«هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده اند، بلکه آنان که زنده اند در پیشگاه پروردگارشان زنده اند. آنان به آنچه خداوند به فضل خود به آنان داده خشنودند و بر کسانی که هنوز به آنان نپیوسته اند شادمان می شوند. زیرا برای آنها ترسی نیست و غمگین نیستند. به رحمت و مغفرت الهی راضی باشند و خداوند اجر مؤمنان را از بین نبرد. (آل عمران، 169-171)
ابتدا از متن مقدمه کتاب استفاده می کنم که واقعاً مرا به فکر فرو برد. «تاكنون درباره معنا و مفهوم حكومت صحبت شده، استعاره هاي خوب و بد درباره آن به كار رفته و با تعابير مختلف مورد تمجید و یا نقد قرار گرفته است. از «فرشته نگهبان» تا «هیولای مستبد و سلطه گر»؛ از نقش «پدر» تا «پاسبان»، حکومت یا «دروغ» یا «سگ نگهبان» و از «هدیه الهی» تا «شر ضروری»!
اما در کتاب فوق از توصیف جدیدی برای حکومت استفاده شده است; «یاد و ارث شهید» با خواندن این جمله یاد سخنان رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) افتادم که فرمودند: «گاهی این رنج و تلاش است. زنده نگه داشتن خون شهید، ارزشی کمتر از خود شهادت ندارد.» مصیبت سی سال امام سجاد و رنج چندین ساله زینب کبری این گونه است. رنج کشیدند تا توانستند این خون را حفظ کنند، پس از آن همه ائمه علیهم السلام این رنج را متحمل شدند تا اینکه پنهان شدند. امروز ما چنین وظیفه ای داریم.» (17/02/1376)
جنگ اگرچه تلخ و ناخوشایند است، اما در مواجهه با صحنه های خونین، جوهره پنهان آدمی را آشکار می کند. میدان خودآزمایی و خودشناسی است و چه صفات نیکویی داشتند کسانی که جان خود را به اخلاص دادند و در آتش جنگ ذوب کردند; آنان شایستگی حضور یافتند و در حرم امان خدا سکنی گزیدند که خداوند در وصف ایشان می فرماید: «وَ الَّذِینَ أَقْتَلُونَ فِی اللَّهُ مُوْتُونَ; اما با پروردگارشان قیام کرده اند.» مردانی که با اخلاص و ایثار خون سرخ خود را فدای جامعه کردند و نشانه های اطاعت و عنایت را در برابر دنیا نشان دادند.
اکنون آخرین ماه های سال 1402 هجری قمری است و بیش از سی و چهار سال از پایان جنگ تحمیلی می گذرد. آنچه از این حماسه بزرگ باقی می ماند این است که شهدای والامقام که به اوج رویاهای معنوی خود می رسند و در حلقه تابناک خداوند قرار می گیرند و ما که از کاروان های عشایری حریم یار هستیم در کاروان بی رحمی و نفس زندگی مادی. خم هزارتوی زندگی روزمره است.
اما ای شهید راه عشق! خودت خوب می دانی که ما به شما دوستان و همرزمان بی وفایی نکردیم و همیشه تمام تلاش خود را برای زنده نگه داشتن نام و یاد شما انجام داده ایم. ما نمی دانیم که تا چه حد توانسته ایم یاد شما را زنده نگه داریم و مهمتر از آن در پاسخ به رفتار نیک شما با اعمال صالح خود راه شما را بشناسیم، اما از شما بدبختان ملکوت می خواهیم که پیر خود باشید. دوستان و همرزمان هم هر از چند گاهی به یاد می آورند و لطف سخاوتمندانه خود را به ما نشان می دهند و ما را یاری می رسانند تا بتوانیم بارهای زمینی را که باران های نیرومند شما پشت سر گذاشته اند به بهترین نحو به مقصد برسانیم.
شما به خوبی می دانید که سنگینی و شدت خداحافظی غم انگیز شما برای ما بسیار مهم است و در جدایی شما با مسائل و مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنیم. درد و رنج فراوانی را متحمل شدیم زیرا بر ارزش هایی که با تو آفریدیم ایستادیم و در نبود تو نیش آتشین طعنه و زخم دردناک تمسخر گرفتیم. خواستم بگم کاش بودی و میدیدی… اما جمله ام را تصحیح می کنم و می گویم برای تو خوب است که رفتی و ندیدی چقدر زمان تغییر کرده است و برای بعضی ها چه سخت است که نام تو را به خاطر بیاورند و یادت را امروز به یاد بیاورند.
واقعا نمی دانم می دانید یا نه بچه های جنگ، همان هایی که جوان و جوان در میدان دفاع پرشور و جانباز بودند، حالا همه پیر شده اند و موهایشان سفید و صورتشان چروک است. آشنا
آری، کسانی که با این عظمت و تلاش بر جنگ غلبه کردند و به یاری خداوند محاصره های وحشتناک را شکستند، اکنون هر کدام خود را در گوشه ای از این شهر بزرگ می بینند که در میان مشکلات متعدد به ظاهر کوچک اما طاقت فرسا احاطه شده است. اسیر شده اند و البته هرازگاهی شاید هر ماه یا سالی یک بار به مدد معجزه روح ملکوتی و به بهانه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شیرینت جمع می شوند و… روزی و اشک و… و بعد دوباره در هیاهوی کوچه ها و خانه ها گم می شوند. این دوستان شما هستند که بی صبرانه آماده اند تا تمام دنیای خود را تقدیم کنند و در ازای آن فقط یک شب دیگر لذت حضور در کنار شما را تجربه کنند.
اما ای شهید وادی وصل! صمیمانه از شما می خواهیم که ما را فراموش نکنید. دست ما را بگیر در این روزهای سخت ما را تنها نگذار. جاده باریک است و آسمان تاریک. سبک؛ کمکی؛ خبر خوب حتی یک هشدار و مجازات. به ارتباطی که با هم داشتیم دست نزن. دستان بیچاره ما بیشتر از زمین به بهشت نیاز دارند. از شما جز وفاداری انتظاری نداریم. ما دیگر نمی توانیم صبر کنیم. زود باش تند باش…
اکنون یادآوری بخشی از آن رشادت ها و شهادت ها در قالب این کتاب همچون نسیم پاکی است که بار دیگر بوی شیرین آن لاله های بهشتی را به مشام خوانندگان می رساند و چراغ هدایت حماسه آفرینانی است که به سوی آنان گذشته اند. نسل های آینده می توانند منتقل کنند. گرفتن ما فکر می کنیم شهدا رفته اند و ما نیستیم، اما حقیقت این است که شهدا زنده اند و زمان ما را گرفته است.. (شهید مرتضی آوینی(
شهادت راهی است که خداوند برای بقای بندگان خاص خود در نظر گرفته است. شهيد شاه دنياي فاني است و ما هم مرده عادات روز دنيا هستيم و چقدر ساده لوح هستيم كه خود را قادر به توصيف شاهدان اين عالم بدانيم چون علم حق تعالي نيست! اما هر آنچه در وصف شاهدان نوشته و گفته شده، یادآوری است برای صیقل دادن قلب ما بازماندگان تا مانند برق بر وجود غفلت شده ما بیفتد و چراغ راه در این تاریکی آخرالزمان باشد.
در پایان از استاد عزیز و فرهیخته ام جناب آقای دکتر تشکر می کنم. علی اصغر پورعزت از خلق چنین اثری صمیمانه تشکر می کنم و علو درجات و همنشینی با شهدای کربلا را از خداوند منان خواستارم.
باشد که در راه خدا بجنگد کسانی که زندگی دنیا را با آخرت عوض می کنند. و هر کس در راه خدا بجنگد کشته شود یا فریب بخورد. ما به او پاداش بزرگی خواهیم داد.
۰۹/ جمادی الاول/ ۱۴۴۵