چقدر غلامحسین ساعدی را می شناسید؟

به گزارش خبرگزاری بازتاب آنلاین، علی نوربخش گفت: تبعید! مردی که اولین بار این مجازات را ابداع کرد، نه پدر داشت، نه مادر، نه دوست و نه معشوقی. او سعی کرد با گفتن این جمله به رفقای خود انتقام بگیرد: «شما در تبعید باید نفرین شوید، همانطور که من فطرتاً یتیم خواهید شد و به مرگ روح خواهید مرد.» پدر و مادرت، معشوقت، سرزمینت را می گیرم، همه چیزت را می گیرم جز نفسی که حیات را حفظ می کند. باشد که مانند قابیل در سراسر جهان رانده شوید و آهن سرد ناامیدی در جان و جان شما نفوذ کند. یک تبعیدی باید سرگردانی در سرزمین های بیگانه باشد که امید و شادی مردمان دیگر همیشه برای او غریبه بماند. در دلش خالی است که هرگز او را رها نمی کند. فقط مرگ می تواند او را از درد رها کند، اما مرگ در سرزمینی بیگانه تصاویری پر از وحشت را به مائوریتزیو ویرولی زنده می کند

به گزارش رویداد۲۴، ساعدی بیشتر دوران هنری خود را نویسنده تبعیدی بود. حمید نفیسی درباره او نوشته است که ساعدی سرکوب‌شده‌ترین چهره هنری تاریخ معاصر ایران بوده است. نویسنده ای که همیشه در غربت زندگی می کرد. وقتی به فارسی می نوشت از فشار زبان ترکی بر گردنش گلایه داشت و وقتی به فرانسه تبعید شد از درد زبان فارسی در استخوانش گلایه داشت. در مصاحبه ای در پاریس از او پرسیده شد که چرا به زبان فرانسه نمی نویسی. ساعدی ناگهان دیوانه شد و با عصبانیت فریاد زد: «این چه حرفی است که من حتی یادم رفت چطور صحبت کنم؟» نه از دست دادن، نه زمین، نه خانه و نه حتی یک دیوار برای مردن. چند ماه است که از کسی دیناری قرض نکرده ام. شلوارم پاره شده دکمه های من از بین رفته است. به غذا دست نمیزنم دلم می خواهد پای دیوار بمیرم.

نویسنده تبعیدی ما در پاریس احساس می کرد که در خانه خود است. او در خاطراتش می نویسد: «اینجا از دو چیز می ترسم: خوابیدن و بیداری». و در قسمتی دیگر این سخنان دردناک را می نویسد: «مرگ آواره حتی مرگ نیست».

تولد و سالهای اول زندگی

غلامحسین ساعدی (گوهر مراد) 24 دی وی در سال 1314 در شهر تبریز در خانواده ای متوسط ​​به دنیا آمد. پدرش کارمند دولت و مادرش خانه دار بود. پدربزرگش از مشروطه خواهان تبریز بود و بستگان پدری او در دستگاه مظفرالدین شاه مناصب و مناصبی داشتند، اما از نظر اقتصادی وضعیت مالی خانواده چندان خوب نیست. نبود.

ساعدی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان بدر آغاز کرد. سرانجام در سال 1327 گواهینامه کلاس ششم خود را دریافت کرد. او از ابتدا نویسنده بود و در دبیرستان اولین داستان هایش در هفته نامه مدرسه منتشر شد. در این زمان او داستان بلندی به نام «غیرقابل لمس» نوشت که در مجله Dove of Peace منتشر شد. ساعدی در نوجوانی به شاخه جوانان حزب دمکرات پیوست و در هفده سالگی مسئولیت انتشار روزنامه های فرید، دوساد و جوانان آذربایجان را بر عهده گرفت. در سال 1332 و پس از وقایع کودتای 28 مرداد دو ماه مخفیانه زندگی کرد اما در تابستان همان سال در سن 18 سالگی مدتی را در زندان به سر برد زیرا متهم به همکاری با حزب دمکرات آذربایجان بود. در هجده سالگی به مدت یک سال زندانی شد و پس از آن دستگیری های پی در پی او آغاز شد. «واگن سیاه» یکی از داستان های اوست که حاصل همین دوران است. این داستان که برای اولین بار در جمعه شماره 1 در سال 1358 منتشر شد، سرشار از طنز و سرنوشتی تلخ است. ساعدی پس از آزادی از زندان، در خرداد در سال 1333 دیپلم خود را در رشته طبیعی گرفت و سال بعد در سن بیست سالگی تحصیل در رشته پزشکی را در دانشگاه تبریز آغاز کرد.

ساعدی از جوانی گاهی به قبرستان می رفت. یک بار که در میان قبرها راه می رفت، نشست و خاک روی سنگ قبری را پاک کرد. سنگی که می گفت مثل قبر مرده ای بود که زنده ها آن را فراموش کردند. خاک را پاک کرد و روی سنگ نوشته بود: «گوهر دختر مراد» و ساعدی نام هنری را برگزید.

چقدر غلامحسین ساعدی را می شناسید؟

سالهای تحصیل و شروع فعالیت سیاسی

غلامحسین ساعدی در دوران دانشجویی فعالیت های سیاسی خود را با حضور در جنبش های دانشجویی و آشنایی با نویسندگانی چون صمد بهرنگی آغاز کرد. در این مدت او با جدیت بیشتری به نوشتن داستان کوتاه ادامه داد. او همزمان داستان‌های «شکایت» و «غیوران شب» و نمایشنامه «سایه‌های شب» را نوشت. مجموعه داستان معروف «شبشنشی کوکوه» را در تبریز منتشر کرد و نمایشنامه «کلاته گل» را مخفیانه در تهران منتشر کرد. وی تحصیلات پزشکی خود را در سال 1340 با پایان نامه ای با عنوان علل اجتماعی روان عصبی در آذربایجان به پایان رساند. ساعدی به دلیل محتوای سیاسی و اجتماعی مقالات و داستان هایش، با وجود مدرک پزشکی به عنوان سرباز صفر در پادگان سلطان آباد تهران خدمت می کرد. او در دوران سربازی داستان‌های کوتاهی درباره زندگی در دوران سربازی نوشت و داستان‌های معروفی چون «صدای خانه»، «پادگان خاکستری» و «سد آتش» در مجله کلک منتشر شد. از آن پس با محافل ادبی و روشنفکری تهران آشنا شد و داستان هایش در مجله «سخران» منتشر شد. ساعدی تحصیلات خود را در رشته پزشکی عمومی و سپس دکترای تخصصی روانپزشکی در تهران به پایان رساند. سپس در بیمارستان اعصاب و روان روزبه شروع به کار کرد. ساعدی قبل از اینکه حرفه پزشکی را کنار بگذارد و خود را وقف نویسندگی کند، با برادرش دکتر دكتر، تجارتی را افتتاح کرد. علی اکبر ساعدی یک مطب 24 ساعته در منطقه دلگشا نزدیک گیشا داشت و اکثر اوقات بدون دریافت هزینه ویزیت بیماران را معاینه می کرد. تجربیات این زمان به درک عمیق تری از پیچیدگی روح انسان منجر شد. از آنجایی که ساعدی بیشتر اوقات خود را در دفتر می گذراند، کم کم به محل ملاقات نویسندگان و روشنفکران تبدیل شد. نویسندگانی چون شاملو، آل احمد، به آذین و سیروس طاهباز در آنجا جمع می شدند. ساعدی در اوج اختناق و اختناق با اکثر مبارزان سیاسی رابطه داشت. افرادی که خیلی زود به اسطوره های مبارزه با شاه تبدیل شدند.

چقدر غلامحسین ساعدی را می شناسید؟

شکنجه و تبعید

فعالیت های سیاسی ساعدی در دهه 1950 بیش از پیش رادیکال شد و در نهایت به … خرداد در سال 1353 هنگام تهیه تک نگاری در مورد شهرک سازی های جدید توسط ساواک دستگیر شد. ساعدی چندین بار توسط ماموران ساواک و شهربانی دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفته است، اما آخرین بار ساواک ضربه هولناکی به او وارد کرد. او نزدیک به یک سال در اوین بازجویی و شکنجه بود. ساواک از او می خواهد که مخفیگاه چریک ها و اهداف آنها را فاش کند. اما ساعدی اطلاعی در این زمینه ندارد. ساعدی پس از آزادی از زندان، داستان های «قبر و غروا»، فیلمنامه «آفتگاه» و داستان «کلات نان» را نوشت.

احمد شاملو درباره زندان ماندن و شکنجه ساعدی با شوک الکتریکی می گوید: آنچه از زندان شاه رها شد، بدن نیمه جان او بود. نبود. این مرد با خلاقیت جوشان خود پس از شکنجه های جسمی و بخصوص روحی در زندان اوین دیگر زندگی نکرد. او به آرامی می تپید و می تپید تا اینکه مرد. اگر درختی را دیدید که در حال رشد است، در قدرت رشد آن دخالت نکردید، فقط آن را کشتید. ساعدی مشکلات را درک کرد و سعی کرد پاسخ دهد. اما دیگر طاقت نیاورد. او را از وسط اره کردند. ساعدی در زمستان 1357 به کشور بازگشت. یک وضعیت انقلابی در سراسر کشور حاکم بود. چند سال بعد ساعدی داستانی به نام «سنگ روی سنگ» نوشت. این داستان، پیش از آنکه کامل شود، دست‌نوشته نویسنده‌ای است که در روزهای پرتلاطم تهران انقلابی با عجله می‌نوشت، اما پیش از پایان فصل پایانی داستان، مجبور به ترک کشور شد.

انقلاب اسلامی و دوران تلخ تبعید

غلامحسین ساعدی پس از پیروزی انقلاب ۵۷ و با شروع درگیری ها و حساب و کتاب ها بین احزاب مختلف، به تبعید رضایت داد. ابتدا در نوشتن داستانی به نام «قصص» دچار مشکل شد، سپس متهم به همکاری با سازمان مجاهدین خلق و چریک های وفادار و مبارزه با انقلاب شد. پس از مدتی زندگی مخفیانه، سرانجام در اواخر دهه 1960 به پاکستان و سپس با کمک دوستانش به فرانسه رفت. ساعدی می نویسد: «در روزهای اول انقلاب ایران به جای نوشتن داستان و نمایشنامه که کار اصلی من است، مجبور شدم برای سه روزنامه مهم کشور مقاله بنویسم در انقلاب، ساعدی نیز به آثار نقد تبدیل شد. در دولت اصلاحات آثار او با مشی تسامح وزیر وقت آموزش و پرورش منتشر شد. این اقدام با انتقاد برخی از گروه های راست و رادیکال مواجه شد. مثلاً دفتر سیاسی سپاه به تجدید چاپ این آثار در مجله حوادث اعتراض کرد. با این حال، مدیرکل کتب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد که آثار غلامحسین ساعدی مورد محکومیت هیچ یک از مراجع قضایی ایران قرار نگرفته و امکان جلوگیری از انتشار یا تجدید چاپ آثار وی وجود ندارد.

ساعدی هرگز با محیط بیگانه آشنا نشد و همیشه احساس بیگانگی می کرد. او وضعیت خود را این‌گونه توصیف می‌کند: «نزدیک به دو سال است که از اینجا فرار می‌کنم، هرچند روز را در خانه می‌گذرانم.» یکی من از دوستانم آمده ام. احساس می کنم ریشه کن شده ام من چیزی را واقعی نمی بینم. من تمام ساختمان های پاریس را به عنوان دکورهای تئاتر می بینم. من تصور می کنم که در یک کارت پستال زندگی می کنم. من از دو چیز می ترسم: یکی از خواب و دیگری از بیدار شدن. سعی می کنم تمام شب را بیدار بمانم و قبل از صبح بخوابم. در تبعید فقط نوشتن مرا از خودکشی باز داشت. با وجود رکود، ساعدی بین سال‌های 1961 تا 1964 مجله الفبا را در پاریس منتشر کرد و داستان‌ها و نمایشنامه‌هایی مانند «اتللو در سرزمین عجایب» نوشت. غلامحسین ساعدی بالاخره صبح روز دوم از خانه اش دور شد آذر در ماه 1364 مصادف با 2 آبان 1364 در سن 49 سالگی در بیمارستان سنت آنتوان پاریس پس از دو سال تحمل خونریزی داخلی در روز جمعه 17 آبان درگذشت. آذر ماه طبق اطلاعات مورخ 8 آبان در قطعه 85 قبرستان پرلاشس در جوار قبر صادق هدایت به خاک سپرده شد.

245

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما