به گفته خبرگزاری پیام های آنلاین طبق اطلاعات آنلاین در اواسط دهه 1980 ، زندان زنان یکی این یکی از مکانهای عمومی بود که کنجکاوی زیادی برای درک تصویری از آن وجود داشت. دبیر سیما -عمومی روزنامه اطلاعات اسفند ۱۳۹۳ از زندان زنان تهران ، گزارشی منتشر شده است که در آن می توانید بخش هایی از گزارش زندان زنان تهران را در سال 2 بخوانید:
چند قدم صعود کردم و وارد ساختمان زندان شدم. این ساختمان که از آجر بهمن ساخته شده است ، هیچ ارتباطی با محیط بیرونی ندارد. به جز یک ایستگاه تلفنی داخلی در ارتباط با پلیس ، هیچ خبری در داخل ساختمان وجود ندارد. در نقاشی اول ، آمار ، جرایم و محکومیت زندانیان وجود دارد. این کمیته نشان می دهد که در زنان 4 زن در زندان وجود دارند ، از جمله دو ناامن و چهار نفر دیگر. تعداد محکومین و کسانی که هنوز محکوم نشده اند را خواهید خواند:
اثرات: 1 محکوم ، 1 نفر تحت
سرقت: 1 محکوم ، 1
اختلاف نظر عفاف: 1 محکوم ، 2 نفر تحت
قتل: 1 محکوم ، 2
حقوقی: 1 محکوم شد
بررسی را بررسی کنید: یک فرد محکوم و یک نفر زیر
هیچ سیاسی ندارد
چهار متفاوت
اتاق جلسه
ایده چگونگی دیدن زندان بستگان و آشنایان وی برای همه است ، و من همچنین سعی کردم به اتاق زندان مراجعه کنم. زندانیان دو روز “روز ملاقات” در هفته دارند که می توانند با اقوام و اقوام خود از یک کابینه ویژه بازدید کنند. میله های این محفظه با تعدادی سیم پوشیده شده است که نمی تواند زندانی را به اشیاء و حتی غذاها بازدیده دهد و اگر یکی وی پس از تحویل بازرسی به اتاق بیداری ، چیزی را برای زندانیان زندانیان داد.
زندگی یک زندانی
در بین زندانیان ، زنان جوان دختران جوان و پیر بودند و سن تقریبی زندانیان بین 2 تا 5 سال است. زندانیان ساعت شش صبح از خواب بیدار می شوند و اتاق های خود را تا ساعت هشت تمیز می کنند. سرنشینان همچنین وظیفه تمیز کردن نگهبانان و سایر افسران زندان و سپس صبحانه را بر عهده دارند. پس از هشت ساعت زندگی زندانیان آغاز می شود ، کلاس شروع می شود و سخنرانی ها و موعظه برای زندانیان آغاز می شود. هر دو ساعت یک زن داوطلبانه سخنرانی و دستورالعمل می دهد. کلاس هایی که امسال برای سرنشینان برگزار می شد شامل کلاس های کاردستی ، گل و برش است. چند ماشین خیاطی به زنان داده شد. صبح و بعد از ظهر زندانیان را بیاموزید ، دستمزد دوخت ، خیاطی ساخته و پرداخت کنید. نیمی از بعد از ظهر ، زندانیان غذا دریافت کردند. دادگاه در زندان آقایان و در بازداشتگاه پخته می شود و سرآشپز کتری غذا را به ارمغان می آورد و زنان در صف ایستاده و غذای و نان خود را در یک کاسه می گیرند تا برای شام غذا بخورد. یک زندانی فیلم های آموزنده را به مدت دو شب در سالن بزرگ می بیند و وقتی خورشید فرو می رود و شروع می شود ، زندانی فردا به روز آزادی خود می رود.
فرزندان زندانیان
در طبقه دوم زندان ، زنان در زندان با Zilo قرمز کاهش می یابد. فرزندان بی گناه و فقیر در اینجا از زندانیان زن زندگی می کنند. هر زندانی حق دارد فرزند خود را با سن دوم خود داشته باشد. در این اتاق ، بیش از 5 کودک در ردیف نشسته و سر و شانه های مادر خود را بسته بندی می کنند. در چشمان کودکانه آنها عشق ، عشق ، دوستی و علاقه وجود دارد. کودکان هر یک کودک کودکانه را در آغوش گرفتند وقتی که من به این کودکان ناامن نگاه کردم ، تصویر اتاق های پر از اسباب بازی ، مهد کودک های مدرن و مغازه های اسباب بازی های شلوغ در تهران با سوگند درگذشت. به نظر می رسید که من می خواهم این کودکان را به مغازه ها برسانم ، آنها را در مهدکودک ها ببرم ، آنها را در اتاق های اسباب بازی ، ماشین ، مرغ و کلوچه ببرم تا موهای مو را به جای مادرشان بگیرند. کودکانی که از منظر عروسک و در نگاه مادر ترس و ترس از آینده یاد می گیرند …
تقسیم زندان
من از اتاق کودکان بیرون می آیم و به راهروهای بیمارستان مضطرب در پنجره های نارنجی زندان نگاه می کنم. خوشبختانه زندان توسط جرایم و اتهامات مختلف به اشتراک گذاشته شد و خوابگاه از دیگران جدا شده است. تختخواب زندانیان دارای دو تخت بلند است و نمی توان در تختخواب تشک دیده شد زیرا مأموران زندان معتقدند که زندانیان در تشک پنبه پنهان شده اند.
جوانترین زندانی
من از طبقه پایین می روم. من با کوچکترین زندان نگهبان زندان ملاقات می کنم. او 5 ساله است و در چند ماه اول شباب ، وقتی خواسته های او در قلب او جوانه می زند ، باید در محیطی زندگی کند که گناهکاران روز و عصر را می گذراندند. وی محکوم به ساختن آینده خود بر اساس زندان های ناپایدار به دلیل بی سوادی برای بی سوادی ، جهل ، جهل و فقر آینده است. که اکنون فقط او را در پایان عمر تنها می گذارد. نام او مریم است و می گوید: “من به مدت پنج ماه در این ساختمان زندانی شده ام. من هیچ ارتباطی با دنیای خارج ندارم زیرا من فقط پدری دارم که دستش فلج شده است. من قبل از کار در کارگاه فرش کار کردم و به او در کار خود کمک کردم ، اما اکنون من به یک جهان متهم می شوم. روز ، و وقتی پدرم می آید و به من می گوید که می گویم نه.
۲۵۹