به گزارش خبرگزاری اخبار آنلاینرگبار اولین فیلم بلند سینمایی بهرام بیضایی در سال 1350 ساخته شد اردیبهشت ماه در سال 1351 اکران شد. اگرچه این فیلم از نظر تجاری چندان موفق نیست نبود اما تنها فیلم ایرانی بود که در اولین دوره جشنواره بین المللی فیلم تهران درخشید و جایزه ویژه هیئت داوران را از آن خود کرد. این فیلم قبل از موفقیت در جشنواره، شش ماه منتظر اکران بود، چرا که صاحبان سینما معتقد بودند از آنجایی که هیچ یک از بازیگران مشهور سینمای فارسی در آن حضور ندارند، حتی یک شب هم فروش نخواهد داشت!
رگبار با برداشتی کاملا متفاوت از فرمول های رایج سینمای فارسی ساخته شد. حال و هوای جدیدی در صحنه های فیلم به چشم می خورد و نقش های متفاوتی توسط افراد جدید ارائه شد. پرویز فنی زاده بازیگر نقش معلم جوان که به دلیل بازی موفق در همین نقش مورد تمجید هیئت داوران بین المللی جشنواره جهانی فیلم تهران قرار گرفت، اگرچه نام آشنای تئاتر بود اما اولین بار بود. زمانی که نقش سختی را در سینما با موفقیت تجربه کرد. پروانه معصومی بازیگر مقابل او حتی تجربه تئاتر نداشت.
«رگبار» داستان دختری به نام «عطیفه» تنها نانآور خانوادهای است که توسط قصابی تحت حمایت او قرار میگیرد و به آنها اتاقی برای زندگی میدهد و به دختر کمک میکند. قول ازدواج خواهد داد عاطفه مجذوب مرد قصاب نمی شود و دلش راضی نمی شود که پیشنهاد ازدواج او را بپذیرد و از طرفی قادر به باز کردن زنجیر و بندهایی که به دست و پایش بسته شده نیست. زندگی او صحنه کشمکش درونی میل شخصی و اجبار سرنوشت است تا اینکه ملاقات با یک معلم جوان ابعاد جدیدی به مشکل پیچیده او می دهد. این معلم معلم برادر کوچک عاطفه است و از همان اولین ملاقات حسی ناآشنا نسبت به او احساس می کند. دختر نیز کم کم احساس می کند که به آقای آموزگار علاقه مند است، اما عشق این دختر و پسر جوان در محله عقب مانده و در میان افرادی که «عشق» را مایه شرم می دانند، موجی از تمسخر، مزاحمت و عصبانیت ایجاد می کند و باعث می شود. درگیریهای متعدد با آن توسط آقای کسب و دیگران ایجاد میشود، این فقط بچههای مدرسهای هستند که اگرچه در ابتدا با معلم خود دعوا میکنند، اما در نهایت مشکل او را درک میکنند و از او دفاع میکنند. با تمام این اوصاف، دگرگونی عاطفی آنها به اندازه تلاش عاطفه و معلم جوان بی تاثیر است و در آخرین صحنه فیلم به این نتیجه می رسد که اراده انسان ها همچنان محکوم به سرنوشت است.
بهرام بیضایی کارگردان این فیلم از ۱۲ سال قبل از تولید همیشه منتظر فرصت مناسب برای ساخت فیلم بود. اما چون سینمای فارسی به او اجازه نداد به تئاتر فرار کرد. تا آن روز نمایشنامه های زیادی نوشته و روی صحنه برده بود اما رگبار اولین فیلم بلند او بود. همانطور که اشاره شد اردیبهشت ماه 51 این فیلم در 15 سینما به نمایش درآمد و برنده جایزه جشنواره بین المللی فیلم تهران شد. خبرنگار زن روز به همین بهانه به سراغ این کارگردان تازه کار رفت تا درباره اولین فیلم بلندش با او گفت وگو کند. در ادامه مشروح این گفتگو که سی ام اردیبهشت ماه 51 در «ذن روز» منتشر شد می خوانید:
آیا فیلم رگبار از ابتدا به قصد حضور در جشنواره بین المللی فیلم تهران ساخته شد؟
زمانی فیلمبرداری را شروع کردیم که هنوز سر و صدایی از جشنواره فیلم تهران بود نبود. در آن زمان حدود یک سال و دو تا سه ماه پیش فرض می کردیم که فیلمبرداری حداکثر سه تا چهار ماه دیگر به پایان برسد. اما در عمل، محاسبات اشتباه و مشکلات پیش بینی نشده چندین بار فیلمبرداری را با وقفه مواجه کرد. با وجود این، این فیلم می توانست پاییز گذشته اکران شود. چون بیشتر کارهایش تمام شده بود. در آن زمان برای اکران فیلم به گروه های مختلف سینمایی در پایتخت مراجعه کردیم. اما همه به ما جواب عالی دادند. چند ماه کار ما این بود که به این در و آن در بزنیم، شاید بتوانیم گردانندگان سینما را قانع کنیم که فیلم رگبار را نمایش دهند، حتی حاضر شدیم این فیلم را فقط در یک سینما نمایش دهیم، اما آقایان اطاعت نکردند و استدلالشان را نکردند. این بود که چون فیلم هیچ یک از ستارگان معروف سینمای فارسی درگیر نیستند، فروش نخواهد داشت. حتی یک روز هم نیست یکی از مدیران سینماها که از رفت و آمدهای مکرر ما به تنگ آمده بود، با عصبانیت گفت: چه فیلمی ساخته ای؟ چرا مردم دو ساعت از وقت خود را تلف می کنند؟ نه یک صحنه ساز، نه لنگ و پا برهنه، نه حداقل یک ضرب… این فیلمی که شما ساختید فقط برای جشنواره خوب است!» به این ترتیب فیلم رگبار محکوم به پوسیدگی و پوسیدگی بود، اما همان طعنه آمیز. جمله «فقط برای جشنواره خوب است!» ما فکر میکردیم که فیلم را به جشنواره تهران بدهیم، شاید بتوانیم آن را به اکران در بیاوریم فیلم را برای جشنواره بسازیم، ما آن را به جشنواره دادیم تا از بن بست بیرون بیاییم، اتفاقاً همان آقایانی که حاضر نبودند فیلم رگبار را در یک سینما اکران کنند، موفق شدیم. حالا که نامش به خاطر موفقیتش در جشنواره بر سر زبان ها افتاده، درهای 15 سینمای تهران را باز کرده اند!
آیا مدرک کارگردانی سینما دارید؟
آموزش به معنای کلاسیک، خیر. می توانم بگویم که دبستان سینمای من فیلم دیدن بود. سال ها هدفم ساختن فیلم بود. نه با معیارهای سینمای فارسی، بلکه با معیارهای خودم. برای این منظور به طور کلی سینما خواندم و فیلم های خوب و بد را تماشا و ارزیابی کردم. از سال 1338 شروع به نوشتن نقد فیلم در برخی روزنامه ها کردم. در همان زمان به پژوهش تئاتر علاقه مند شدم. پژوهش من در تئاتر در سه بخش به چاپ رسیده است: نمایشنامه در ایران، نمایش در ژاپن و نمایش در چین.
چه اتفاقی افتاد که باعث شد با وجود علاقه زیادتان به سینما به کار تئاتر بپردازید؟
چون سینمای فارسی به من و امثال من اجازه نمی دهد. من به شخصه سرمایه ای برای ساخت فیلم نداشتم و کسانی هم که سرمایه لازم را داشتند سلیقه من را دارند. نبود. من نمی توانستم استانداردهای آنها را بپذیرم و آنها هم معتقد بودند که من نبض بازار را ندارم. به همین دلیل با وجود اینکه بزرگترین آرزوی من فیلمسازی بود، از تئاتر گریختم و از سال 1341 نمایشنامه نویسی را شروع کردم و کارم در تئاتر ادامه یافت و در رشته های مختلف این حرفه از طراحی پرده و صحنه و لباس گرفته تا مدیریت صحنه تلاش کردم. و دستیار کارگردان و در نهایت کارگردانی…
در مجموع چند نمایشنامه نوشته اید و کدام را بیشتر دوست دارید؟
فکر کنم 17-18 نفر با هم باشند. از جمله هایی که بیشتر دوست دارم می توانم به «سفر هشتم سندباد»، «دیوان بلخ» و «جنگجوی اکبر بمیرد» اشاره کنم.
چه شد که به فکر ساخت فیلم برگبار افتادید؟
تمام مدتی که در تئاتر کار می کردم به ساخت فیلم فکر می کردم. می خواستم ثابت کنم که می توان فیلمی با استانداردهای کاملا متفاوت از سینمای فارسی ساخت و موفق شد. هیچ وقت نمی توانستم بپذیرم در کشور ما سینمای غیربازاری جایی ندارد. من نمی خواستم برای فروش فیلم روی صحنه بروم. در عین حال، این قصد من است نبود که فیلم نمی فروشد پس می توانم ادعا کنم که چون مردم متوجه نشدند فیلم نفروخت و در نتیجه فیلم خوبی بود! من فقط می خواستم فیلمی را با معیارهای خودم ارائه کنم نه با معیارهای مردمی. سال گذشته یک فیلم 25 دقیقه ای به نام «عمو سابیلو» برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساختم. پس از 12 سال آرزوی ساختن فیلم، این اولین باری بود که دست به دوربین زدم و همین تماس کوچک با دنیای سینما آتش خفته را در دلم دوباره شعله ور کرد. در فیلم کوتاه «عمو سابیلو» چند کار با بچه ها بود و دنیای ساده و معصومانه آنها نظرم را جلب کرد. کمی بعد با «باربد طاهری» آشنا شدم که داستانی درباره کودکان داشت و می خواست آن را فیلمبرداری کند. کمی بعد «احمدرضا احمدی» داستانی را برایم تعریف کرد که مرا یاد نمایشنامه ای که ده سال پیش نوشته بودم به نام «رگبار» می اندازد. این نمایشنامه که هرگز روی صحنه نرفت و منتشر نشد، داستان یک معلم زن بود. یادآوری فضای این نمایش باعث شد عناصری از آن وام بگیرم و شخصیتهایی را برای سناریوی باربارا به حرکت درآورم: مادری که همیشه میبافد و برباره بیرون، وابستگیها و زنجیرهایی که اینها را به دنبال دارد…
وقتی فیلمبرداری شروع شد کل فیلمنامه آماده بود؟
نه، هنوز 17 صفحه آخر را ننوشته بودم. در حین فیلمبرداری تغییرات زیادی در نوشته هایم ایجاد کردم. می توانم بگویم که بسیاری از فیلم بداهه بود. با توجه به شرایط زمان و مکان از هر موقعیت مناسب ایده های جدیدی می گرفتم و عملی می کردم. «باربد طاهری» که تهیه کننده فیلم بود، من را کاملاً رها کرد و کاری به خوب یا نبودن فیلم نداشت. مجموعه این شرایط و عشق جمعی مردم برای ارائه اثری جذاب بود که فیلم باربر را خلق کرد.
محله ای که وقایع فیلم رگبار در آن می گذرد در کدام نقطه تهران است؟
در شانزده نقطه مختلف تهران، از جنوبی ترین تا شمالی ترین و از شرقی ترین تا غربی ترین محله شهر!
یعنی محله خاصی نبود؟
بله و یکی این یکی از بزرگترین مشکلات کار ما بود. وقتی جای مناسبی برای فیلمبرداری پیدا می کردیم، بعد از دو سه روز فیلمبرداری، به دلیل ازدحام جمعیت، محیط اطرافمان شلوغ می شد که نه تنها امکان ادامه فیلمبرداری وجود داشت. نبود بلکه نظم زندگی روزمره مردم به هم می خورد. در نتیجه مجبور شدیم وسایل خود را جمع کنیم و به مکان دیگری برویم. این وضعیت بارها تکرار شد و از جایی به بعد رفتیم. جستجوی مکانهای جدید مناسب که با مکانهای قبلی مطابقت دارند، کار سادهای است نبود و دویدن های زیادی طول کشید. مثلاً دو سه ماه وقت گذاشتیم تا سالن مدرسه ای که در فیلم می بیند را پیدا کنیم!
آیا شما مشکلات دیگری داشتید؟
می توانم بگویم تمام کار ما روی مبارزه با مشکلات بود!… اولاً چون نه من و نه باربد طاهری حسابدار نیستیم، محاسباتی که در مورد برآورد هزینه های فیلم انجام دادیم از همان ابتدای فیلمبرداری اشتباه بود. سرمایه بارها تمام شد و وقفه هایی که به همین دلیل در فیلمبرداری ایجاد شد باعث دودستگی بازیگران و بروز انواع مشکلات دیگر شد. دوم اینکه هیچکس و هیچ وسیله ای ما را وارد بازی نکرد و کمکی به ما نکرد. مشکل دیگر این بود که کادر فنی چون با سبک کار و سلیقه ما آشنا نبودند و به فرمول های فیلم فارسی عادت داشتند، طبیعتاً خیلی کند و سخت می توانستند سبک کاری خود را با آنچه ما می خواستیم تطبیق دهند. در نتیجه همه اینها فیلمی که قرار بود سه تا چهار ماه دیگر تمام شود، یک سال و دو ماه طول کشید و ایرادات زیادی در آن پیدا شد. مثلا من شخصا از صدای فیلم راضی نیستم و در اولین فرصت تمدیدش می کنم.
آیا از کار بازیگران راضی هستید؟
پرویز فنی زاده و منوچهر فرید را از زمان تنظیم سناریو برای ایفای نقش معلم و قصاب در نظر گرفته بودم. بازیگران نقش های دیگر کم و بیش به تدریج انتخاب شدند. تنها نقشی که برای انتخاب بازیگر مردد بودم «احساس» بود. خوشبختانه با پروانه معصومی برخورد کردم و بلافاصله فهمیدم که این همان چیزی است که میخواهم. او ابتدا برای بازی در سینما حاضر نمی شد و به دلیل مشکلات خانوادگی از بازیگر شدن می ترسید. اما وقتی ماجرای فیلم را برایش تعریف کردم، به فکر فرو رفت و فردای آن روز قبولی خود را اعلام کرد. خوشبختانه حدس من در مورد او درست بود، زیرا او یک زن تحصیلکرده و فرهیخته است. او با وجود اینکه تجربه بازیگری نداشت، خیلی زود توانست رل عاطفه را جذب کند و به خوبی از پس آن برآمد.
برنامه های شما برای آینده چیست؟ فکر می کنید به زودی فیلم دیگری بسازید؟
شکی نیست که حتما فیلم های دیگری هم خواهم ساخت، اما مطمئناً عجله نخواهم کرد. 12 سال صبر کردم تا باربار را بسازم. حالا آنقدر صبور خواهم بود که با شرایط خودم فیلم بسازم. آنهایی که من را مسخره می کردند و معتقد بودند که فیلم برگبار و هر فیلم برگابر چیزی جز اتلاف وقت و هزینه نیست، حالا می خواهند برایشان برگبار دیگری بسازم!… فکر می کنند اگر برگبار موفق باشد، هر گونه تقلید ناقص یا کامل موفقیت آمیز خواهد بود. اما من نمی خواهم از کار خودم تقلید کنم. اگر فیلمی را شروع کنم، چیزی غیر از رگبار می شود.
۲۵۹۵۷