” اولین بار زمانی به ذهنش رسید که در حال تحقیق در مورد فیلم هیجان انگیز “غیرممکن” (2012) بود که درباره داستان واقعی سونامی سال 2004 است. در اقیانوس هند بایونا همچنین توضیح می دهد که چگونه توانسته است بازماندگان را متقاعد کند که داستان آنها را با حساسیت مدیریت خواهد کرد و برای رسیدن به این هدف، فیلم را دقیقاً در محلی که حادثه اتفاق افتاده فیلمبرداری کرد.

بعد از مدت ها چه احساسی نسبت به ساخت فیلمی به زبان اسپانیایی داشتید؟

در واقع بخشی از برنامه است نبود، زیرا سال هاست که سعی می کنم بودجه لازم برای ساخت این فیلم را به دست بیاورم. در بسیاری از مصاحبه‌ها، همیشه می‌گویم، امیدوارم فیلم بعدی من به زبان اسپانیایی باشد، اما 10 سال طول کشید تا سرمایه‌گذاری شود و این نتفلیکس بود که در نهایت جرات پیدا کرد و به ما اجازه داد که داستان را با همان میزان جاه‌طلبی انجام دهیم. آنچه ما به دنبال آن بودیم این بود که به زبان اسپانیایی، با بازیگران محلی، در همان جاهایی که داستان اصلی اتفاق افتاده و در همان شرایط، روایت کنیم. به همین دلیل طول کشید، زیرا ما واقعاً می خواستیم آن را به درستی انجام دهیم.

پس وقتی «غیرممکن» را می ساختید به این فیلم فکر می کردید؟

برای اینکه دقیقا متوجه شوید عنوان «غیر ممکن» از کتاب «جامعه برفی» گرفته شده است. وقتی کتاب پابلو بیرچی در اسپانیا منتشر شد، من در مورد فجایع انسانی تحقیق می‌کردم و کتاب او واقعاً به من کمک کرد تا بفهمم «غیرممکن» باید درباره چه چیزی باشد. یادم می آید که یک پاراگراف از کتاب را خواندم که کلمه «غیرممکن» هفت بار تکرار شده بود. به نظرم عنوان عالی برای آن فیلم بود و سپس در آخرین روز فیلمبرداری Impossible، حقوق Snow Society را خریدیم.

همه می دانیم که داستان این فاجعه قبلا گفته شده است. آیا احساس کردید که به دیدگاه دیگری نیاز دارد؟

وقتی کتاب پابلو را تمام کردم، این ذهنیت را داشتم که تا به حال اتفاقات رمان را در یک فیلم ندیده ام. او در داستانش به بهترین شکل وارد ذهن شخصیت ها می شود و نه تنها واقعیت ها را توضیح می دهد، بلکه آنچه را که در درونشان برایشان اتفاق می افتد، توضیح می دهد. سپس به دیدگاهی رسیدیم که کلید روایت داستان به شکلی شد که من تا به حال ندیده بودم.

چقدر به کتاب نزدیک شدید؟

منبع ما کتاب است. در قلب کتاب این پیام آشکار وجود دارد که وقتی همه چیز از شما گرفته می شود، هنوز فرصت دارید تصمیم بگیرید که چه کاری انجام دهید – چرا می خواهید زنده بمانید؟ برای کی بمیری؟ سپس با همه بازماندگان صحبت کردیم. ما بیش از 100 ساعت فیلم ضبط کردیم و در طول فیلمبرداری با بازماندگان در تماس بودیم. همه بازیگران با بازماندگان و خانواده های متوفی در تماس بودند. بنابراین فیلمبرداری مانند یک کاوش شد که به دنبال پاسخ به این سؤالات بزرگ است. داستان را هر روز سر صحنه می نوشتیم.

«انجمن برفی» با حساسیت زیادی گفته می‌شود، به‌ویژه در مورد آسیب‌های عاطفی که بر بازماندگان برای انجام کارهایی که برای زنده ماندن باید انجام می‌دادند، می‌برد. چطور آنها و خانواده هایشان را متقاعد کردید که با حساسیت و عدم سوء استفاده با این موضوع برخورد می کنید؟

نگران این بودم که چگونه این را نشان دهم، اما اینکه محور دید را به طرف دیگر منتقل کرده بودم، آنها را بسیار علاقه مند کرد. من فکر می کنم این اولین بار است که ما داستان کل جامعه را تعریف می کنیم – و این بسیار مهم بود – نه فقط برای بازماندگان، بلکه برای خانواده های آنها. فراموش نکنید که این اولین بار است که همه خانواده ها اجازه می دهند نام واقعی خود استفاده شود.

آیا بازماندگان و خانواده هایشان فیلم را دیده اند؟

بله، چند ماه پیش دیدند. می‌توانید تصور کنید چقدر عصبی بودم، اما فکر می‌کنم این اولین باری بود که ما پاسخ یکسانی را از همه دریافت کردیم، زیرا همه آنها بسیار متفاوت هستند – یک گروه بسیار محکم، اما هر کدام شخصیت خاص خود را دارند و همه شخصیت های بسیار قوی ، اما این واقعیت را دوست داشتند که فیلم بسیار به واقعیت داستان نزدیک است. آنها این تصور را داشتند که دوباره در کوه گیر کرده اند، زیرا جغرافیا برای آنها آشنا بود.

یعنی شما در واقع فیلم را در همان مکانی که رویداد اصلی در آن اتفاق افتاد فیلمبرداری کردید؟

ما خیلی تلاش کردیم تا این اتفاق بیفتد. ما فیلم را در یک پیست اسکی در اسپانیا فیلمبرداری کردیم، اما سه بار برای فیلمبرداری به کوه های آند رفتیم.

فیلمبرداری در رشته کوه آند چه موانعی برای فیلمسازی ایجاد می کند؟

اولین سفر من واقعاً به این دلیل بود که می‌خواستم بدانم حضور در آنجا دقیقاً چگونه است و آنها چه چیزی را پشت سر گذاشته‌اند. بیشتر برای درک زمینه بود. این داستان بدون درک زمینه قابل روایت نیست. بار دوم گروه فیلمبرداری و چند بازیگر را با خودم بردم. ما فقط چند سکانس گرفتیم چون مکان بسیار خطرناکی است و در بهار آنجا بودیم که تقریباً همان فصلی است که آنها در کوه گرفتار شدند. باید همه چیز را تحت کنترل داشت زیرا همیشه خطر سقوط وجود داشت بهمن ما روبه‌رو بودیم صحنه‌ها را به سرعت گرفتیم، اما این به ما اجازه داد که آنها را با صحنه‌هایی که در اسپانیا فیلم‌برداری شده‌اند ترکیب کنیم.

وقتی با سقوط آنجا بودی بهمن مواجه شدید

چند بار این اتفاق افتاد اما در محاصره کارشناسان و کوهنوردان قرار گرفتیم. ما هرگز به مناطق واقعا خطرناک نرفتیم، اما این مکان باورنکردنی است. یکی یکی از نکاتی که در داستان دوست دارم این است که در جایی اتفاق می افتد که زندگی در آن امکان پذیر نیست. بنابراین، آنها نیاز داشتند که زندگی را دوباره اختراع کنند، آنها باید پیوندهای بین خود، باورها و آداب و رسوم خود را دوباره اختراع کنند. بنابراین لحظه ای که شما یک جامعه را از ابتدا ایجاد می کنید، نشانه این است که ما چه کسی هستیم یا چه کسی می خواهیم باشیم، و این چیزی است که داستان را بسیار الهام بخش می کند. کل فیلم سفری به تاریکی است، و سپس درست در مرکز زمین – به معنای واقعی کلمه – به چیزی می رسیم که آغاز سفر به نور باقی می ماند. و آنها موفق شدند نور را در بدترین مکان های قابل تصور پیدا کنند.

شما یک بازیگر جوان باورنکردنی دارید. آیا آنها چهره های تثبیت شده هستند یا تازه وارد؟

هدف این بود که داستان را با بازیگران محلی تعریف کنیم، بنابراین به اروگوئه رفتیم. کشور کوچکی است و صنعت سینمای آن بسیار کوچک است. بنابراین، ما به آرژانتین نگاه کردیم. به خاطر داشته باشید که آن افراد واقعاً جوان بودند – عمدتاً بین 18 تا 25 یا 26 سال. شما بازیگرانی با این سطح تجربه را در اروگوئه یا آرژانتین نمی‌یابید که این سفر را برای همه ما الهام‌بخش‌تر کرده است. ما این گروه از بچه‌ها را داشتیم که در اولین فیلمشان بازی می‌کردند و آن‌چه که پشت سر گذاشتند بسیار سخت بود – ما دو ماه تمرین کردیم و بعد حدوداً پنج ماه طول کشید تا فیلمبرداری شود. بنابراین آنها هفت ماه را دور از خانه گذراندند، بسیار دور از خانه، و بخش کوچکی از آنچه بازماندگان تجربه کردند – سرما، گرسنگی – را تجربه کردند. آنها وزن زیادی از دست دادند – ما صحنه ها را به ترتیب زمانی فیلمبرداری کردیم. از نظر من، زیباترین اتفاقی که افتاد این بود که آن بچه ها جامعه خودشان را درست کردند و عاشق یکدیگر بودند.

حالا که بعد از مدت ها دوباره فیلمی به زبان اسپانیایی ساختید، امیدوارید به زودی فیلم دیگری بسازید؟

من در اسپانیا زندگی می کنم و بسیار خوش شانس هستم که در هر دو صنعت موقعیت دارم. من در اسپانیا احساس می کنم که در خانه هستم، اما شانس فیلمبرداری فیلم های بزرگ در هالیوود عالی است. پس خوشحالم که در این فضای عجیب قرار دارم. برای من عالی است.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *