به گزارش خبرگزاری بازتاب آنلاین نقل شده از مرکز اسناد انقلاب اسلامیسید یحیی صفوی، سرلشکر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دستیار و مشاور ارشد رهبر جمهوری اسلامی ایران در امور نیروهای مسلح و رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس است. سابقه مبارزه او با رژیم پهلوی به دوران دانشجویی اش برمی گردد. صفوی پس از اخذ دیپلم دبیرستان در کنکور سراسری شرکت کرد و پس از قبولی در آن در سال 1350 تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی در رشته زمین شناسی در دانشگاه تبریز آغاز کرد. از اوایل دهه 1350 فعالیت های مخفیانه ای را علیه رژیم پهلوی آغاز کرد و برای اینکه توسط عوامل ساواک شناخته نشود، نام مستعار رحیم را برای خود انتخاب کرد. وی در جریان مبارزات تابستان 1357 این فرصت را پیدا کرد که به همراه احمد فدائلی به سوریه سفر کند و با رزمندگان فلسطینی جنبش فتح در جنوب لبنان به آموزش چریکی بپردازد.
روایت زیر به این قسمت از خاطرات وی اشاره دارد که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی با عنوان «از جنوب اصفهان تا جنوب لبنان» منتشر شده است:
بعد از اتمام دوره آموزشی که تقریباً یک ماه به طول انجامید، یک روز آقای حیدری به پادگان آمد و به من و احمد فدایی گفت: «می خواهید به جنوب لبنان بروید؟» گفتیم: «ما می پرسیم خدایا برویم من و آقای فدائلی را با ماشین و شرکتش به لبنان برد. البته غیر از آقای حیدری یک نفر دیگر هم به نام جعفر بود که سر مزار مرحوم دکتر با ایشان آشنا شدم. شریعتی در زینبیه دمشق و از افرادی بود که تازه از ایران آمده بود و با آقای حیدری ارتباط برقرار کرده بود.. بعد از ورود به لبنان یکی از مقر فلسطین در بیروت رسیدیم و آقای حیدری ما را به نیروهای مستقر در اردوگاه معرفی کرد و سپس آقای جعفر را قبل از ما گذاشتند و خودشان به سوریه بازگشتند. یک روز در بیروت ماندیم. در آن زمان جنگ و درگیری بین مسلمانان و فلانگیست ها در بیروت درگرفت. در همان روز با آقا جعفر برای بازدید از منطقه مسلمان نشین بیروت وارد شهر شدیم و از آنجایی که شهر به دو قسمت فالانژها و مسلمانان تقسیم شده بود، تشخیص این دو منطقه بسیار مشکل بود. در یک قسمت از جاده حتی در مسیر اشتباه حرکت کردیم و تقریباً توسط فالانژها گرفتار شد، اما آقا جعفر متوجه شد و ما بلافاصله از منطقه فالانکس دور شدیم و وارد آن جامعه شدیم و از خط مقدم نیروهای مسلح مسلمان لبنان بازدید کرد.
پس از این بازدیدها به مقر خود بازگشتیم و فردای آن روز به سمت شهرهای «سور» و «صیدا» حرکت کردیم و در جبهه ای به نام «نباتیه» مستقر شدیم. در آنجا با یک واحد فلسطینی آشنا شدیم. فرمانده این یگان فردی به نام «راعد ابوصالح» بود که قد بلندی داشت و کرهای را در کمر داشت. در این واحد یک مرکز مخابرات وجود داشت که دختران و زنان با لباس فلسطینی یعنی لباس سبز خدمت می کردند. به محض ورود به این جبهه به هر کدام از ما دو لباس و کفش نو و شیک دادند. البته این لباس ها توسط ارتش عربستان سعودی به رزمندگان فلسطینی داده شده و بخشی از کمک های دولت به فلسطینی ها بوده است..
نکته ای که از بیان آن متاسفم، عدم پایبندی مبارزان فلسطینی این سازمان به مسائل مذهبی است. هیچ یک از اعضای سازمان الفتح نماز نخواندند و وقتی از آنها پرسیدیم: «چرا نماز نمی خوانید» در جواب ما گفتند: «انشاءالله فی قدس» یعنی: «اگر قدس را بگیریم. ما نماز می خوانیم یا مثلاً این افراد فکر نمی کردند با یک سگ صحبت کنند، یا با دختران اردوگاه معاشرت می کردند. پسرها با دخترها دست دادند و وقتی به رفتار آنها اعتراض کردیم گفتند: “سگ سیاه نجس است و سگ سفید تمیز است.”
حتی در بین این مبارزان 10 یا 15 دانشجوی فلسطینی تحصیلکرده اروپایی وجود داشت و این افراد معتقد بودند که سیاست مبارزه با اسرائیل و یافتن راهی برای نجات و استقلال فلسطین بر اساس اندیشه های مارکسیسم-لنینیسم است که در واقع همینطور بود. همان تفکرات نیروهای چپ بود. بدنه دانشجویی کشور خودمان قبل از انقلاب اسلامی بود که من و احمد فدائلی با آنها بحث کردیم و از قرآن دلیل آوردیم که تنها راه نجات و استقلال و عزت ملت ها و ملت ها و آزادی بیت المقدس عبادت است. خدایا به دنبال قرآن و دستورات دینی اسلام و امید به مکاتب نجات غیر الهی و نه رستگاری و نه سود و نه هرگز سخنان ما را نپذیرفتند و تنها بر افکار چپ خود تکیه کردند. حتی تعجب کردند که من و احمد فدائلی در همان منطقه رودخانه لیتانی، در خط مقدم جنگ با اسرائیل، هر روز صبح قبل از طلوع یا حتی ظهر یا غروب آفتاب از خواب بیدار می شدیم و نماز می خواندیم و می خواندیم. قرآن در اوقات فراغت ما نیروهای سازمان فتح بر آموزش ها و تاکتیک های نظامی و چریکی، به ویژه در جبهه های لیتانی و نبطیا که خط مقدم جنگ با اسرائیلی ها بودند، تأکید زیادی دارند. من و آقای فدائلی در یگان خمپاره 81 میلی متری همان جبهه لتیان خدمت می کردیم و شب ها در باران شدید و شرایط بسیار سخت به مدت سه ساعت نگهبانی می دادیم.
۲۵۹