مقاله در ساعت 2025-10-14 11:58:00 در بازتاب آنلاین منتشر شده است که با موضوع
برای ناصرتقوایی و خندههایش میباشد و مسئولیت این مقاله به عهده ما نیست
دنیا از امروز چیزی کم دارد. ناصر تقوایی را. مردی که شرافت را در سینمای ایران معنا کرد.
خوشبختیم بابت اینکه در هوایی نفس کشیدیم که اسطورهای چون تقوایی در آن نفس کشید. او که نوشت اما منتشر نشد؛ شنید اما نگفت و روزگار جوری برایش رقم خورد که شمار فیلمهای نساختهاش از شمار آنها که ساخت پیشی گرفت. اینگونه بود که وقتی میخندید، اشک از چشم ما جاری میشد.
به قول ناخدا خورشید؛ «دنیا مثل خرگوشه؛ نیمی حلاله و نیمی حرام»، تکهی حلالش به تقوایی افتاد و تکه حرامش به دوستدارانش. نه! صحبت از غم نیست، صحبت از مردی است که در سرزمین خود غریبه ماند. مرور کارنامه بزرگترین سینماگران جهان نشان میدهد شاید موفقترینها شش فیلم درخشان ساخته باشند، او تنها شش فیلم ساخت و همگی درخشان بودند. این قلهای است که ناصر تقوایی از پس ۲۴ سال فیلم نساختن بر بلندای آن ایستاد. تقوایی از همان اول راه به در بسته خورد. تلاش کرد، مبارزه کرد و مقهور فضای حاکم بر سینمای ایران نشد. راهش را از ادبیات به سینما باز کرد. مجموعه داستان درخشان «تابستان همان سال » را سال ۱۳۴۸ منتشر کرد و بعد از آن با فیلم «آرامش در حضور دیگران» دوستداران سینمای متفاوت را شوکه کرد. فیلمی که سال ۱۳۴۹ ساخت تا سال ۱۳۵۱ در محاق ماند. جناب سرهنگ فیلم، پایان داستان کسانی بود که تقوایی در این سالها برایمان روایت کرده بود، مردی که به خانه باز میگردد، سودای نظم آهنین پادگان را دارد اما خانواده را آشفتهتر از آن مییابد که انتظارش را میکشید. تقوایی تنها بیست و نه سال داشت وقتی عاقبت «جناب سرهنگ » فیلم را پیشبینی کرد. او همه چیز را از زبان «آتشی» در نقش خودش، مقابل سپانلو بازگو کرد. میگفت: «آن وقتها شوق و ذوقی بود، ریخت و پاشی بود، مثل حالا یخ و سرد و مرده نبود. چه کار داریم میکنیم؟ زندگی؟ استراحت تنبلمون کرده، با یک لقمه نون فاسد، شکممون کرم گذاشته، چه امیدی مانده؟ آن وقت از من میپرسی با کی لجی؟ خوب لجم دیگه.»
اما لج نکرد، باز هم ساخت، پشت در توقیف ماند و ناامید نشد، چرا که اعتقاد داشت «هیچ چیز از زمین بایر دلگیرتر نیست.»
پرکارترین سالهای عمر تقوایی همان سالها بود، با عزم جزم راهش را یافته بود. انبوهی فیلم مستند و کوتاه ساخت. نه توقیف «آرامش در حضور دیگران» متوقفش کرد نه توقیف «نفرین»؛ «صادق کرده» را ساخت تا اولین ضد قهرمان را به سینمای ایران معرفی کند. مردی که اذیت شده بود؛ مردی که میخواست زندگی کند اما در نهایت آن قدر کشت تا کشته شد.
دهه شصت با «ای ایران» برای تقوایی به پایان رسید و جملهای طلایی که از دهان حسین سرشار بیرون آمد، وقتی خطاب به همکارش که گفت: «کلمههای تو، مثل فرهنگ لغتهایت، مال عهد بوقه.»
ناصرتقوایی در «کاغذ بیخط» درهای جهانی را به رویمان گشود که بسیاری به عمد چشم بر آن بسته بودند . درهای خانوادهای از طبقهی متوسط را که دردش درد معاش نیست، درد رشد است و توسعه و خودسازی. درست در روزهایی که در این سرزمین نویسندگان و شاعران اینجا و آنجا با مرگ ملاقات میکردند، برایمان از آرزوهای زنی گفت که سودای نویسندگی داشت. به قول استاد فیلم کاغذ بیخط «هر کاری اسباب خودش را لازم داره، اسباب نوشتن فقط قلم و کاغذ نیست؛ اصل کار، یک جای دنجه، حالا خیلی پاک و روشن هم نبود، نبود اما باید جای خودت باشه تا بتونی فکر کنی.» راست میگفت؛ باید جای خودت باشد تا بتوانی فیلم بسازی تا چای تلخ، یخ نکند و از دهن نیفتد.
امروز روز تلخی برای سینمای ایران است. تقوایی در هشتاد و چهار سالگی پرکشید اما بیست و چهار سال قبل از مرگش، آخرین فیلمش را ساخته بود. رنج امروز بابت سالهایی است که نبود، فیلمهایی که میتوانست بسازد و نساخت و داستانهایی که نوشت و منتشر نشد. رنج امروز رنج ماست نه رنج او که میگفت: «تراژدی را آدمهای تسلیم شده و توسری خورده نمیسازند، تراژدی را آنهایی میسازند که مبارزه میکنند اما زورشان نمیرسد.» و ناصر تقوایی عمری مبارزه کرد.
نامش ماندگار برای ما که شاگردش بودیم، برای سینما و فرهنگ ایران که وامدارش است و برای دوستداران هنر ؛ امید که راهش پررهرو باشد.
* روزنامهنگار
گردآوری شده از:خبرآنلاین