مقاله در ساعت 2025-05-23 16:01:00 در بازتاب آنلاین منتشر شده است که با موضوع
وقتی مؤلفان از پرده نقرهای به قاب دیجیتال کوچ کردند میباشد و مسئولیت این مقاله به عهده ما نیست
ریحانه اسکندری: وقتی «مرد ایرلندی» اسکورسیزی بهجای پرده نقرهای، روی پلتفرم نتفلیکس منتشر شد، زنگ خطر برای سینمای مؤلف به صدا درآمد.
دیگر فیلمسازان نامدار هم یکییکی به سراغ استریمها رفتند؛ از پاول پاولیکوفسکی گرفته تا نوآ بامبک و کلویی ژائو راه برای فضایی تازه باز شد. اگر زمانی سالن سینما تنها راه ورود یک مؤلف به ذهن و قلب مخاطب بود، حالا پلتفرمها این نقش را ایفا میکنند. این تغییر، مثل هر تحول بنیادی، پرسشهایی جدی به دنبال دارد. آیا سینمای مؤلف به بنبست رسیده؟ یا در دل همین پلتفرمها دارد دوباره متولد میشود؟
اما این فقط قصه هالیوود و اروپا نیست. اگر در ایران، کارگردانان بزرگی مثل فرهادی یا میرکریمی یا حتی جوانترهایی چون سیدی و…، امکان همکاری با پلتفرمهای جهانی را داشتند، شاید قواعد بازی به شکلی دیگر نوشته میشد. با این حال، پلتفرمهای داخلی حالا نقش پنهان اما قدرتمندی در سینمای ایران بازی میکنند. بسیاری از فیلمسازان که به دلیل ممیزی یا ریسکگریزی گیشه، امکان اکران رسمی را ندارند یا خود را محدود حس میکنند، حالا با اتکا به همین فضا، به تجربههای تازهای روی آوردهاند.
آیا ما در آستانه مرگ سینمای مؤلف هستیم؟ یا برعکس، سینمای مستقل در حال فتح قلمروی تازهایست که در آن دیگر سانسور، سرمایهگذار یا گیشه مانع خلاقیت نیست؟ گزارش پیشرو به بررسی این پرسش در دو ساحت جهانی و داخلی میپردازد.
فرار از سیستم سنتی، نجات یا تبعید؟
تا همین ده سال پیش، مسیر فیلمسازان مستقل و مؤلف، یا از دل جشنوارهها میگذشت یا از طریق سیستم استودیویی پیش میرفت. فیلمسازانی مثل دارن «آرونوفسکی»، «ریچارد لینکلیتر» یا حتی «اصغر فرهادی» در سطح بینالملل، آثارشان را ابتدا در جشنوارههایی مثل کن، ونیز یا برلین عرضه میکردند و بعد به پخشکنندگان سینمایی سپرده میشدند. اما با رشد پلتفرمهایی مثل نتفلیکس (تأسیس: ۱۹۹۷)، آمازون پرایم، اپل تیوی و اچبیاو مکس، این مسیر بهشدت دگرگون شد.
برای مثال، فیلم «مرد ایرلندی» ساخته «مارتین اسکورسیزی» با بودجهای بالغ بر ۱۵۹ میلیون دلار، از سوی هیچ استودیوی سنتی پذیرفته نشد. اما دلایل چه بود؟ طولانی بودن فیلم، ریتم کند، و داستانی که پیرامون شخصیتهای سالخورده میچرخید.
نتفلیکس اما دست به ریسک زد و این فیلم را تولید کرد؛ در عوض، اولین تجربهی همکاری یکی از بزرگترین کارگردانان زنده جهان با یک استریمر رقم خورد. این تجربه راه را برای حضور فیلمسازان دیگر باز کرد.
«کلویی ژائو» پس از ساخت «سرزمین آوارهها» (Nomad land) که با تهیهکنندگی سرچلایت و پخش در استریم هولو موفق شد اسکار بهترین فیلم و کارگردانی را ببرد، مستقیماً به سمت پروژهای در دیزنی پلاس رفت. ریچارد لینکلیتر فیلم «آپولو ۱۰½» را با نتفلیکس ساخت. حتی «پاول پاولیکوفسکی»، فیلمساز لهستانی فیلم «جنگ سرد» نیز برای پروژه بعدیاش در حال مذاکره با استریمرها است.
در ایران اما، پلتفرمها نه از دل یک انقلاب صنعتی، بلکه از دل ناکارآمدی ساختار رسمی سینما متولد شدند. پلتفرمهای داخلی برای بسیاری از فیلمسازان، پناهگاهی شدند در برابر بوروکراسی مجوز، ممیزی، یا بیتوجهی مدیران تلویزیونی. اما برخلاف پلتفرمهای جهانی که تنوع ژانر و رویکرد را تشویق میکنند، پلتفرمهای داخلی هنوز به شدت وابسته به فرمولهای کلیشهای (چهرههای محبوب، قصههای عاشقانه، و روایتهای معمایی) هستند.
ساختار سنتی تولید فیلم در ایران ـ شامل مراحل پرپیچوخم دریافت مجوز ساخت، تأمین سرمایه از نهادهای دولتی یا نیمهخصوصی، گرفتن پروانه نمایش، و اکران محدود در سینماهاـ چنان محدودکننده است که بسیاری از فیلمسازان یا از ورود به آن صرفنظر میکنند یا آثاری میسازند که امکان دیده شدن چندانی ندارند. در این میان، پلتفرمهای نمایش آنلاین که اکنون به نامهایی شناختهشده تبدیل شدهاند، مسیر تازهای پیش پای سینماگران گشودند؛ مسیری که امکان دیدهشدن و آزادی نسبی بیشتری فراهم کرد، بهویژه در حوزه سریالسازی.
آغاز این تغییر با سریال «قورباغه» هومن سیدی نقطهی عطفی در این مسیر بود. سیدی که تجربهی موفق سینمایی با فیلمهایی چون «مغزهای کوچک زنگزده» داشت، با روایتی پرکشش و بصری جسورانه، سریالی تولید کرد که از ابتدا برای پلتفرم طراحی شده بود و نه تلویزیون یا سینما. موفقیت این سریال، که با تبلیغات سنگین و پخش هفتگی همراه بود، باعث شد نگاه سرمایهگذاران و کارگردانها به این فضا تغییر کند.
پس از آن، «زخم کاری» محمدحسین مهدویان و «یاغی» محمد کارت نیز به شیوهای ساخته شدند که بیشتر از سریالهای سنتی، به بخش مستقل شباهت دارند. داستانهایی با محوریت ضدقهرمان، نقدهای اجتماعی تند، و بیپروایی در پرداخت به خشونت و روابط انسانی. این فضا، برخلاف تلویزیون، امکان روایتی شخصیتر را به فیلمساز میدهد؛ هرچند همچنان خطوط قرمز جدی وجود دارد.
مثلاً سریال «آکتور» با بازی نوید محمدزاده، سعی کرد فضای ذهنی و درونی شخصیتها را به شیوهای شاعرانه و انتزاعی روایت کند که در فضای سریالسازی رسمی ایران کمتر ممکن است. در عین حال، سریالهایی مثل «خسوف»، «میخواهم زنده بمانم» و حتی فیلمهایی که به طور مستقیم به پلتفرم فروخته شدند مانند «دوزیست» یا «عنکبوت» نمونههایی از این تغییر مسیر هستند.
در واقع، پلتفرمهای ایرانی برای فیلمسازان امروز چیزی شبیه همان شرایطی است که نتفلیکس برای اسکورسیزی یا بامبک ایجاد کرد. یک جایگزین برای سیستم سنتی که جنبههای بسیار گستردهای دارد.
الگوریتم و آزادی خلاقه، شمشیر دو لبه
وقتی فیلمسازی مثل نوآ بامبک با نتفلیکس همکاری میکند و فیلمی چون «داستان ازدواج» را میسازد، در ظاهر همهچیز در خدمت خلاقیت است، هیچ دخالت استودیویی وجود ندارد، آزادی کامل در تدوین، انتخاب بازیگر، حتی مدت زمان فیلم به شدت حس میشود. اما پشت این آزادی، الگوریتمهای پیچیدهای پنهاناند که بهمرور تصمیمگیریها را تحتتأثیر قرار میدهند.
پلتفرمهایی مانند نتفلیکس یا آمازون براساس دادههای رفتاری مخاطب، تصمیم میگیرند کدام پروژهها را سرمایهگذاری کنند. این یعنی اگر ژانر خاصی در حال محبوب شدن است، احتمال تولید آثار مشابه افزایش مییابد. از این منظر، فیلمسازها بین آزادی در فرم و وابستگی به ترندها گیر افتادهاند.
برای مثال، موفقیت مستندهای جنایی مانند «ساختن یک قاتل» یا «کلاهبردار تیندر» باعث شد سیلی از تولیدات مشابه به راه بیفتد. یا سریالهایی با اپیزودهای کوتاه و ضرباهنگ سریع در اولویت قرار گرفتند، چون دادهها نشان میداد مخاطب آنها را راحتتر دنبال میکند. به عبارت دیگر، شکلگیری یک نوع فرمول موفقیت که حتی فیلمسازان مؤلف نیز ناچارند در محدوده آن کار کنند.
با این حال، برخی همچنان مقاومت میکنند. «پل توماس اندرسن» با فیلم «پیتزای شیرینبیان» ترجیح داد از فضای استریمرها دور بماند و فیلمش را به روش سنتی اکران کند، حتی اگر سود مالی کمتری به همراه داشته باشد.
در ایران، داستان الگوریتم بهمراتب سادهتر و در عین حال پیچیدهتر است. هنوز خبری از الگوریتمهای دقیق نتفلیکسگونه نیست، اما پلتفرمها به وضوح الگوی مخاطبپسند خود را یافتهاند. سریالهایی با بازیگران چهره، روابط عاشقانه، تم خانوادگی و داستانهای معمایی، بیشترین سهم از سرمایهگذاریها را به خود اختصاص میدهند.
این موضوع باعث شده کارگردانان مستقل یا فیلمسازان جوان برای ورود به این فضا، به نوعی سازش یا تطبیق دست بزنند. مثلاً سریال «سقوط» با موضوع داعش و روایت یک گروگانگیری، در عین جسارت روایی، بهشدت ساختاری الگوریتمپسند دارد.
با این حال، برخی فیلمسازان سعی میکنند در دل همین قالب، خلاقیت خود را حفظ کنند. «پوست شیر» بهجای نمایش یک داستان کلیشهای عاشقانه، به سراغ آسیب روانی و خانوادهی طبقه متوسط رفت. «یاغی» نیز در لایههای زیرین خود، نقد اجتماعی و تصویرگری از زخمهای شهری را جای داده بود.

اما همانطور که در جهان، الگوریتم میتواند آزادی خلاقه را تهدید کند، در ایران هم بهمرور شاهد نوعی همسانسازی در فرم و محتوا هستیم؛ پلتفرمها هم به دنبال فرمول موفق هستند، و این برای برخی فیلمسازان، نوعی دلهره به همراه دارد. آیا باید از فرم شخصی خود دست بکشند تا در بازار باقی بمانند؟
اکران یا استریم؟ صورت مسئلهای تازه در ایران و جهان
تا چند سال پیش، اکران سینمایی حکم یک اتفاق بزرگ را داشت. فیلمها ابتدا روی پرده نقرهای میدرخشیدند، سپس به سراغ نسخههای خانگی یا استریم میرفتند. اما همهچیز با همهگری کرونا تغییر کرد. تعطیلی سالنها باعث شد استودیوها به سراغ پلتفرمها بروند، و بسیاری از آثار، بدون حتی یک اکران رسمی، مستقیماً به خانهها راه پیدا کردند.
فیلمهایی مثل «روما» از آلفونسو کوارون و «بالا رو نگاه کن» از آدام مککی نشان دادند که حالا استریم نهتنها یک گزینهی فرعی نیست، بلکه گاهی خط اول مبارزه است. حتی در مراسم اسکار هم آثار پلتفرمی حضور پررنگی یافتند.
اما این تغییر، بحرانهایی هم به همراه داشت. اتحادیههای سینمایی در آمریکا بارها نسبت به حذف اکران و ضربه به سینمای مستقل هشدار دادند. منتقدانی مثل کریستوفر نولان یا کوئنتین تارانتینو بهشدت از این مسیر انتقاد کردند و همچنان اکران سنتی را تنها مسیر واقعی تجربه سینما میدانند.
در عین حال، برخی فیلمسازان جوان و غیرهالیوودی معتقدند پلتفرمها فرصتی برای دیدهشدن برابر ایجاد کردهاند. کارگردانان آسیایی، آفریقایی و اروپایی شرقی حالا میتوانند فیلمهای خود را به مخاطب جهانی عرضه کنند، بدون آن که نیازی به از اکرانهای پرهزینه و جشنوارههای محدود داشته باشند.

در ایران نیز، مسیر اکران سینمایی مدتهاست که با چالشهای گوناگون مواجه است. محدودیت سالنها، انحصار اکران، و اخیراً افت شدید فروش از جمله این موارد است. بسیاری از فیلمها ماهها در صف اکران میمانند و در نهایت یا فرصت پخش پیدا نمیکنند یا اکرانی شکستخورده را به دلیل بیبرنامگی تجربه میکنند.
ورود پلتفرمهای معروف، این صورتمسئله را از نو تعریف کرده است. حالا بسیاری از تهیهکنندهها و کارگردانان جوان ترجیح میدهند بهجای صبر برای اکرانی نامطمئن، مستقیماً با پلتفرمها وارد مذاکره شوند.حتی در صورت انجام شدن اکران در سینماها، تهیه کنندگان بلافاصله با پلتفرمها برای اکران وارد مذاکره میشوند تا دچار ضرر نشوند. نمونهاش فیلم «علفزار» یا مستندهای اجتماعی چون «جایی برای فرشتهها نیست» که از طریق پلتفرمها دیده شدند.
از سوی دیگر، سریالسازی در پلتفرمها نوعی تنفس تازه به فیلمسازان داده است. کارگردانانی چون محمد کارت یا نیما جاویدی حالا بخش قابلتوجهی از پروژههای خود را برای استریم میسازند، چرا که مخاطب وسیعتری دارد، دستمزدها بالاتر است، و فرآیند پخش کمریسکتر پیش میرود.
با این حال، همچنان بسیاری از فیلمسازان ایرانی، اکران سنتی را اعتبار اصلی یک اثر میدانند. اکرانی که با وجود مخاطرات، نوعی مهر تأیید محسوب میشود و شانس حضور در جشنوارهها و کسب جوایز داخلی را افزایش میدهد. بنابراین، مسیری که در جهان به سمت استریممحور شدن پیش میرود، در ایران با نوعی دوگانگی همراه است.
آینده چه میگوید؟ سینما میان پرده و پلتفرم
سینما در آغاز قرن بیستویکم با بحرانهای متعددی روبهرو شده بود؛ افت فروش بلیت، تغییر ذائقه مخاطبان، تورم هزینه تولید، و حالا، با ورود پلتفرمها، معادلهای تازه به میدان آمده که همه چیز را از نو تعریف کرده است.
اما آیا این به معنای مرگ سالنهای سینماست؟ هنوز روشن نیست. به نظر میرسد سینما و استریم، بهجای حذف یکدیگر، در حال تعریف یک همزیستی جدید هستند.
در سالهای اخیر، مفهومی به نام «اکران هیبریدی» (Hybrid Release) در جهان شکل گرفته اکرانی که به معنای نمایش فیلم یا برنامه تلویزیونی هم در سینماها و هم در پلتفرمهای استریم است. کمپانیهایی مثل وارنر براز و یونیورسال با ترکیب اکران محدود سینمایی و انتشار همزمان در پلتفرمها، سعی دارند هم وفاداران سینما را راضی نگه دارند و هم مخاطبان دیجیتال را از دست ندهند.
از سوی دیگر، جشنوارههایی چون کن، برلین یا ونیز نیز ناچار شدهاند جایگاهی برای فیلمهای پلتفرمی باز کنند؛ گرچه با وسواس و شروط خاص. حتی اسکار نیز قوانین خود را بازنویسی کرده تا فیلمهای استریمشده هم واجد شرایط رقابت باشند.
کارگردانانی مانند اسکورسیزی و دنی ویلنوو که تا چند سال پیش پلتفرمها را تهدید میدانستند، حالا در حال همکاری با آنها هستند؛ نه از سر اجبار، بلکه بهخاطر امکانات وسیعتر، آزادی عمل بیشتر و شانس دیده شدن جهانی.

در ایران هم آیندهای دوگانه در حال شکلگیری است. پلتفرمها در حال بازتعریف نقش خود از صرفاً پخشکننده، به تولیدکننده و حتی تصمیمگیرنده در فرآیند تولید آثار هستند. پروژههای سریالی و سینمایی یا حتی مستندهای تجربیتر نشان میدهند که مسیر تازهای در حال تثبیت است.
با این حال، نبود قانونگذاری شفاف، محدودیتهای ممیزی، و رقابتهای پنهان میان بدنه رسمی سینما و پلتفرمها، باعث شده تا این گذار، آهسته و پرحاشیه باشد.
از طرفی دیگر، بسیاری از کارگردانان نسل جدید ترجیح میدهند نخستین تجربههای جدی خود را در پلتفرمها امتحان کنند؛ جایی که تعامل با مخاطب مستقیمتر است، بوروکراسی کمتر است، و شانس مطرح شدن بیشتر حس میشود.
در نهایت، آینده سینمای ایران نیز مانند جهان، بهسمت یک مدل ترکیبی پیش میرود؛ جایی میان سنت اکران و سرعت استریم. آنچه اهمیت دارد، نه حذف یکی از این دو، بلکه هوشمندی در استفاده از ظرفیتهای هرکدام است؛ و شاید، تعریف دوبارهای از سینما برای نسلی که پرده را نه در سالن، بلکه روی گوشی هوشمندش تجربه میکند.
۵۷۵۷
گردآوری شده از:خبرآنلاین