Think Group: دکتری علی شریفتی یکی از کسانی است که تفسیر جامعه شناختی از تفسیر جامعه شناختی را نیز ارائه می دهد. از یک طرف ، او نوروز و فلسفه عمیق خود را به عنوان موضوعی منسجم از جشن ملی می بیند و از طرف دیگر ، در احیای پیوند انسانی با طبیعت و تاریخ و همچنین نمادی از امید ، تجدید و پیوند نسل ها مورد بررسی قرار می گیرد. شریفتی ، که به تکرار نوروز و ضرورت حافظه ثابت او اشاره دارد ، نه تنها به نوروز ، بلکه یک جشن ملی نیز نگاه می کند ، بلکه یک جشن جهانی و همچنین روز شانس زمین ، بهشت ​​و خورشید است. دیدگاه شدید شریعی در متن زیر ، نوروز سعی کرد در بخش هایی از پیوندها به طبیعت ، احیای تاریخ ، امید و تجدید ، ارتباط بین نسل ها ، اهمیت سنت ، تاریخ نوروز و ایران و نوروز در ادیان و فرهنگ های مختلف توضیح دهد. برای شرکا نوروز نه تنها یک جشن ملی بلکه نمادی از امید ، تجدید ، ارتباط با طبیعت و تاریخ و احیای هویت ملی است. این مقاله:

****

گفتن جدید درباره نوروز دشوار است. نوروز یک جشن ملی است ، همه می دانند که آیه ملی آنچه است ، نوروز هر سال برپا می شود و هر سال صحبت می کند. من چیزهای زیادی برای گفتن و شنیدن دارم. بنابراین لازم نیست تکرار کنید؟ چرا است الان خودت را تکرار نمی کنی؟ بنابراین صحبت از نوروز تکرار شد. در علم و ادبیات ، تکرار کسل کننده و بیهوده است. “دلیل” ممکن است تکرار نشود. اما “احساس” دوست دارد خود را تکرار کند ، طبیعت آن را دوست دارد ، تکرار ، جامعه نیاز به تکرار دارد ، طبیعت خود را از تکرار خارج کرده است. جامعه یک داستان زیبا با تکرار ، احساس تکرار و نوروز است که در آن طبیعت ، احساسات و جامعه هر سه هستند.

نوروز ، که قرن ها به همه جشن های جهان افتخار کرده است ، “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” “” کلوپ های شبانه ، زیرزمین ها ، سالن ها ، خانه ها … در یک فضای گرم روغن ، نور از چراغ ، چراغ ، چراغ ، چراغ ، چراغ ، چراغ و زیر پتو ، درهای بسته ، اتاق های باز ، دیوارهای بلند در نزدیکی شهرها و خانه ها ، به طبیعت آزاد و نامتناهی می رود: گرم از بهار ، از آن از قسمت بهار ، از آن گرم از چشمه ، از چشمه ها روشن می شود ، از بهار ، روشن از بهار ، از چشمه ها ، از چشمه ها گرم و روشن از بهار ، از چشمه ها گرم و از آن گرم می شود. خورشید ، از هیجان خلقت و آفرینش لرزید ، زیبا از هنرمند باد و باران ، با گل ، جوانه ، شکوفه
“بوی باران ، بوی پونه کوهی ، بوی خاک ،
شاخه های عروسی ، بارانی ، تمیز “…

نوروز یک تجدید عالی است: رابطه انسانی با طبیعت. هر سال این کودک فراموش شده ، که کارهای مصنوعی و آثار پیچیده خود را فراموش می کند ، که مادرش را با خاطرات وسوسه انگیز نوروز فراموش می کند ، به دامن خود باز می گردد و این بازگشت را جشن می گیرد و با او تجدید می کند: کودک ، در دامن مادرش ، در دامن مادرش است. او جوان می شود ، دوباره زندگی خود را می گیرد. او با بازدید یوسیح از خواب بیدار می شود.

هرچه تمدن مصنوعی ما پیچیده تر و دشوارتر باشد ، نیاز به بازگشت و شناخت طبیعت در انسان مهمتر است ، یعنی بر خلاف سنت هایی که پیر و فرسوده می شوند و گاه ناموفق می شوند ، توانایی و آینده جوان و سبک تر و آینده ای بهتر است. نوروز تنها فرصتی برای راحتی ، آرامش و سرگرمی نیست و نیاز اساسی جامعه غذای حیاتی یک ملت است. دنیایی که مبتنی بر تحول ، فروپاشی ، فشرده سازی و از دست دادن است ، جایی که جشنواره و همیشه فرومایه و همیشه پایدار است ، فقط تغییر و بی ثباتی است. یک ملت ، یک جامعه ، در برابر زمان وحشیانه زمان که ادامه می یابد و خرد می شود ، هر پایه و اساس را می شکند و شعری را در برابر وخامت نابود می کند؟

هیچ ملتی با یک نسل و دو نسل تشکیل نشده است. ملت سری بزرگی از نسل های پی در پی است ، اما زمان ، این تیغه وحشیانه نسل های خود را کاهش می دهد. بین ما و گذشته ما- کسانی که روح جامعه و ملت ما را بنا کرده اند توسط آنها از آنها حفر شده است. فقط سنت هایی وجود دارد که از چشمان زمان پنهان می شوند ، ما را از طریق این دره وحشتناک سوق می دهند و با گذشته و گذشته ما آشنا هستند. در چهره مقدس این سنت ها ، ما حضور شما را با خودمان و “خود” در زمان خود احساس می کنیم. ما حضور خود را در بین شما و جشن نوروز می بینیم یکی این یکی از زیباترین و زیباترین سنت ها است.

در زمان مراسم نوروز ، گویا ما هر سال در این کشور در تمام این کشور هستیم ، در حالی که صحنه های تاریک و روشن و قسمت های سیاه و سفید ملت قدیمی ما پیش از چشمان ما راهپیمایی می شود. این اعتقاد که نوروز هر سال در این کشور در کشور ما است ، این ایده های هیجان انگیز را در مغز ما به ارمغان می آورد: بله ، هر سال! حتی در همان سال ، که در آن اسکندر چهره این خاک را به خون کشور ما نقاشی کرده بود ، همراه با شعله های وحشتناک که از پرسپولیس گرفته شده بودند ، مردم ما که با فاجعه ساخته شده اند اکنون جدی تر و اعتقاد بیشتری دارند. بله ، هر سال! حتی در همان سال ، هنگامی که سربازان قبیله چادر را در کنار جهان بلند کردند و خوراسان را قتل عام کردند ، آنها نوروز را در آرامش غم انگیز شهرهای زخمی به همراه شومینه های سرد و ساکت جشن گرفتند.

داستان به مردی در سیستان می گوید ، که وقتی عرب تمام کشور را زیر شمشیر خلافت نادان آرام کرد ، در مورد قتل عام شهرها و تخریب خانه ها و تغییر سربازان و سپس گریه مردم و سپس بازگشت به چنگال خود و گفت: “abatimarar!” نوروز در این سالها خیلی خوش شانس بود و در همان سالها “بی پایان” نبود ، توضیحات وجود و ادامه این ملت و نشانه گذشته بود که در آن زمان و وقایع همیشه شکستن بود. از نظر مغان ، از نگاه کاهنان ، در نگاه مسلمانان و در نگاه شیعیان مسلمان ، همه آنها نوروز را دوست دارند و به زبان خودشان از آنها صحبت می کردند. حتی فیلسوفان و دانشمندانی که گفتند: “نوروز اولین روز خلقت است که اروم در آن جهان را آفریده و شش روز بود و روز ششم جهان به پایان رسید و اولین روز جهان است. فروردین آنها هورموزان خوانده می شدند و تا روز ششم مقدس بودند. “

چه افسانه زیبایی ؛ زیبا از واقعیت! به هر حال ، مگر اینکه همه این احساس را داشته باشند که روز اول بهار اولین روز خلقت است. اگر روزی خدا دنیا را شروع کرده بود ، مطمئناً نوروز بود. مطمئناً بهار فصل اول و فروردین ماه اول و نوروز اولین روز خلقت است. خدا هرگز با پاییز یا زمستان یا تابستان جهان و طبیعت را آغاز نکرده است. مطمئناً سبزیجات از روز اول بهار آغاز شده و رودخانه ها و گلهای جوانه ها و جوانه ها نوروز می شکنند.

بدون شک روح در این فصل به دنیا می آید و عشق تا به امروز به دست آمده است و اولین باری که خورشید در روز اول نوروز است و زمان با آن آغاز شده است. اسلام ، که تمام رنگ های قومیت را از بین برد و تمام سنت ها را تبدیل کرد ، به نوروز بینش بیشتری داد و با خطر وخیم شدن در دوران مسلمان ایران بود. انتخابات آلیس از خلافت و آلیس وهل در غادیر خام در آن زمان و چه حادثه غافلگیرانه ای بود! تمام خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و علی داشتند ، توسط نوروز پشتیبانی می شدند. نوروز ، که با زندگی ملیت زندگی می کرد ، روح دین را نیز گرفت. سنت ملی و نژادپرستانه با اعتقاد مذهبی و عشق جدید ، که در قلب مردم این کشور تأسیس شد ، مقدس شد و در دوره صفوید رسما یک شعار شیعه بود ، پر از اخلاص و ایمان و با دعای ویژه آن. وقتی نوروز و اشورا به مدت یک سال در یک روز سقوط کردند و پادشاه صفوی در آن روز و روز بعد اشورا را گرفت!

نوروز- این پیرمردی که قرن ها در چهره خود قرار گرفته است- در داستان قدیمی خود یک بار او را مهاردی الموگان شنید. سپس ، همراه با آتش زرتشت ، سرود مقدس کاهنان و زامزام اوستا و سوروش آهورامازدا شنیده شد. از آن زمان به بعد ، آنها از آیات قرآن و زبان خدا تجلیل شدند و اکنون آنها نیز در دعا و دعا و عشق به حقیقت علی و علی و در همه این چهره های مختلف ، این قدیمی و بیش از قرن ، کشته شدند. او این کار را با قدرت ، عشق ، وفاداری و صمیمیت انجام داده است ، و این همه قلب روابط را که دیوار بیگانه و دوره های بیگانه را در وسط آنها و دره عمیق فراموشی بیگانه می کند ، ناامید و زخمی کرده است.

و در آن لحظه ، در آن لحظه ، در اولین لحظات آفرینش ، در روز اول آفرینش ، در روز Urmd ، آتش آهی نوروز و در اعماق وجدان ما ، از طریق بیابان سیاه و بیابان های کشنده و در همه نوروشورها و در همه نوروس ها و همه چیز در حال قدم زدن هستیم. ما به قلب خود آورده ایم و به این ترتیب به عنوان یک ملت به رعد و برق سقوط زمان و تلاطم و تحولات و همچنین حمله به این قرن دشمن ، که ما را بیگانه و “خالی” و “خالی” می کند. ما میثاق Vafa را می سازیم و “اعتماد به عشق” را از آنها ، “هرگز” و “دوام واقعی” ما به نام یک ملت ، که ریشه در یک عمق فرهنگی پر از ثروت و تقدس در این بیابان بزرگ انسان و در حوزه “اصالت” در تاریخ است ، می گیریم.

منبع: دکتر وب سایت Ali Shariatis http://www.shahariati.com/farsi/norooz.html
216216

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما