عصر ایران؛ لیلا احمدی- «ازرا کلین»، روزنامهنگار ارشد، مفسر سیاسی و ستوننویس جوانِ نیویورکتایمز است. او پیش از این ستوننویس و سردبیر واشنگتنپست و نیز سردبیر نشریۀ آمریکاییِ وُکس بوده و درحالحاضر، میزبان پادکستِ ازرا کلین است که هر هفته منتشر میشود و به تحلیلِ مهمترین وقایع سیاسی داخلی و خارجی میپردازد.
کتابِ «چرا قطبی هستیم؟» از تألیفات او است. ازرا در آخرین پادکست سال 2024، به سؤالات شنوندگان پاسخ داده است. مخاطبان از هر دری پرسیدهاند و او توضیحات صمیمانه و مختصر و مفیدی داده و گزارش آن را دیروز نیویورک تایمز منتشر کرد و البته این یادآوری مکرر که که گزارش های ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
ازرا کلین: کریسمس و سال نو مبارک. تعطیلات خوبی برای شنوندگان پادکست ازراکلین آرزو میکنم. به آخرین اپیزود ما که نامش را گذاشتهایم «هر چه میخواهد دل تنگت بپرس» خوش آمدید. سالی به پایان میرسد که انگار سالیان سال به طول انجامیده است. در حال و هوای زمستانی ماه دسامبر، پادکست آخر را تقدیم شما میکنیم. امیدواریم سؤالات جدید، خوشایندتر از سؤالات انتخاباتی باشند. در سال جدید با اپیزودهای جدید به شما برمیگردیم و گفتوگوهای هیجانانگیزی برگزار خواهیم کرد. از همۀ کسانی که امسال پای بحثهای ما نشستند، تشکر میکنم. همراهی شما، همیشه قوت قلب است. از «کلر گوردون» هم متشکرم که اینجا کنار من است و برنامه را به حضور دلنشینش مزین کرده. قدردانِ او و یکایک اعضای تیم تولید هستم. تحلیل وقایع پابهپای انعکاس خبر، کار دشواری است و بدون تلاش جمعی میسر نمیشود.
کلر گوردون: ممنونم ازرا. یک سال گذشته و من هنوز نتوانستهام رخدادهای عظیماش را هضم کنم. سؤالات شنوندگان اینجا روبهروی من است. حال و هوای بعضی سؤالات ناامیدکننده است و به هر روی مشتاقیم تحلیل شما را بشنویم.
کلین: که این طور! فکر میکردم حال و هوای سؤالاتمان وجدآور باشد.
گوردون: البته وقتی سال گذشته را روی دور تند میگذاریم، جالب میشود.
کلین: بسیار خب، من آمادهام.
گوردون: از سؤال ساده، مختصر و شیرینِ «جونا النا اهمیا» شروع میکنم. جونا پرسیده: چرا شما لیبرال اید و سوسیالدموکراست نیستید؟
کلین: همۀ «از من بپرسها» با سؤالات فلسفیِ دشوار شروع میشوند؟ (هر دو میخندند.)
گوردون: مقدمۀ خوبی نبود؟
کلاین: خدای من! باشه، سعیام را میکنم. خب واقعاً بستگی به این دارد که منظور شما از لیبرال و سوسیالدموکرات چه باشد؛ چون معنای این اصطلاحات در اروپا که مبانی فکری ژرفتری دارد، متفاوت است.
به اعتقاد من سوسیالدموکراسیِ لیبرال و انواع دیدگاههای چپ با هم همپوشانی دارند؛ اما از جهاتی هم متمایزاند و صاحبنظرانِ متفاوتی دارند. بگذارید جور دیگری توضیح دهم. من لیبرال هستم چون معتقدم زندگی اساساً ناعادلانه است و ما در بهترین حالت مستحق مزایایی برای نحوۀ عملکردمان هستیم.
تقصیر ما نیست که از والدین فرودستتری به دنیا آمده ایم. تقصیر ما نیست که با اختلالی مثل دیسلِکسیا (اشتباه در خوانش) پا به جهان گذاشتهایم یا سرسختی لازم را نداریم. دیگران ممکن است این ویژگیها را نداشته باشند و جور دیگری باشند. حتی تقصیر ما نیست که زیادی سختکوش بار آمدهایم، چون شرایط اجتماعی در دورهای خاص، آمیزهای از هوشیاری و قابلیتهای ویژه را ایجاب میکرد. بخت با ما یار بود و منابعی در اختیار داشتیم که توانستیم از آنها بهره بگیریم. مثلاً من با جامعهای سازگارم که برای ارتباطاتِ انتزاعی ارزش زیادی قائل است و برای جامعهای مناسب نیستم که از شما میخواهد مقاصدتان را تعیین کنید یا فعالیت فیزیکی انجام دهید.
[م. لیبرالیسم بر آزادی فردی و بازار آزاد تمرکز دارد، اما محور اندیشههای سوسیالیستی، برابری و عدالت اجتماعی است. دموکراسی نظام حکومتی و لیبرالیسم نظام فکری است. سوسیالدموکراسی یا مردمسالاریِ اجتماعی، مبتنی بر اندیشۀ سوسیالیسم است و تأکید بر تصمیمگیریهای دموکراتیک در سیاست و اقتصاد دارد. سوسیالدموکراسی در آغاز شامل انواع گرایشات انقلابیِ مارکسیستی بود، اما پس از جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر روسیه بهتدریج به گرایشی غیرانقلابی بدل شد. در میانۀ سدۀ 20، سوسیالدموکراتها از اِعمال قوانین کار، ملیکردن صنایع اصلی و ایجاد دولت رفاهی هواداری میکردند. تعریف جامعی از لیبرال دموکراسی وجود ندارد. میتوان آن را شکلی از دموکراسی غیرمستقیم دانست که اعتقاد به حقوق طبیعی و مدنی انسان و برابری حقوق سیاسی و قضایی همۀ شهروندان دارد.
لیبرال دموکراسی، نه دموکراسی است، نه لیبرالیسم. درواقع آمیزهای است از برخی خصایص دموکراسی و لیبرالیسم. در عین حال تفاوتهایی میان نظام لیبرال دموکراسی، دموکراسی و لیبرالیسم به چشم میخورد؛ از جمله این که دموکراسی جمعگرا است، اما لیبرالیسم طرفدار اصالت فرد است. دموکراسی بر عمومیبودنِ قلمرو افراد اشاره دارد و لیبرالیسم بر خصوصیبودنِ آن. لیبرالدموکراسی به قلمرو تحدیدشده تأکید دارد ولی لیبرال دموکراسی، دموکراسی را تا جایی مطلوب میداند که به آزادی فردی لطمهای وارد نکند. بنابراین، دموکراسی در نقطۀ مقابل لیبرالیسم، به تقدم منافع فردی بر منافع جمعی میاندیشد و لیبرالدموکراسی میکوشد منافع فردی و جمعی را زیر یک سقف گرد آورد؛ با این وصف، میل به اکثریت در آن بیش از اقلیتگرایی است].
گوردون: صرفاً کنجکاوم، چون این عبارت را از شما زیاد شنیدهام: “آیا لحظۀ خاصی در زندگیتان داشتهاید، مطلبی خواندهاید یا فضایی را تجربه کردهاید که تلنگری به لمسِ نوعی جهانبینی فلسفی باشد؟”
کلین: من هرگز دانشآموز خوبی نبودم، ولی در بزرگسالی همۀ تلاشام را کردم. راستش فکر نمیکنم مسئولیتی در قبال مسیر طیشده و موفقیتها و شکستهایم داشته باشم؛ چون شخصیت کنونیام محصول همۀ تجربیات زیسته است. عواملی که سبب توفیقام شدهاند، بهنوعی همان عواملی هستند که در گذشته شکستهایم را رقم زدهاند. هیجان و شیداییام نسبت به بعضی چیزها بهنظرم با سکون و بیمیلی نسبت به چیزهای دیگر در رابطه است.
در حال حاضر فقط کنج دنجی میخواهم برای خواندن و نوشتن، ولی قبلاً اینطور نبودم. این خاطرجمعی را نداشتم. پسرک 14 سالهای بودم که به تجربیات فعلی و آرامش کنونی نرسیده بود. وضعیت آن دوره را شکست قلمداد نمیکنم. طبیعی است که شرایط جور دیگری بود و نرم افزار ذهنی متفاوتی داشتم. من در زندگی شخصیام با دستاوردها و پیامدهایی مواجه شدم که لزوماً شایستۀ مواجهه با آنها نبودهام؛ درنتیجه اعتقادی به ستایش و نکوهش ندارم. من همۀ تلاشم را میکنم و همیشه بر کارم متمرکزم، اما به نظرم آنچه دارم و آنچه از دستم برمیآید، چیزی نیست که انتخاب کرده باشم. ما همه تابع جبری سرنوشتسازیم. بعضیوقتها دلم میخواهد دل به دریا بزنم و جور دیگری باشم، ولی میبینم نمیتوانم. از من ساخته نیست. انفعال بیش از فعالیت، در من اضطراب ایجاد میکند. خیلی دلم میخواهد با «الیور برکمن» (نویسندۀ کتاب خودیاری) پادکستی ضبط کنم. او در کتاب خود به نقل از شخصیتی میگوید: «اکثر افراد موفق، برآیند نوعی اختلال اضطرابی هستند که بهرهوری به آن لگام زده است.«
[م. الیور برکمن، روزنامهنگار و نویسندۀ بریتانیایی است که فعالیتش را در حوزۀ نویسندگی با روزنامۀ گاردین آغاز کرد. برکمن آثار پرفروشی در زمینۀ خودیاری و فلسفۀ عمومی دارد و آثارش در فهرست کتابهای پرفروش نیویورک تایمز قرار دارند. از تألیفات او میتوان به «چهار هزارهفته: مدیریت زمان برای انسان فانی» و «پادزهر: خوشبختی برای کسانی که تحمل مثبتاندیشی ندارند» اشاره کرد.]
تصور نمیکنم این الگوی فکری اشتباه باشد. به همین دلیل خود را لیبرال میدانم و اگر بخواهم به این سؤال پاسخ دهم که سوسیالدمکراسی بهتر است یا لیبرالیسم؟ باید بگویم نگرش من با بسیاری از سوسیالدموکراتهای آمریکایی متفاوت است. اکثر سوسیالدموکراتهایی که میشناسم عملگرا و در اردوگاه فکری برنی سندرز هستند که تمایل به کنشگری سیاسی بر اساس امکانات موجود دارند. منظورم این نیست که در همه چیز از جمله سیستم مراقبت بهداشتیِ ایدهآل با هم اختلاف نظر داریم، اما در روش سیاسی با هم متفاوتیم. توانستم منظورم را برسانم؟ به نظرتان میتوانیم بیمۀ خصوصی درمان را که مردم در حال حاضر از آن بهرهمنداند، لغو کنیم؟ آیا مردم برای این کار به دولت ایالاتمتحده اعتماد خواهند کرد؟ میتوانیم مالیاتها را به میزانی که برای تأمین مالیِ برنامههای سیاسیمان نیاز داریم، افزایش دهیم؟ این همان چیزی است که مردم میخواهند و اصلاً امکانپذیر است؟ من بیشتر با این ایده همداستانم که هرچند شرکتها بدکارکردهایی دارند، ولی مزایای شگفتانگیزی به ما میدهند. یادم هست که به مصاحبۀ برنی سندرز با «دیلینیوز» گوش میدادم و در این مورد حرف میزد که «ایلان ماسک» در تسلا کار به درد بخوری نکرده، چون قدمی برای طبقۀ کارگر برنداشته است.
به این فکر میکردم که چه حرف عجیبی زده، چون اگر شما هم مثل برنی سندرز و من به اهمیت خودروهای برقی و تأثیرشان در کاهش آلودگی هوا و کاهش گازهای گلخانهای در جوامع کارگری باور داشته باشید، قاعدتاً باید تأیید کنید که ایلان ماسک کار فوقالعادهای کرده است. بگذار هر چه میخواهند در مورد سیاستها یا گرایشهای او بگویند. استفاده از نبوغ بخش خصوصی، مهمتر از این حرفهای ضد و نقیض است و من خیلی بیشتر از چنین افرادی که خود را سوسیالدموکرات میدانند، برای او ارزش قائلام. پس فکر میکنم با نوعی بدفهمی و واکنش عاطفی در مورد سرمایهداری مواجهایم.
گوردون: شاید شما بیشتر به سرمایهداری گرایش دارید.
کلین: احتمالاً بیشتر به سرمایهداری متمایلام و البته چشماندازهای دیگری هم وجود دارد. ما امروزه با الگوهای زیستی متنوع، سلایق و انتخابهای متفاوت مواجهایم. حتی نحوۀ استفادۀ آدمها از تکنولوژی با یکدیگر متفاوت است. همین تفاوتها به بازار اعتبار میدهند؛ با این حال بهتر است از این حوزه خارج شویم و از ارزش دیدگاه برنی سندرز یا سوسیالدموکراتها نکاهیم. فکر میکنم بهتر است سمت و سوی بحث را عوض کنیم. احتمالاً نگرش من با خیلی از لیبرالها و سوسیالدموکراتها متفاوت است.
من ترجیح میدهم علم، اختراع، نوآوری و فناوری را در دستور کار عدالت اجتماعی قرار دهم. چنین به نظر میرسد که سیاست آمریکا یک میلیون سال عقبگرد کرده و تازه به اتفاق ترامپ میخواهیم قدم به سازمانهای بهداشتی جدید بگذاریم. خیلیها مخالفتشان را با این مقوله ابراز کردهاند، اما به نظر من عملیات OWS از بزرگترین دستاوردهای بهداشت عمومی است و داستانی که در پس آن وجود دارد، واقعاً شگفتانگیز است. اگر فناوریهای mRNA را اختراع نمیکردیم، نمیتوانستیم به این سرعت به تولید واکسن برسیم. هیچ سیاست دیگری نمیتوانست این کار را انجام دهد و مجبور بودیم قرنطینهها را تمدید کنیم.
نقش علم و تکنولوژی در خیلی از حوزهها همینقدر حیاتی است. بدون «سیمان پاک (کربنصفر)» و «سوخت پاکِ جت» نمیتوانیم اهداف کربنزدایی را محقق کنیم. هنوز تا تحقق اهدافِ زیستمحیطی راه زیادی باقی مانده و مشکلات متعددی وجود دارد. هنوز نمیتوانیم معضل انرژی را به طور اثربخش یا مقرون به صرفه با فناوری امروزی حل کنیم، اما نگاه به آینده داریم و امیدواریم فناوریهای جدید، نوید جهان بهتری بدهند. در نتیجه ترجیح میدهم خود را عمیقاً وامدار لیبرالیسم بدانم و بر این حوزه متمرکز شوم.
[عملیات Warp Speed یا OWS که به پروژۀ منهتنِ قرن 21 نیز معروف است، به نقش وزارت دفاع ایالات متحده در تهیه، تولید، و توزیع واکسنها و درمانهای کووید 19 اشاره دارد. این عملیات که بعدها به COVID-19 HHS-DOD (CAG) تغییر نام داد، همکاری متقابلِ وزارت بهداشت و خدمات انسانی، وزارت دفاع (DOD) و بخش خصوصی برای تسریع فرایند توسعه، تولید و توزیع واکسنها و داروهای مؤثر برای مقابله با کرونا بود که بر راهحلهای نوآورانه و شیوههای مبتکرانه برای ریشهکنی و مبارزه با همهگیری تمرکز داشت. WSO از بزرگترین دستاوردهای بهداشت عمومی در دوران مدرن است که ثابت میکند دولت برای بهبود شرایط و محافظت از ملت قادر است کارهای خارقالعادهای انجام دهد].
گوردون: و شاید به «تکنو اتوپیا» میاندیشید.
[م. اشاره دارد به «تکنو اتوپیانیسم» که ریشههای تاریخی و فلسفی دارد و در آغاز با مباحث مارکس مطرح شده است. «تکنو اتوپیا (آرمان شهر فناوری)» معرف نوعی ایدئولوژی است که بر پایۀ خوشبینی نسبت به فناوری بنا شده است. طبق این ایدئولوژی، علوم و فناوریهای پیشرفته، بشارت آرمانشهری میدهند که در آینده روی کار میآید و زندگی ایدهآل را برای همۀ شهروندان فراهم میکند. تأکید افراطی بر «آرمانشهر تکنولوژیک» با تقدسبخشیدن به علم و فناوری، پیامدهای نگرانکنندهای دارد و میتواند بلای جان انسان شود. چنین وضعیتی که در آن پیشرفت اجتماعی و علمی، سرلوحۀ اهداف و عملکردها است، در سدۀ نوزدهم شکل گرفت و با ترغیب به بهسازی نژادی دنبال شد. پیامد مستقیم این نگرش، مطالعاتی بود که در باب خانواده صورت گرفت و سبب شد در تعداد زیادی از ایالات آمریکا برنامۀ عقیمسازی اجباری در مورد افرادی که ویژگیهای مذموم ژنتیکی داشتند، اعمال شود. پس از آشویتس نیز خوشبینی راجع به علوم، به بدبینی گرایید و امید به همگامیِ پیشرفت علمی و پیشرفت اجتماعی را به یأس مبدل کرد]«.
کلین: نه، من صرفاً لیبرالی دوآتشه هستم. اساساً علاقهای به آرمانگرایی ندارم. فکر میکنم تکنولوژی واقعاً مهم است، اما اگر در مسیر درست قرار نگیرد و سیاست مناسبی اتخاذ نشود، منشأ نابرابری، بیماری، جنگ و شکاف اجتماعی میشود. این پنداشت که به یاری فناوری میتوان بر مشکلات فایق آمد، با این تصور که فناوری نمیتواند آسیبزا باشد. تفاوت دارد. مدد گرفتن از تکنولوژی به معنای مطلقنگری و باور به آرمانشهر نیست.
گوردون: مخاطبی به نام «تراویس رابرتز» در مورد «فناوری دوسویه» [کاربردهای مطلوب و غیر مطلوب فناوری] صحبت کرده و ضمن سؤال در مورد بلو اسکای نوشته: «مشتاقم نظر شما را در مورد محبوبیتِ رو به رشدِ بلو اسکای پس از انتخابات بدانم.» من هم میخواهم این مطلب را اضافه کنم که شما اخیراً به توییتر (ایکس) بازگشتهاید و از «آن اپلبام» (روزنامهنگار، محقق و تاریخنگار آمریکایی، نویسندۀ کتاب «غروب دموکراسی») پرسیدهاید: «حالا که ایلان ماسک از این پلتفرم به شیوۀ سیاسیِ آشکارتری بهره گرفته، از حضور در توییتر (ایکس) چه احساسی دارید؟» به همین مناسبت میخواهم از شما بپرسم: «از بودن در توییتر (ایکس) چه احساسی دارید؟»
[م. «بلو اسکای»، شبکهی اجتماعی غیرمتمرکزی است که از دل توییتر و با هدف ایجاد تعامل بین چندین پلتفرم مثل ایکس، تیکتاک و… ایجاد شد. «بلو اسکای» بر مبنای پروتکلAT ساخته شده و شبکهای باز برای ساخت برنامههای اجتماعی است. کاربران «بلو اسکای» عمدتاً پس از آغاز تبلیغات گستردۀ ایلان ماسک برای دونالد ترامپ در توییتر، تصمیم به ترک آن و عضویت در این پلتفرم گرفتند. ایلان ماسک «توییتر» را در سال ۲۰۲۲ خریداری کرد و چند تغییر عمده در نحوۀ تولید و انتشار محتوا به آن داد. او در جریان انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۲۰۲۴ میلادی از حامیان پرشور دونالد ترامپ، نامزد جمهوریخواهان بود. گزارشی که از سوی “مرکز مقابله با نفرت دیجیتال (CCDH)” قبل از برگزاری این انتخابات منتشر شد، نشان داد که ادعاهای نادرست یا گمراهکنندۀ ماسک که در توییتر (ایکس) منتشر شد، نزدیک به دو میلیارد بار دیده شد. قرار است این میلیاردر آمریکایی، در دولت ترامپ به عنوان «وزیر بهینهسازی دولت» فعالیت کند. روزنامههایی مانند «گاردین» در بریتانیا و «لاوانگواردیا» در اسپانیا، پس از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا اعلام کردند که توییتر را ترک میکنند. گاردین حتی اعلام کرد که دلیل این کار، «محتواهای اغلب آزاردهندهای است که در این پلتفرم تبلیغ یا یافت میشود].
کلین: نمیدانم. مطمئن نیستم که در مورد بلو اسکای چه احساسی دارم. نسبت به توییتر، یعنی ایکس هم همینطور. این گفت و گو را چند هفته پیش از انتشار ضبط میکنیم و ممکن است تا زمانی که منتشر شود، نسبت به هر دوی آنها احساس متفاوتی داشته باشم.
من با سوءاستفادۀ ایلان ماسک از ایکس مخالفم و مدیریت پلتفرمی که در اختیار او قرار دارد را نمیپسندم. این بدان معنا نیست که فکر میکنم لیبرالها دستهجمعی ایکس را ترک میکنند یا آن را نابود خواهند کرد. فکر میکنم ایلان ماسک تیشه به ریشۀ این رسانه زد تا از بودن در آن احساس بهتری داشته باشد. او نسبت به گذشته، قدرت و محبوبیت کمتری دارد، متأثر از دموکراتها نیست و بهنحوی هدف مند به جناح راست متمایل شده است.
منبع:عصرایران