بررسی

اثاثه گرگ هال: آینه و نور با ظاهری تلخ و بازتابنده یکی یکی از تأثیرگذارترین چهره های دادگاه هنری هشتم ، خواندن قدرت ، خیانت و پشیمانی است.

به گزارش نیویورک تایمز. در ادامه ، سری تحسین شده از سالن گرگ ، فصل جدید “Mirror and Light” ، مخاطبان را به قلب تاریک قرن شانزدهم می رساند. جایی که توماس کرامول ، هشتمین هنرمند و معتمد ، موفقیت سیاسی خود را پرداخت کرد. تقریباً یک دهه از قسمت قبلی این مجموعه اقتباس از رمان های هیلاری گذشت. سریال که با بازی های درخشان ، فضای دقیق تاریخی و روایتی دقیق از قدرت ، سیاست و خیانت ، به یک استاندارد جدید در درام های تلویزیونی تاریخی تبدیل شد. اکنون ، Mirror و Light به عنوان آخرین فصل این سه گانه بازگشتند تا صفحه نهایی توماس کرامول را به تصویر بکشد. داستانی که با اجرای آن بولین آغاز می شود و با یک فاجعه شخصی و سیاسی به پایان می رسد.

بازیگر مارک رولز ، که بار دیگر در نقش کرامول ظاهر شد ، اکنون ده سال از آنچه که برای اولین بار بازی کرده است ، بزرگتر است. این تفاوت سنی ، به جای اینکه یک ضرر باشد ، با روح خسته و زخمی کرامول به خوبی سرو می شود. مردی که تحت فشار خیانت ها ، توطئه ها و تصمیمات سلطنت ، دیگر یک سیاستمدار خنک و ماشین حساب نیست. “آینه و نور” روایتی از فروپاشی تدریجی مردی است که در قلب سلطنت اوج گرفت ، اما سرانجام قربانی همان ساختار شد. مانند فصل قبل ، سازنده همچنان شامل پیتر استراگان (نویسنده) و پیتر کاسمینسکی (کارگردان) می شود و بسیاری از بازیگران اصلی مانند دامیان لوئیس به این سریال بازگشتند. وفاداری این مجموعه ، در سلف و سبک روایت قبلی خود ، آن را به یک اثر یکپارچه تبدیل کرده است که با دقت و وسواس زیادی با فضای تاریخی سروکار دارد. اما بر خلاف تالار گرگ ، که با صعود کرامول همراه بود ، این فصل لحن تلخی و ملتهبی دارد. سایه شک ، عذاب وجدان و تهدید مداوم شکست در همه صحنه ها قابل توجه است.

این سریال از یک تکنیک خلاق برای استفاده از رمان اصلی استفاده می کند و خاطرات جنایی کرامول را از طریق بایگانی فصل های قبلی به شکل فلاش بک های موجز نشان می دهد. این بررسی گذشته نه تنها به پیوند عاطفی مخاطب با کرامول می افزاید ، بلکه تأکید بر بار تصمیماتی است که وی در زمان سلطنت اتخاذ کرده است. در همین حال ، روح کاردینال ولسی ، استاد سابق و مراد کرامول ، که سقوط او نقطه عطفی در زندگی او بود ، به عنوان یک شبح ظاهر شد و مکالمه های شبانه با کرامول داشت. اگرچه به نظر می رسد این صحنه ها تا حدودی احساسی و ساختگی هستند ، حضور جاناتان پرایس در Woles یک ارزش افزوده برای این سریال است. اگرچه “آینه و نور” روایتی ساختاری محکم دارد ، اما فضای بازتابنده و بازتاب آن گاهی اوقات کسل کننده است. شش قسمت سریال به تجدید نظر در وجدان و مرور گذشته آن اختصاص یافته است و این حس استاتیک در مقایسه با پویایی و جاذبه های فصل اول شکاف ایجاد می کند. همچنین ، آنچه در این فصل اتفاق می افتد – مانند ازدواج های هنری سوم – پنجم – آنقدر قدرتمند نیستند که بتوانند در فصل اول با اعدام های وحشتناک آن بولین یا توماس مور به رقابت بپردازند.

در تلاش برای تزریق پویایی به روایت ، استران به روابط کرامول با چند شخصیت زن تبدیل می شود. جین سیمور (همسر بعدی هنری که در زایمان می میرد) ، دختر کاردینال ولسی که کرامول را علت مرگ پدرش می داند ، و مری ، یک دختر هنری ، که یک مهره اصلی در بازی های سیاسی دادگاه است. این تعاملات شخصیت عمق انسان را نشان می دهد و تصویری دلسوزانه تر از او ارائه می دهد. تصویری که ممکن است با اسناد تاریخی مطابقت نداشته باشد ، اما به غنای سریال کمک می کند. با این حال ، بخش هایی از این سریال که با سیاست های دادگاه و درگیری های مذهبی سروکار دارند ، گاهی اوقات تکرار و یکنواخت هستند. دشمنان کرامول – که توسط بازیگران بازی می شود ، مانند تیموتی اسپال و الکس جنینگز – با وجود توانایی های بالای بازیگری ، آنها نمی توانند تهدیدی ملموس و جذاب را ایجاد کنند. این صحنه ها به جای یادآوری نبردهای استراتژیک ، که با مجازات های کشنده همراه هستند ، شبیه به استدلال های دانشجویی است.

اما نکته این سریال بدون شک بازی خیره کننده دامیان لوئیس در هشتمین هنری است. یک افتخار ، خودشیفتگی ، اما در عین حال آگاه است. حضور او چنان مغناطیسی است که هر بار که غایب است ، هم مخاطب و هم شخصیت های سریال منتظر بازگشت او هستند. این ویژگی هم نزدیک به واقعیت تاریخی است – زیرا هنر هشتم دارای قدرت نامحدود بود – و درام چالش برانگیز ، زیرا تمرکز دور از کرامول است. اگرچه نرده های مارک هنوز درخشان است ، اما نقش کرامول در این فصل محدود به بازتاب های داخلی و نگاه های غم انگیز به گذشته است. سرانجام ، “آینه و نور” نه تنها پایان توماس کرامول است ، بلکه برای مردی که در ساخت تاریخ نقش داشته است ، لفاظی است ، بلکه در پایان قربانی همان تاریخ بود. اگرچه ممکن است این فصل به اندازه “سالن گرگ” پرشور و پرشور نباشد ، عمق ذهنی ، بازی های درخشان و پرداخت دقیق آن از سقوط انسان در ساختارهای قدرت ، آن را به پایان بازتاب می دهد. یکی این از برجسته ترین درام تاریخی تلویزیون خارج می شود.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما