bato-adv

روزنامه شهروند نوشت:

و سرانجام پس از پایان زخم کاری “محمد حسین مهدویان” با شروع اکران دو سریال جدید “گردنزنی” و “بازنده” فضای شبکه تلویزیونی خانگی با آثار جدیدی فراهم شد که – به همراه سریالی مانند «داریوش» که چند هفته ای است پخش می شود و البته سریال جلوه هایش باقی مانده است.زخم کاری 3″- فضایی خشن، خونین و هیچ جا در این شبکه ایجاد کرده اند. سریال هایی که به طور عجیبی دارای ویژگی های مشترک و شباهت های آشکار و پنهانی است که آنها را به هم پیوند می دهد. آثاری به شدت خشن و مملو از نوعی خشونت برهنه که چیزی جز این ندارند. به زبان فارسی که نشان دهد در منطقه‌ای به نام ایران تولید شده‌اند، گویی مخاطب در حین تماشای این آثار به ضیافتی دعوت می‌شود که عمداً شامل آدم‌های آن نمی‌شود، دغدغه‌ها و ماجراهایی که در آن رخ می‌دهد. نه جغرافیایی که میزبان داستان های سریال است و نه حتی ظاهر آدم هایش (بله دقیقا تاکید: هیچ کدام) رنگ ایران را ندارند – و در چنین شرایطی جای تعجب است که هنوز هستند. تولید و استقبال شد!

گردن زدن

یکی یکی از دو سری جدید شبکه نمایش خانگی که در کنار سریال «داریوش» روی پلتفرم فیلم نت قرار گرفته، «گردنزنی» است. درام جنایی به کارگردانی سامان سالور و بازی رویا نونهالی، الهام پاوه نژاد، حسن معجونی، پوریا رحیمی، مهدی حسینی نیا، مهران غفوریان، بهنام تشکر، الیکا ناصری، کیسان دیباج و امین شرباف که به دلیل فضا و داستان جذابی که او تعریف می کند. ، در چند قسمت اول موفق شد قلاب مناسبی برای جذب مخاطب بیندازد. اما از آنجایی که هیچ رنگی از زندگی و جغرافیای ایران در آن نیست، انتقاداتی را نیز به همراه داشته است. به خصوص به خاطر خشونت برهنه ای که به موازات ماجرای قتل وحشیانه یک زوج جوان – ظاهرا برگرفته از یک اتفاق واقعی- نشان می دهد…

بازنده

«بازنده» اما به عنوان یکی دیگر از سریال های جدید شبکه نمایش خانگی، حداقل قبل از اینکه جا بیفتد و مخاطبی وفادار پیدا کند، از جذابیت «گارزانی» برخوردار نیست. این سریال به کارگردانی امین حسین پور – که پیش از این فقط سریال “درمانگر” را در کارنامه خود داشت – نه از نظر شهرت کارگردان به اندازه “گردنزنی” معروف است و نه بازیگرانش – متشکل از سارا بهرامی، علیرضا کمالی، صابر. ابر، صدف اسپهبدی، رویا جاودنیا و پیمان قاسم خانی – به جز سارا بهرامی و تا حدودی پیمان قاسم خانی ستاره های سری اول کارنامه سامان سالور هستند. با این حال به نظر می رسد «بازنده» برای جلب نظر مخاطب بر فضای جنایی و مرموز خود تکیه کرده و با استفاده از خلاء موجود در عرصه سریال های جنایی و پلیسی سعی دارد در این عرصه جایی برای خود باز کند.

جای خالی ایران

نکته مهم در مورد هر دوی این سریال های جدید، اما فضای خشن، خونین و بی جایی است که بر آن ها حاکم است. سریال هایی که ظاهراً از نظر فضای کلی روایت، طبقه اجتماعی شخصیت ها و داستان هایی که می گویند متفاوت هستند، اما به شکلی عجیب، ویژگی های مشترکی دارند و شباهت های آشکار و پنهان فراوانشان آنها را به هم پیوند می دهد. دو سریالی که حداقل در دو قسمت اول آن به شدت غیرایرانی و حتی بی سر و صدا هستند – این ویژگی مشترک در “بازنده” به دلیل فضای نوآر سریال ایجاد می شود که ربطی به پلیس و پلیس ندارد. محیط زیست و البته زندگی اجتماعی این حوضه آبخیز. گویی از یک فیلم اروپایی استخراج شده و در این سریال استفاده شده است. و در «گردنزنی» سنگینی اصلی بار غیر ایرانی سریال بر دوش خشونت برهنه و برهنه سریال است و البته آدم هایی که به نظر می رسد کوچکترین شباهتی به مردم ندارند. همه ما به وفور در اطراف خود دیده ایم، آن را نداریم.

همه اینها باعث شده «گردن» و «بازنده» چیزی جز زبان فارسی نداشته باشند که نشان دهد در منطقه جغرافیایی به نام ایران تولید شده اند. گویی مخاطب در حین تماشای این آثار به ضیافتی دعوت می‌شود که عمداً نه آدم‌هایش را شامل می‌شود، نه دغدغه‌هایش، نه ماجراهایی که اتفاق می‌افتد، نه جغرافیای میزبان داستان‌های سریال و نه حتی ظاهر سریال. مردمش (بله دقیقاً تاکید: هیچکدام) رنگ ایران را ندارند – و در برابر چنین وضعیتی جای تعجب است که همچنان تولید و استقبال می شود!

تعریف لوکس …

بسیاری بر این باورند که بی کلاسی اهالی سریال های شبکه خانگی – و خانه نشینی و ماشین سواری و روابطی که شاید در بین یک درصد جامعه کنونی کشورمان هم دیده نشود – ریشه در همین باور دارند. در بین سازندگان آثار، نمایش چیزهایی که بینندگان عادی از آن محروم هستند، طبق قاعده دیرینه «وصاف العیش، نیمه تجمل» می تواند این بینندگان محروم را جذب و جذب این گونه آثار کند. به ویژه اینکه صدا و سیما به دلیل فضای بسته و محدود حاکم بر آن، اجازه نمی دهد کارگردانان به سراغ موضوعات، داستان ها و فضاهای زیادی بروند و به همین دلیل بسترهای اینترنتی که فضای بازتری دارند، این کمبود را جبران کرده و به سراغ سریال را با چیزهایی پر کنید که امکان نمایش آنها در صدا و سیما وجود ندارد و از این طریق چشمان حسرت بخش بزرگی از مردم را سیراب می کنند.
اگر سریالی مثل «گردن بند» را از این منظر بگیریم، راز وجود خانه های شیک، این همه ماشین لوکس، برگزاری عروسی های میلیارد تومانی و لوکس، لباس های مد روز و همه چیزهایی که اکثر مردم از داشتن آن ها پشیمان هستند. ، آشکار می شود. البته این را در روابط، روابط و نحوه برخورد افراد با یکدیگر نیز می بینیم – گویی مخاطب را فقط به این دلیل که از نظر رسمی ناخوشایند تلقی می شوند، جذب می کنند.

نیویورک در قلب تهران!

اما مشکل اساسی‌تر اکثر سریال‌های شبکه نمایش خانگی، تجمل‌بازی نیست، بلکه این است که این سریال‌ها در هیچ سطحی کمترین نسبتی با جامعه ایرانی ندارند. بیایید فقط این قسمت اول The Neck را مرور کنیم: این سریال با عروسی میلیارد دلاری با مردان و زنانی آغاز می‌شود که لباس‌هایشان از زندگی بیشتر مخاطبان گران‌تر است. . در همان قسمت اول این زن و مرد سوار ماشین های شیک و مدل بالا می شوند و به گونه ای زندگی می کنند که اکثر مردم ایران از انجام آن عاجز هستند – که نشان می دهد این سریال ربطی به جامعه ایران ندارد.

اما مهمتر از آن روابط سریال است. چند درصد از جامعه ایران این طبقه و نوع روابطی را که در خانواده ها می بینیم در قسمت اول دیده اند؟ این رفتارها و روابط مافیایی متعلق به کدام طبقه اجتماعی است؟ بریم سر موضوع: چند درصد مردم ایران اینطورن؟ یکی آیا برادران عروس در این سریال با شرکت در مسابقات سیلی زدن زیرزمینی حمایت می شوند؟ آیا در عمرتان حتی پلیس ایرانی را دیده اید که شبیه پلیس این سریال باشد و مثلا در پیست های اسکی با ماشینی شیک و اسپرت زیر پایش وقت بگذارد؟ چند درصد از پلیس های ایران شبیه این پلیس هستند؟

اصلا چرا راه دور برویم؟ چرا جنایتکاران این سریال مانند آن جنایتکاران و فروشندگان مواد مخدر نیستند که همه ما در پارک خیابان خود دیده ایم و انگار در دهه 1400 از ناف هارلم نیویورک به تهران پرتاب شده اند. البته حتی خیابان هایش هم مثل اکثر خیابان های تهران نیست و به نظر می رسد گروه فیلمبرداری برای اینکه دور باشند نروند و وقتشان را در شلوغی و ترافیک تلف نکنند، بیشتر فیلمبرداری کرده اند. صحنه های خارجی در کوچه ها و خیابان های اطراف دفترشان! همه این مسائل و پرسش‌ها – که می‌تواند تا ابد ادامه پیدا کند – تاکیدی قوی بر این است که سریال‌های جدید ایرانی در بیشتر مواقع ارتباط معناداری با جامعه امروز ایران برقرار نمی‌کنند و در یک انتزاع مطلق اتفاق می‌افتند. گویی کارگردانان تصمیم گرفته اند هنگام تماشای سریال های شبکه خانگی، مخاطب را به پای تلفیقی از سریال های ترکی و آمریکایی بگذارند – و این آسیب اصلی و پاشنه آشیل سریال پلت فرم است – و توسط به هر حال، همین عدم ارتباط با جامعه است که باعث می شود نهادهای نظارتی از این موارد عبور کنند. به آثار خطوط قرمز متعدد در حوزه تصویر نگاه می کنند و با اغماض نشان می دهند و چشم بر این چیزها می بندند!

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :