ای پرنده صبح! این یک شب تاریک است
آن را به باج خواهی بسپارید.

نفس روح اشار
ناپدید شده از ذهن افراد خماری،

بگذار زلف زرتر گره را باز کند
معشوقه نیلگون عماری

یزدان کامل به نظر می رسید
و اهریمن زشتخو حصاری

شمع مرده را به خاطر بسپار

ای مونس یوسف اندرین جلد
تعبیر آیان چو شید ترا خواب

قلب پر از شادی، لب پر از شکرگزاری
محسود عدو مانند اصحاب

به سراغ دوستان، خانواده و اقوام خود رفتید
آزادتر از نسیم و مهتاب،

من همیشه با تو شام میخورم
من آرزو دارم دوستان را دوباره جمع کنم،

از اختر به سحر یاد می شود

اگر باغ شود دوباره می خرم
ای بیچاره بلبل نیازمند

وز سنبل و سوری و اسپرگم
آفاق، نگارخان چین،

گل های قرمز و سفید شبنم
از من اطاعت کردی

برای کسانی که پیشگام اندوه هستند
تسلیم آتش امداد نشدن،

از سرما دی فسرده، یاد ر

ای دوست تیه پور عمران
این چند سال گذشت.

و این شاهد از نغز عرفان
انگار قولش واضح بود

محراب زر چو کیوان شد
هر روز صبح شمیم ​​انبار و عود،

غافل از گناهان مردم
آرزوی سرزمین موعود

درباره زندگی زندگی، خاطره ر

چون دوران جدید آباد را پشت سر گذاشت
ای فرزند دوران طلایی

از اطاعت از بندگان خوشحالم
از سر خدا بردار، خدایا

نه رسم ارم، نه نام شداد،
لجن زبان ژاژخایی،

فردی که در نوک تیغ جلاد ایستاده است
به جرم ارتکاب جرم دستگیر شد

R اندازه ضمیمه را به خاطر می آورد

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *