مقاله در ساعت 2025-09-06 14:00:00 در بازتاب آنلاین منتشر شده است که با موضوع
عادی‌سازی خشونت در سریال‌ها، چرخه خشونت اجتماعی را تقویت می‌کند میباشد و مسئولیت این مقاله به عهده ما نیست

ریحانه اسکندری: خشونت در آثار نمایشی ایران دیگر نه استثناست و نه حاشیه‌ای؛ به یک قاعده و حتی فرمول موفقیت تبدیل شده است. در سال‌های اخیر، بسیاری از پرمخاطب‌ترین سریال‌های شبکه نمایش خانگی ـ از «پوست شیر» تا «زخم کاری»، «جان‌سخت» و «وحشی»؛  روایتی سرشار از خون، انتقام، قتل، درگیری و خشونت عریان را به نمایش گذاشته‌اند؛ روایاتی که هرچند تماشاگر میلیونی دارند، اما هم‌زمان این پرسش جدی را به میان می‌کشند:
آیا این جریان بازتابی از واقعیت تلخ و پرتنش جامعه ایران است یا نتیجه سلیقه‌سازی آگاهانه فیلم‌سازان و پلتفرم‌ها برای جذب مخاطب؟ و مهم‌تر اینکه، آیا تکرار این صحنه‌ها، به عادی‌سازی خشونت در ذهن مخاطب و در نهایت به خشونت بیشتر در روابط اجتماعی نمی‌انجامد؟

برای واکاوی این موضوع، سراغ داوود فتحی، روانشناس فعال در حوزه کودک و نوجوانان، رفتیم. او تأکید می‌کند که خشونت در سریال‌های امروز را نمی‌توان صرفاً محصول ذائقه تماشاگر یا ترفند فیلم‌ساز دانست، بلکه حاصل یک تعامل دوسویه است. فتحی معتقد است جذابیت این روایت‌ها برای مخاطب ایرانی، ریشه در فشارهای روانی، بحران‌های اجتماعی و حتی نیازهای سرکوب‌شده او دارد؛ اما همین جذابیت می‌تواند در بلندمدت خطرناک باشد و به بازتولید خشونت در جامعه دامن بزند.

داوود فتحی، در پاسخ به این پرسش که «در سال‌های اخیر با موج روزافزون خشونت در آثار نمایش خانگی مواجهیم؛ آیا این روند حاصل سلیقه‌سازی فیلم‌سازان است یا انتخاب مخاطبان؟» چنین توضیح داد: «ماجرا را می‌توان از دو زاویه دید. نخست، سلیقه‌سازی از بالا به پایین است؛ یعنی فیلم‌سازان و پلتفرم‌ها معمولاً به دنبال جذب مخاطب هستند و برای این هدف از فرمول‌های امتحان‌شده جهانی استفاده می‌کنند. عناصری مثل خشونت، هیجان، معما و دوگانه قهرمان و ضدقهرمان، فرمول‌هایی هستند که سال‌ها در جهان جواب داده‌اند. خشونت یک عنصر دراماتیک قوی است و می‌تواند هیجان فوری ایجاد کند و مخاطب را تا پایان قصه نگه دارد. وقتی چنین آثاری پرمخاطب می‌شوند، سرمایه‌گذاران نیز ترجیح می‌دهند همین الگوهای تکرارشده و جواب‌پس‌داده را دوباره به کار بگیرند.»

او سپس افزود: «از زاویه دیگر، ما با چیزی مواجهیم که می‌توان آن را سلیقه از پایین به بالا نامید؛ یعنی نیاز روانی مخاطبان و جامعه. جامعه ایران در سال‌های اخیر تنش‌های اجتماعی، اقتصادی و فشارهای روانی بسیاری را تجربه کرده است. در چنین شرایطی، مخاطب ناخودآگاه جذب روایت‌هایی می‌شود که با اضطراب‌ها و خشم درونی‌اش همخوانی داشته باشد. دیدن شخصیت‌هایی که خشم را عریان نشان می‌دهند یا عدالت را از مسیر خشونت طلب می‌کنند، می‌تواند به نوعی تخلیه روانی برای مخاطب باشد. بنابراین مخاطب صرفاً قربانی نیست؛ او با انتخاب و بازنشر این آثار، خود نیز به چرخه محبوبیت آن‌ها دامن می‌زند.»

فتحی در جمع‌بندی این بخش توضیح داد: «در واقع، نه تنها فیلم‌ساز و نه فقط مردم، بلکه یک تعامل دوسویه در جریان است. فیلم‌ساز خشونت را به‌عنوان یک کالا عرضه می‌کند و جامعه‌ای که پر از تنش و نارضایتی است، آماده مصرف آن است. بنابراین این چرخه مدام تکرار می‌شود.»

عادی‌سازی خشونت در سریال‌ها، چرخه خشونت اجتماعی را تقویت می‌کند
داوود فتحی

او همچنین به شرایط جامعه  افزود: «می‌توان این موضوع را چنین بررسی کرد که آیا این حجم از خشونت در سریال‌ها صرفاً بازتاب جامعه است یا موجب تشدید خشونت در جامعه هم می‌شود؟ از منظر جامعه‌شناسی رسانه، هنر مانند آینه عمل می‌کند. وقتی فیلم‌های هر دوره را بررسی کنیم، می‌بینیم بازتاب‌دهنده دغدغه‌ها و واقعیت‌های همان جامعه هستند. در جامعه‌ای که مشکلات اقتصادی، فاصله طبقاتی و فساد خانوادگی پررنگ می‌شود، طبیعی است که بازنمایی هنری هم خشونت‌آمیز باشد. برای مخاطب دیدن این روایت‌ها نوعی تأیید زیست واقعی‌اش است و به او می‌گوید: من تنها نیستم؛ دیگران هم این خشم و بی‌عدالتی را حس می‌کنند.»

این روانشناس تأکید کرد: «در عین حال، باید توجه داشت که نظریه یادگیری اجتماعی می‌گوید افراد، به‌ویژه نوجوانان و جوانان، از طریق مشاهده شخصیت‌های محبوب یاد می‌گیرند. اگر قهرمان یا ضدقهرمان خشونت را ابزاری برای رسیدن به اهداف بداند، این پیام منتقل می‌شود که خشونت مؤثر است و می‌تواند راهی برای دستیابی به نیازها باشد. در نتیجه، روایت‌ها تنها بازتاب جامعه نیستند، بلکه با تکرار و عادی‌سازی خشونت می‌توانند حساسیت روانی را کم کرده و حتی رفتار اجتماعی را تغییر دهند.»

فتحی در ادامه خاطرنشان کرد: «تماشای مداوم صحنه‌های خشونت‌آمیز گاهی این احساس را در ناخودآگاه افراد ایجاد می‌کند که دنیا ذاتاً جای خطرناکی است و همین می‌تواند باعث بدبینی، ترس و پرخاشگری شود. به زبان ساده، خشونت فقط بازتاب داده نمی‌شود، بلکه در درازمدت نرمال‌سازی می‌شود و حتی می‌تواند برای برخی افراد جذاب جلوه کند.»

داوود فتحی در پاسخ به این پرسش که اگر انتخاب جامعه است، چه اتفاقی افتاده که خشونت برای مخاطب ایرانی جذاب شده؟ توضیح داد:«جامعه امروز ایران، جامعه‌ای پرتنش و فرسوده است؛ بحران‌های اقتصادی، فشارهای معیشتی، بیکاری، ناامنی آینده و سطح بالای اضطراب و خشم عمومی، همه عواملی هستند که مدام شدت می‌گیرند. از سوی دیگر، پیشینه فرهنگی ما هم نقش دارد. در فرهنگ ایرانی، برون‌ریزی خشم اغلب مصادف با بی‌ادبی و گستاخی قلمداد می‌شود، در حالی که انسان نیاز دارد بتواند به‌طور مناسب خشمش را ابراز کند. در چنین فضایی، مخاطب ناخودآگاه جذب داستان‌هایی می‌شود که هم‌سطح با تنش درونی او باشند. به همین دلیل، یک سریال آرام و شاعرانه برایش کسل‌کننده به نظر می‌رسد اما روایتی پر از انتقام و درگیری با حال و هوای ذهنی‌اش جور درمی‌آید.»

او سپس افزود: «عامل دیگر، میل به عدالت خشن است. بسیاری از مردم در تجربه زیسته‌شان دریافته‌اند که از راه‌های مسالمت‌آمیز نمی‌توان به عدالت رسید. بنابراین قهرمان یا ضدقهرمان خشونت‌طلب که در سریال حقش را با زور می‌گیرد، برایشان جذاب می‌شود؛ چون نمادی از عدالت و آرزویی است که دنبال آن هستند. از سوی دیگر، بحران اعتماد و احساس بی‌قدرتی نیز وجود دارد. فرد احساس می‌کند که هیچ قدرتی ندارد و به دنبال اثبات خود است. تماشای چنین روایت‌هایی، به او حس توانمندی می‌دهد.»

او با اشاره به جنبه‌های روانی تماشای این آثار ادامه داد: «نباید فراموش کرد که خشونت، هیجان و تعلیق ایجاد می‌کند. این هیجان ضربان قلب را بالا می‌برد و با آزاد شدن آدرنالین و دوپامین، برای مخاطب در دنیای واقعی پر از یکنواختی و فشار، نوعی سرگرمی پرانرژی به حساب می‌آید. نسل جدید نیز با بازی‌های ویدیویی و شبکه‌های اجتماعی به تصاویر سریع‌تر، پرهیجان‌تر و خشن‌تر عادت کرده است. همین تغییر ذائقه باعث می‌شود که آثار ملایم‌تر کمتر مورد استقبال قرار بگیرند.»

فتحی در پاسخ به این پرسش که آیا این روند موجب عادی‌سازی و بازتولید خشونت در جامعه نمی‌شود؟ تأکید کرد: «قطعاً این آثار پیامدهای مخربی دارند. وقتی مخاطب بارها و بارها صحنه قتل، انتقام، خیانت یا درگیری را می‌بیند، حساسیت اولیه‌اش کم‌کم از بین می‌رود. صحنه‌هایی که در ابتدا شوک‌آور بودند، پس از مدتی عادی می‌شوند. این همان پدیده‌ای است که به آن بی‌حسی هیجانی می‌گویند؛ خشونت دیگر عجیب یا ناپسند به نظر نمی‌رسد، بلکه بخشی از سرگرمی روزمره افراد می‌شود.»

او خاطرنشان کرد: «این عادی‌سازی، نخستین و مهم‌ترین پیامد منفی است. اما بحث دیگری هم مطرح است؛ نظریه یادگیری اجتماعی می‌گوید نوجوانان و جوانان با مشاهده صحنه‌های خشونت‌آمیز، همانندسازی می‌کنند و به تکرار رفتار مشابه گرایش پیدا می‌کنند. این بازتولید خشونت می‌تواند در روابط اجتماعی نیز بروز کند. وقتی خشونت عادی‌سازی شود، افراد در رانندگی سریع‌تر عصبانی می‌شوند، در روابط خانوادگی زودتر به تنش می‌رسند و این چرخه مدام تکرار خواهد شد.»

در پاسخ به پرسش پایانی مبنی بر این‌که «آیا رده‌بندی سنی آثار را تأیید می‌کنید؟» داوود فتحی توضیح داد: «بله، قطعاً تأیید می‌کنم و معتقدم رده‌بندی سنی یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است. هر گروه سنی ظرفیت متفاوتی برای درک، مدیریت و پردازش هیجانات دارد. کودکان زیر ۱۲ سال بیشتر تقلیدگرا هستند و به‌راحتی خشونت را می‌آموزند. نوجوانان ۱۳ تا ۱۸ سال نیز به‌دنبال هویت و هیجان‌اند و ممکن است خشونت را بخشی از هویت خود قلمداد کنند؛ برایشان هیجان‌انگیز و حتی جذاب است. در مقابل، یک بزرگسال قدرت قضاوت بیشتری دارد و می‌تواند میان روایت هنری و واقعیت اجتماعی تمایز قائل شود.»

عادی‌سازی خشونت در سریال‌ها، چرخه خشونت اجتماعی را تقویت می‌کند
خشونت در آثار نمایشی

وی با اشاره به وضعیت ایران در این زمینه افزود: «واقعیت این است که صرفاً نوشتن برچسب‌هایی مانند +۱۵ یا +۱۸ کافی نیست. ما هیچ‌گونه سیستم کنترلی جدی برای اجرای این رده‌بندی‌ها نداریم و این موضوع باید بسیار دقیق‌تر و سخت‌گیرانه‌تر دنبال شود. متأسفانه در بسیاری موارد، خانواده‌ها نیز به این محدودیت‌ها پایبند نیستند. به‌عنوان مثال، وقتی نوشته می‌شود یک فیلم مناسب ۱۵ سال به بالا است، مادر ممکن است تأکید کند که فرزندش نباید ببیند اما پدر می‌گوید “ولش کن، من کنار او هستم” و با هم فیلم را تماشا می‌کنند. این یعنی فرهنگ‌سازی لازم در خانواده‌ها اتفاق نیفتاده است.»

او در پایان خاطرنشان کرد: «این مشکل به‌ویژه در آثار خشن پررنگ‌تر است. شاید خانواده‌ها در مواجهه با موضوعات عاشقانه یا جنسی کمی حساسیت نشان دهند، اما در مورد فیلم‌های خشن تقریباً هیچ حساسیتی وجود ندارد. همین سهل‌انگاری باعث می‌شود کودکان و نوجوانان بدون هیچ فیلتر و مراقبتی در معرض تصاویر و روایت‌های خشونت‌آمیز قرار بگیرند.»

آنچه از دل این گفت‌وگو روشن می‌شود، تصویری دوگانه است: خشونت در سریال‌های امروز هم بازتابی از فشارها و خشم انباشته جامعه است و هم عاملی که می‌تواند به تداوم و بازتولید آن کمک کند. در جامعه‌ای که بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و روانی مجال چندانی برای آرامش باقی نگذاشته‌اند، طبیعی است که مخاطب جذب داستان‌هایی شود که با اضطراب‌ها و خشم‌های درونی‌اش هم‌صداست. اما همین انتخاب ناخودآگاه، چرخه‌ای معیوب را شکل می‌دهد: تماشای خشونت، حساسیت نسبت به آن را کاهش می‌دهد، خشونت عادی و حتی جذاب می‌شود و در نهایت، امکان بروز آن در زندگی واقعی افزایش می‌یابد.

به گفته داوود فتحی، راه‌حل فقط در دست فیلم‌ساز یا فقط در دست جامعه نیست، بلکه نیازمند مسئولیت‌پذیری دوطرفه است: فیلم‌سازان باید آگاهانه‌تر با روایت خشونت برخورد کنند و خانواده‌ها نیز باید رده‌بندی سنی را جدی بگیرند. در غیر این صورت، نمایش خانگی ایران با تمام پرمخاطب بودنش، ممکن است بیش از سرگرمی، به ماشین بازتولید خشونت بدل شود.

۵۹۲۴۴

گردآوری شده از:خبرآنلاین

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما