“شهر” اولین مستند طولانی از حنیف شاهپراد پس از ایجاد مستندهای کوتاه است که با ظهور ، اوج و افول غمان به عنوان مرکز صنعتی مازران سروکار دارد. همان پادشاه باستان باستان که در یک دوره کوتاه ، از یک شهر صنعتی تا شهری با کارخانه های متروک و نیمه مشهور به یک شهر تبدیل شد. “شهر” یک لفاظی در این روند معکوس و رویای ساخت موزه کارخانه های شهر از راه دور است. این مستند که چهار نسل از کارگران و کارگران از کارخانه ها را همراهی می کند و بر اساس روایت باکره ابراهیم گلستن در مورد تاریخ شهر ، در جشن مستقل سینمای مستند نامزد بهترین کارگردان ، تحقیقات و موسیقی متن فیلم شد.
دیدن مستند “شهر” ، که یک درام محاسبه شده با موضوع اصلی دارد ، ذهن من را بالا برده است که چگونه بین مستند و درام ارتباط برقرار می شود؟
در مورد دراماتیک کردن یک فیلم مستند ، باید بگویم که این مستند اساساً به جای احساسات با اسناد رفتار می کند. به همین دلیل ، آنقدر تشنج تخیل ایجاد نمی شود. به خصوص در موضوعاتی که من کار می کنم. به همین دلیل من روی اسناد و اطلاعات معتبر تمرکز کردم. در این فیلم ، من همچنین روی قیمشهر و کارخانه های نساجی آن متمرکز شدم و به دنبال این بودم که به این سؤال پاسخ دهم که چرا این کارخانه ها با گذشت زمان کاهش می یابد. برای من ، اسنادی که نزدیکتر هستند و مهمترین اطلاعات را ارائه می دهند جذاب تر و نمایشی تر هستند. به عنوان مثال ، عکسی از یک کارگر کارخانه یا مکاتبات در مورد تخریب کارخانه می تواند چشمگیر و جذاب باشد. در راه باید کوشا باشد و شواهد مستند پیدا کنید. به طور خلاصه ، موضوع باید جذابیت جرقه را در ذهن من داشته باشد.
در چه روندی تصمیم گرفتید که به عنوان اولین مستند طولانی خود ، کینگ یا غیمشهر را به عنوان یک پیش زمینه جذاب انتخاب کنید؟
وقتی شروع به ساخت فیلم کردم ، ماجراهای هفت داستان در کشور داغ بود. به پیشنهاد فرهاد ورهرام ، “قمشهر ؛ من مرکز صنعت مازندران را خواندم و به برخی از نکات نزدیک شدم. این سؤال برای من مطرح شد که اساساً رابطه آن با امروز است. دائماً ناراحت شده است.
چه زمانی زمینه تحقیقات میدانی فراتر از محتوای کتاب آغاز شد و چگونه رکود شهر و پراکندگی مردم و کارگران به عنوان شاهدان عینی چیست؟
تحقیقات این فیلم مشکلات خاص خود را داشت. به عنوان مثال ، ورود به یک کارخانه دولتی کار آسانی نیست و مکاتبات آن طولانی و کند است. وقتی وارد کارخانه شدم ، 5 سال پیش سفر کردم. چندین تیم و معماری تغییر نکرده بودند. من فکر می کنم در گذشته احساس سالهای گذشته وجود داشت. دهه 1980 ، مستندی به نام “کارخانه قدیمی” ، در مازران رخ داد. یعنی در آن زمان نگاهی به وجود داشت که یک شهر قدیمی وجود دارد و باید به روز شود. اگرچه این شهر در پنج سال گذشته به طرز چشمگیری تغییر کرده است ، اما به یک شهر خدماتی تبدیل شده است ، اما هویت شهری آن از بین رفته است. چند روز پیش ، من شنیدم که کارخانه شماره 2 ، که سالها در شهرداری بوده است ، به بخش خصوصی منتقل شد.
جالب اینجاست که در فیلم او ، این یک ایده است و اکنون این ایده اجرا شده است. فیلم چه سالی ساخته شده است؟
ما سال 2 فیلم را تمام می کنیم.
من فکر می کنم مهم است که مستندات موجود در فیلم را ارجاع و تحریف کنید و ایده های متخصص ارائه دهید که در آینده نقض نمی شود ، اما به آن یک سند گفته می شود.
همین اهمیت ضبط مستندات دقیق کار ما را سخت تر کرده است. به عنوان مثال ، همین اتفاق برای کارخانه شماره 1 افتاد. اگرچه جدیدتر و بزرگتر از کارخانه شماره 1 است ، اما این بانک قبلاً تصمیم گرفت تا آن را نابود کند و به یک مسیر بهداشتی تبدیل شود. این احتمالاً در کارخانه شماره 1 اتفاق می افتد. البته این گیاه 5 ساله است و یک رکورد ارثی است. رویایی برای چهره های فرهنگی Qaemshahr وجود دارد که من دوست دارم این مکان به یک موزه تبدیل شود.
آیا فکر می کنید هنگام ضبط وضعیت کارخانه در این فیلم ، آیا می توان انتظار داشت که چنین رویایی ایجاد کند؟
با این حال ، صنایع بزرگ برای حفظ و نگهداری نیاز به توجه و سرمایه گذاری دارند و کشور باید در وضعیت پایدار باشد تا بتواند آنها را اداره کند. در دهه 1980 و 1980 ، هنگامی که این صنایع رشد کردند ، این کشور در ثبات بود. همان اتاق پرونده کارخانه که در آن فیلم به پایان می رسد ، و ما می یابیم عکس ، اسناد و سوابق کارگران همه اسناد ملی هستند که باید حفظ شوند. اکنون کارخانه هایی در اطراف تهران داریم که برخی از آنها راکد هستند ، برخی به یک مطالعه فیلم تبدیل شده اند و برخی دیگر به یک اتاق عروسی تبدیل شده اند. من فکر می کنم یک دید ملی همیشه می تواند یک نجات باشد.
در ابتدا من به دراماتولوژی در مستندات اشاره کردم ، در فیلم آن این پرونده کارخانه خط نمایشی جذاب را نشان داده است. دیدگاه های اساسی شامل اعضای جداگانه دوری از بایگانی کارگران و عکس های آنها است و در نمای نهایی این پرونده ها ، آنها بسته به تصویر مجموعه ای از مسافت در فضا هستند. به نظر می رسد که ما در یخچال و فریزر با دسترسی به تاریخ سر و کار داشتیم. یا وقتی خانم جیران به عنوان کارگر سابق و یکی او پس از 5 سال به کارخانه متروکه باز می گردد ، شما درام را تقویت کردید. این پرداخت چگونه دریافت کرد؟
از دیدگاه من ، وقتی جیران خود را درون کارخانه قرار می دهد ، این نمایشی ترین بخش فیلم است. ابراهیم آسغاری و من ، که ما این نسخه را ساختیم ، می دانستیم که این بخش عاطفی فیلم است و حس داخلی این زن بسیار سینمایی است.
حضور جیران از دو طریق جذاب است: اول ، خاطرات مفصلی از کارخانه دارد و دیگری مانند یک موضوع تسبیح ، تمام مؤلفه ها را به هم متصل می کند. چرا یک زن را برای این مقاله پیوند انتخاب کردید؟
ما عکسهای بی شماری از گذشته را دیده ایم که زنان در حال کار بودند و نقش تعیین کننده ای ایفا می کردند. جیراران به ما ارائه شد و من روز اول فیلمبرداری مصاحبه کردم. او خاطره بسیار خوبی داشت و متأسفانه شش ماه پس از فیلمبرداری درگذشت. در آن شهر ، با پیدا کردن کارگران قدیمی ، کار سخت و سخت کارگران را از چهار دوره کارخانه مختلف انتخاب می کنیم.
نماینده نسل اول خانم جیراران شیخ بود و در مورد دوره ای به ما گفت که حداقل او می دانست. نسل های بعدی نیز هر دوره روایت می کردند.
خانم جیران راوی منحصر به فرد فیلم است و کار هوشمندانه او طراحی عنوانی برای بازگشت به کارخانه متروک پس از 5 سال است. انگار او دوباره جوان بود و با دستگاه ها زندگی می کند.
این یک کارخانه بسیار واقعی از زندگی واقعی بود و ما این کار را به طرز چشمگیری انجام ندادیم. رضا تیمور ، فیلمبردار ، به من اطمینان داد که دوربین با او حرکت می کند تا معنای واقعی خود را ضبط کند. جیران سالها در کارخانه کار کرده بود. او حتی مجبور شد برای کار با کودک برود. اگر این لحظات دراماتیک نبود من نتوانستم 5 دقیقه فیلم را حفظ کنم. روایت ما روایت تاریخی شهر بود و ما براساس یک سکانس تاریخی بنا شده بودیم. در نتیجه ، اولویت ما روایت کردن شهرنشینی روستا برای بیش از یک قرن و تغییر آن به یک شهر خدماتی بود.
در حقیقت ، این فیلم می تواند یک لفاظی برای King یا Qaemshahr باشد. عکس های فیلم حساب Alasse را نشان می دهد. یکی یکی از نقاط قوت کار که تحقیق و توالی تاریخی کار را غنی می کند این است که وی خاطرات مرحوم ابراهیم گلستن را برای تکمیل تاریخ شهر ذکر کرده است که بی عیب و نقص است. چگونه نقش گلستن را می دانستید و با آنها تماس گرفتید؟
ابراهیم گلستن در این روند به ما کمک جدی کرد. او اطلاعاتی در مورد شهر و کارخانه به ما داد که آنها کمتر می دانند. به عنوان مثال ، من فقط می توانم در مورد فعالیت حزب Tudeh در غمشهر صحبت کنم. پادشاه قدیم یا غمشهر امروز یک شهر کار بود و مهاجران ترکیه اکثراً ساکن بودند. از آنجا که ایران اشغال شده است و جریانهای سیاسی در شهر قدرت گرفته اند. وقتی مکالمه با ابراهیم گلن را با پارویز جهید دنبال کردم ، فهمیدم که در پادشاه فعالیت های سیاسی دارم و توجه من جلب شده است. او یکی از معدود کسانی بود که می توانست در مورد آن دوره به عنوان یک شاهد عینی صحبت کند. ابتدا با آقای گلستن از طریق ایمیل ارتباط برقرار کردم و در تمام این مراحل ، ما بسیار دقیق و مسلط بودیم. در کتاب “آذر؛ ؛ در ماه گذشته پاییز ، “در دو داستان ، بصری ترین روش ممکن برای قمشهر و شرایط کارخانه ، مجمع مجمع.
حضور گلستان به دلیل خاطرات و نقش آنها به عنوان روشنفکر ، توجه را به خود جلب می کند. به خصوص به این دلیل که ابعاد تکراری آن همیشه رشد کرده است ، اما حضور آنها در فیلم آنها داستانی جدید و کامل است. آیا احساس وسوسه نمی کنید که بیشتر به آنها بپردازید؟
کتاب ابراهیم Golestan “Mokhtar in Day” هشت ماه پس از فیلم ما منتشر شد که دارای منابع جالبی به 1 تا 2 سال است که این شهر به سمت صنعتی شدن حرکت کرده است. دوره ای که در آن همه چیز نامشخص بود و در مورد این زمان نکات جالبی داشت که سعی کردم تا حد امکان در ساختار کلی کار از اطلاعات شما استفاده کنم.
نکته ای که در این دوره تاریخی با حضور چهار نسل مهم است این است که سنتز گذشته به درستی در زمان حال ثبت شده است. با روحیه جوانترین نسل با حضور دو نوازنده با نوعی هشدار ؛ هشدار این نسل در شهری که رونق گرفته است. موسیقی راک به عنوان زبان اعتراض این نسل عملکرد دقیقی را ایجاد کرده و به یک موسیقی فیلم تبدیل شده است. چگونه این انتخابات برای ثبت نام نمایندگان نسل جوان در این فیلم برای وی اتفاق افتاد؟
او مجبور نیست مازرانی را که در ذهن همه وجود دارد به تصویر بکشد. درست است که غیمشهر در شمال کشور قرار دارد ، اما دارای توریستی کمی است و بیشتر عملیاتی است. من می خواستم این شهر در روایت فیلم من تصویری مدرن داشته باشد. بنابراین من هرگز به موسیقی سنتی فکر نکردم. من در مورد جوانانی که در این شهر موسیقی کار می کنند فکر کردم. جوانانی که در مورد شهر خود فکر می کنند. موسیقی فیلم برای من عملکردی داشت که به تدریج با صدای کارخانه و در نهایت ، به عنوان نهایی بروم یکی شود