طراح پوستر بزرگان سینمای ایران در مترو دستفروشی می‌کند

وقتی تصمیم گرفتم در مورد هنرمندان خیابانی بنویسم ، هنرمند مترو Talghani را به یاد آوردم. اواخر تابستان گذشته ، من او را دیدم که روی پله های کنار مترو نشسته و سرش را پایین می آورد. در مقابل او چندین نقاشی گل و صورت وجود داشت. بر خلاف همه فروشندگان ، تبلیغ نمی کرد. او حتی سر خود را بالا نمی برد. او وقتی جوان و سالم بود ، به زمین نگاه می کرد ، گویی گذشته های دور را در خیابان های سنگ فرش می دید. یکی این یکی از بهترین ها هنگام طراحی پوسترهای بهترین فیلم ها یا به تصویر کشیدن چهره بازیگران ایرانی و جهان بود. من در کنار او ایستادم و تصاویر گلدان های رنگارنگ و پر جنب و جوش را که او ترسیم کرده بود تماشا کردم. نقاشی های او روح و نشاط خاصی داشت.

طبق اطلاعات آنلاین ، من نمی دانستم که تصویرگر در سالهای زندگی خود اینقدر رنگ و زیبایی را تحمل کرده است. تلخی و رنج که از زندگی نبود بلکه از کاستی ها و وجدان مقامات بود.

او سر خود را بلند کرد و گفت: “من همه اینها را ترسیم کردم” و دو نقاشی را زیر ورق گرفتم ، یکی پرتره وینسنت ون گوگ و یکی دیگر از برنامه های کپی آفتابگردان وی. او تکرار کرد “من خودم را ترسیم کردم”. بلند شدن او سخت بود ، ایستاد و به من گفت.

او مانوچر غزیزاده بود ، در ساردشت متولد شد و یکی یکی از پیشگامان گرافیکی و نقاشی کشور که هم اکنون در خیابان و ورودی مترو به فروش می رسد. او می گوید: “من نقاشی خود را به خودی خود آموختم.” من این هنر را به صورت تجربی تجربه کردم و به دلیل استعداد خودم ، وارد نقاشی سینما و طراحی پوستر شدم. خدا می داند چند پوستر و پوستر سینما ، من خودم را به یاد نمی آورم.

من فقط می دانم که من بسیاری از هنرمندان داخلی و خارجی را در Big Cut نقاشی کردم تا با دیدن هنرمندان محبوب آنها به سینما بروم. هنرمندانی که زمانی آرزو داشتند هواداران خود را ببینند و اکنون برای جوانان علاقه مند به هنر سینما پشیمان هستند. بزرگان سینمای ایران مانند محمد علی فاردین ، ​​ناصر ملک موتی ، رضا بک ایمانواردی و غیره ، و همچنین بازیگران خارجی مانند جان وین ، مارلون براندو و غیره که هر یک از آنها اسطوره و جاودانه هستند. من عکس این بزرگان را گرفتم تا به سینما بیایم و آنها را در صفحه بزرگ ببینم و با آنها زندگی کنم. حتی در فیلم هایی مانند “Papion” که در تاریخ سینما زنده مانده اند ، من یک پوستر و طراحی سینما انجام دادم.

در آن زمان ما این کار را انجام می دادیم ، اما بعد از انقلاب ما از هم جدا شدیم و من فقط به کار خود ادامه می دادم. آخرین کار من طراحی پوستر برای مرحوم ایراج قدیری بود. به آرامی ، صنعت چاپ وارد حرفه شد و ما بیکار شدیم.

مدتی برای نقاشی خیابانی کار کردم و حتی طراحی و اجرای نقاشی دیوار سفارت آمریکا کار من است. روزی که من آن طراحی را ترسیم کردم ، نمی توانستم باور کنم که وقتی در کنار آن دیوار می نشینم و یک بچه گانه می نشینم. من همچنین در کاشی های زیر پل Resalat شرکت کردم. وقتی نتوانستم کار کنم بیمار شدم. من عاشق کارم هستم. من ابتدا برای عشقم ، سپس پول نقاشی می کنم. »

نقاش جانباز می گوید: “من بعد از بیکار بودن به خانه سینما رفتم ، اما در پاسخ به سالها دردسر گفتم ، گفتیم که تعداد ما (نقاشان پوستر) کم است و ما نمی توانیم عضو سینما شویم.” برای پیوستن به سینما باید حداقل پنجاه عضو وجود داشته باشد ، اما ما پنج ساله بودیم. وقتی نتوانستم کار کنم ، ناراحتی عصبی پیدا کردم و مدتی در بیمارستان بستری شدم.

من دو برادر دارم که یکی من در فرانسه زندگی کردم و دیگر در فرانسه زندگی کردم و استاد نقاشی سوربن است. من پس از بیکار بودن به فرانسه رفتم و به مدت دو سال با برادرم زندگی کردم. من همه چیز را در آنجا داشتم ، تمام امکانات را داشتم ، اما برای ایران و بوی خاک گم شدم و نتوانستم تحمل کنم.

من کار سختی را در ادامه گذراندم ، در واقع عشقم را به شرایط دشوار پرداخت کردم. بعد از آمدن به ایران ، من هنوز تنها کاری را که می دانستم انجام دادم (نقاشی). من دوست دارم کلاس های نقاشی داشته باشم ، اما هزینه آن بالا بود و من تسلیم شدم. سرانجام ، من با گروه های نقاشی خیابانی کار کردم ، تا اینکه نتوانستم تا سن خود روی داربست بایستم. در آن زمان ، من شروع به فروش کردم و نقاشی هایم را که عشق من است فروختم. کار من گران نیست اما مشتری زیادی ندارم.

در مراسم افتتاحیه سی و یکمین جشنواره فیلم فجر ، من و دو نفر از همکارانم مورد تقدیر قرار گرفتیم. ما از فعالیت های خود در سینما قدردانی شدیم ، زیرا قبل از امروز صنعت چاپ ، من و همکاران من و تمام پوسترهای سینما را می کشیدیم ، اما زندگی آن کار طولانی است نبودبشر قدردانی خوب است ، اما برای گذراندن زندگی کافی نیست. “ما ، مانند افراد دیگر ، نیازهای دیگری مانند مسکن ، غذا و درمان را نیز داریم.”

قاضی زاده آهی کشید ، یک طراوت و نشان دادن خیابان در جنوب خیابان و گفت: “من در یک اتاق زندگی می کنم ، در حالی که من تابلوهایی دارم که بسیار ارزشمند هستند اما نمی توانم آنها را بفروشم. چند سال پیش آنها با من مصاحبه کردند ، و وقتی همه افراد برای زندگی پیدا کردند ، من به جای خانه سینما استخدام شدم ، که باید اینجا باشد …

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما