اثاثه دیروز در قلب تهران ، جایی که خیابان انقلابی امروز با دانش آموزان و کتابفروشی های رنگارنگ خود ، یک سینمای قدیمی به نام دیانا ، گنجینه ای از نور و سایه که زمانی رویای سینما را به مخاطبان خود هدیه می داد ، نفس می کشد. این سینما در سال ششم با ظرفیت حدود 5 نفر در یک سالن واحد افتتاح شد و طراحی آن توسط Vartan Havansian ، چهره معروف معماری مدرن ایران ساخته شده است. مردی که در تبریز متولد شد و زندگی خود را برای پیشبرد هنر معماری در ایران رهبری کرد.
به گفته بازتاب آنلاین ، در آن روزهای پرشور ، سینمای دایانا میزبان فیلمی ایتالیایی با عنوان “Pecato che sia una canaglia” به کارگردانی الساندرو بلوز است. این کمدی شیرین ، با بازی سوفیا لورن و مارچلو ماسترویانی ، نه تنها یک داستان سرگرم کننده که آغاز آن بود یکی یکی از مشهورترین زوج های سینمایی جهان.
دایانا فقط یک سینما نبود؛ ؛ روایت عاشقانه ای در پشت نام او وجود داشت. گفته می شود که ملک ، سانستار خاچاتوریان ، یک تاجر یونانی-منرمی از تبریز ، این سالن را به یاد دایانا ، دختر ناکام خود ساخت. یک سال پس از افتتاح سینما ، او همچنین استودیویی به نام همان دختر را تأسیس کرد و جالب تر اینکه این مردی بود که ساموئل خچییکیان ، مدیر مشهور سینمای ایران را معرفی کرد.
سینما دایانا در خیابان شاهرزا (انقلاب امروز) واقع شده بود ، خیابانی که داستان طولانی دارد. در دوره قاجار ، در اینجا تنها راه خاکی بود ، با باغ های غروب و خندق که مرز شمالی تهران را مشخص می کرد ، اما در زمان سلطنت رضا شاه ، این مسیر یکی یکی از شریان های اصلی این شهر به یک خیابان پنج کیلومتری تبدیل شد که امروز با دانشگاه تهران و کتابفروشی های آن شناخته شده است و در تاریخ معاصر ایران همیشه صحنه وقایع مهم بوده است.
اما شاید هیچ چیز به اندازه تراس سینمای دایانا دلتنگ نباشد. تصویر پرده زرد و ترک خورده ، صندلی های شکسته و ملموس ، برای بسیاری به یاد ماندنی است. سینمای دایانا امروزه به عنوان Dawn شناخته می شود ، اما خاطرات آن هنوز زنده است ، پرده ای از تاریخ که صندلی های قدیمی را به یاد می آورد و هر بار شلوغی مخاطبان قدیمی.
چه کسی می داند شاید عصر یکی از پاییز سال ، در طول روزهای جنگ بلند ، در آپارتمان پشت سینما ، یک مراسم عروسی برگزار شده است ، عروس و داماد که در طبقه چهارم نشسته اند و به پنجره ، تراس قدیمی ، سینما می پردازند. در آن لحظه ، انتظار برای آمدن ، داماد به آن مناظر روشن و خیره شد ، و شاید همه فرسودگی ، تصویر پنجه خون رضا موتوری در ذهن او باشد. صحنه ای از فیلمی که در همان پرده نمایش داده شد.