داستان انگلیسی سخاوتمند/درباره «یک زندگی» ساخته جیمز هاوس
فیلم سینمایی «یک زندگی» به کارگردانی جیمز هاوس یکی مجموعه دیگری از محصولات سینمایی و ایدئولوژیک راسته غرب است که در این دوره پرتلاطم تولید و اکران شده است، اگر نگوییم از روی عمد، باید با هدف خاصی انجام شده باشد. این فیلم از زاویه ای بسیار آشنا و تکراری به داستان زندگی شخصی به نام نیکلاس وینتون با بازی آنتونی هاپکینز می پردازد و تلاش های او برای نجات جان کودکان یهودی در پراگ از دست نازی ها را بازگو می کند.
مشکل اصلی فیلم «یک زندگی» را باید بیش از پیش در روایت تکراری داستان آن جست. اثر به قدری قابل پیش بینی و فاقد نوآوری در خلق موقعیت های جدید است که می تواند هر سینمادوستی جدی را پس از دقایقی از پایان داستان آگاه کند و او را از دیدن ادامه فیلم باز دارد. یک زندگی، مانند اکثر فیلمهای مبتنی بر داستانهای واقعی، خود را موظف میداند تا با پیروی از سبک جریان اصلی سینما، واقعیت را بدون هیچ کاستی در مرحله اجرا به تصویر بکشد و بار خود را از دریافت آزادانه آنچه پیش از این اتفاق افتاده، رد کند. در واقع، جیمز هاوس، زندگی پر حادثه نیکلاس وینتون در روزهای آغازین جنگ جهانی دوم، با رویکرد کم ریسکش به روایتی جذاب، طوری که انگ دروغگویی به پیشانی اش نچسبد و به تنهایی کارش را به پایان برساند. یک قطع کننده خوب
«یک زندگی» مانند «فهرست شیندلر» اثری کاملا ایدئولوژیک به حساب میآید، اما شباهت اولی به دومی تنها در خط داستانی و بستری است که داستان در آن روایت میشود و تفاوت در نحوه اجراست. و چگونه داستان از عرش تا فرش است و نمی توان بدون توجه به تفاوت فاحش این دو، آنها را در یک بسته و دسته قرار داد.
مخاطب با تماشای «یک زندگی» نه به درون روایت فیلم می لغزد و نه برای ورود به اتفاقاتی که فیلم مدعی طرح آن است، اشتیاق نشان می دهد. حادثه آغازگر یا دلیلی که باعث می شود نیکلاس جان و تلاش خود را برای نجات جان کودکان یهودی به خطر بیندازد، آنقدر واضح و مؤثر نیست که برای بیننده باورپذیر به نظر برسد و این مهم را برای او منطقی جلوه دهد. حتی بازی ها هم به جز آنتونی هاپکینز آنقدر جذاب نیستند که یک فیلم یکبار مصرف را به مخاطب ارائه کنند.
۲۲۰۵۷