فیلسوفان مدتهاست در تلاش برای پاسخ به این سوال که «خود» چیست؟ برخی از پاسخ های کلاسیک می گویند که «خود» در واقع یک روح، یک بدن یا یک ساختار ذهنی است.
اما فیلسوفان بودایی پاسخی متفاوت و شگفتانگیز ارائه کردهاند: آنها گفتهاند که «خود» دائمی وجود ندارد; به عبارت دیگر، هیچ بخشی از ما برای همیشه ثابت نمی ماند. بر اساس این نظریه، اگر با دقت به واقعیت بنگریم، چیزی را نمی یابیم که بتوان آن را «خود» نامید و آن را امری ثابت، درونی و اساسی دانست.
این دیدگاه به آناتمان یا آناتا معروف است. واژههای اتمان (اتمان) و اتا (اتا) به ترتیب در زبان سانسکریت و پالی به معنای «خود» هستند و پیشوند «ان-» به معنای «نه» یا «بدون» است. بنابراین «آناتمان» به معنای «بی خود» یا «نفی نفس» است.
1. خودی که وجود ندارد
ابتدا باید بفهمیم که نظریه «آناتمن» دقیقاً چه می گوید. این نظریه ادعا نمی کند که انسان وجود ندارد یا مثلاً پستچی که نامه ها را تحویل می دهد در واقع یک ربات یا یک روح است.
آناتمن در واقع دیدگاه های معمول ما در مورد هویت انسانی را انکار می کند. تصور می کنیم وجود ما حقیقتی خاص و عمیق است. ما خود را موجوداتی یکپارچه و پایدار می دانیم که لحظه به لحظه ادامه می یابد. ما «خود» را چیزی شبیه روح، بدن یا ساختار ذهنی میدانیم.
به عبارت دیگر، تصور می کنیم که «خود» ما یک جوهر یا جوهر دارد. جوهر هر چیزی ویژگی اصلی و تعیین کننده آن است که بدون آن وجود نخواهد داشت. به عنوان مثال، یک مربع ذاتا دارای چهار ضلع است. اگر مربع تعداد اضلاع را از دست بدهد یا زیاد کند، دیگر مربع نیست.
اگر «خود» ما جوهری دارد، آن جوهر همان چیزی است که ما را «ما» می سازد. اگر این ذات را از دست بدهید، دیگر وجود نخواهید داشت. اما تا زمانی که ذات شما (خواه جوهر جسم، روح یا هر چیز دیگری باشد) وجود دارد، شما نیز وجود دارد.
اما بر اساس دیدگاه موسوم به آناتمن یا از خودگذشتگی، این تصور از «خود» به عنوان چیزی با ماهیت ثابت اشتباه است. هیچ جوهر یا جوهری پایدار برای آنچه مردم معمولاً به عنوان «خود» می پندارند، وجود ندارد.
در عوض، «خود» فقط مجموعهای از ویژگیهای دائماً در حال تغییر است، مانند بخشهای فیزیکی بدن شما و احساسات و ادراکاتی که زندگی ذهنی شما را شکل میدهند. هیچ چیز دیگری در ما نیست که از طریق این تغییرات فراتر رود یا پایدار بماند. به عبارت دیگر، ما چیزی جز رشته ای از تغییرات نیستیم.
2. دیدگاه «بی خود» در مقابل دیدگاه روانی
می توان دیدگاه «بی خود» را با نظریه دیگری درباره هویت شخصی مقایسه کرد. نظریهای روانشناختی که فیلسوف انگلیسی به نام جان لاک (1704-1632) درباره «خود» ارائه کرد.
به گفته لاک، روان ما که از چیزهایی مانند تجربیات، افکار و خاطرات ما تشکیل شده است، «جوهر» ماست. لاک می گوید تا زمانی که روان ما ثابت بماند، ما به وجود خود ادامه می دهیم. بنابراین، اگر ساختار روانی شما برای همیشه به پایان می رسد یا متوقف می شود، شما نیز چنین کنید، حتی اگر بدن شما هنوز زنده است. اما اگر خاطرات، افکار و تجربیات تو به بدن من منتقل شود و بدن خودت نابود شود، نخواهی مرد. شما به وجود خود ادامه خواهید داد، هرچند در بدنی جدید.
اما به عقیده نظریه پردازان «بی خود»، ویژگی های روانی ما دائماً در حال تغییر است، به این معنی که مجموعه واحدی از این ویژگی ها وجود ندارد که در طول زمان ثابت بماند. علاوه بر این، هیچ چیز وجود ندارد که همه این ویژگی های روانی متفاوت را به یک چیز واحد پیوند دهد.
بنابراین، نظریه پردازان «بی خود» با فیلسوف انگلیسی دیگر به نام دیوید هیوم (1776-1711) به یک معنا موافق هستند که می گوید: احساسات ما هرگز شامل یک حس جداگانه از «خود» نمی شود.
هیوم می گوید که ما احساسات خاصی مانند طعم هویج، صدای رعد و برق یا گرمای آتش را تجربه می کنیم. اما تجربه جداگانه و خاصی از «خود» نداریم. بنابراین، همهی ما مجموعهای از احساسات خاص و گاه به گاه است.
3. چه نوع نظریه ای و با چه هدفی؟
یک سوال کلیدی این است که آناتمن چه نوع فرضیه ای است. برخی از فلاسفه آن را فرضیه ای متافیزیکی می دانند که از انواع موجودات بحث می کند. بر اساس این دیدگاه، آناتمن شبیه به نظریه ای در مورد تک شاخ ها است که وجود آنها را انکار می کند. آناتمن نیز به همین ترتیب وجود «خود» را انکار می کند.
سایر فیلسوفان فکر می کنند که آناتمن یک فرضیه عملی است. این نظریه به ما نمی گوید چه چیزی وجود دارد، بلکه به ما نشان می دهد که چگونه باید خود را درک کنیم. ما نباید خود را موجوداتی با وجود دائمی در قالب روح، جسم، روان یا چیز دیگری بدانیم. آنها استدلال می کنند که تصور نادرست از خود به عنوان موجودات پایدار باعث می شود که به طور مضر به درک خاصی از خود وابسته شویم.
نظریه پردازان «بی خود» ادعا می کنند که با پذیرش این نظریه می توانیم خود را از برخی سوءتفاهماتی که مانع از رسیدن ما به روشنایی می شود رها کنیم. برای مثال، فیلسوف بودایی بوداگوسا (قرن پنجم) «درک کامل» را مستلزم «بررسی ناپایداری، رنج و از خودگذشتگی» توصیف می کند. پذیرش نظریه ایثار ما را از بسیاری جهات تغییر خواهد داد. به عنوان مثال، این نظریه به ما کمک می کند که کمتر خودخواه و شاید نوع دوست باشیم.
در نهایت، برخی از فیلسوفان معتقدند که ما میتوانیم آناتمن را بدون اینکه بگوییم «خود» اصلا وجود ندارد، بپذیریم. «خود»ها هنوز به طور متعارف وجود دارند: میتوانیم به درستی بگوییم که «من وجود دارم»، مشروط بر اینکه فقط در مورد ترکیبی از ویژگیهای دائماً در حال تغییر صحبت کنیم و نه در مورد جوهرهایی که واقعیتی اساسی دارند.
4. نتیجه گیری
درک ایده آناتمن می تواند تا حدودی دشوار به نظر برسد. در مورد آن حتی در میان سنت های مختلف بودایی اختلاف نظر قابل توجهی وجود دارد. به عنوان مثال، برخی از متفکران بودایی معتقد بودند که افراد وجود دارند، در حالی که “خود” وجود ندارند. منظور آنها این است که چیزی وجود دارد که میتوان آن را «شخص» نامید، با ویژگیهایی متمایز از «خود»، و این تنها «خود» است که وجود ندارد.
خواه این فرضیه متافیزیکی باشد یا عملی، چه از ما بخواهد که خود را بپذیریم و یا صرفاً از ما بخواهد که به شیوه ای متفاوت در مورد خود فکر کنیم، یک چیز روشن است: آناتمن. این یک انکار خیره کننده چیزی است که بسیاری از ما آن را بدیهی می دانیم و فکر می کنیم که حقیقت آن نیازی به دفاع ندارد.