اخبار روز سینما

فرار قهرمان مدرن از زندگی







او یک دامپزشک است و کلینیک حیوانات خود را افتتاح می کند. نویسنده علاوه بر زندگی حرفه ای، به زندگی خصوصی خود نیز می پردازد. خواننده ابتدا متوجه می شود که عاشق دختری به نام یلدا است. سپس در مورد بهار آمده که قبلاً با او رابطه داشته است. اما با پیشروی داستان، خواننده متوجه حضور زنان زیادی در زندگی این فرد می شود. به نظر می رسد نیما هر زنی را فرصتی برای پرکردن خلأهای درون خود می بیند. وقتی در یک ضیافت به مناسبت افتتاح کلینیک اعتراف می کند که عاشق دختری به نام طلا است، دوست و شریک زندگی اش به او می گوید: «عشق؟ تو نیما جان عاشق کی نبودی؟ (242). نیما در هر دو فصل رمان همان ویژگی شخصیتی خود را به جامعه ارائه می کند: او قهرمانی است که از زندگی می گریزد.

در قسمت اول رمان، نیما مریض و در ون دور از دوستان و همبازیانش، در تب و بین خواب و بیداری می سوزد. یه جورایی تنهاست خواننده از جریان ذهن متوجه می شود که او یک عضو ذخیره تیم فوتبال است. نیما اغلب روی نیمکت می نشیند و نقش خاصی در برد یا شکست تیمش ندارد. در فصل اول، قهرمان بیشتر وقت خود را صرف مشاهده منظره بیرون از ماشین، فکر کردن و خوابیدن می کند. بیماری او را از بقیه هم تیمی هایش جدا می کند. تیم فوتبال نوعی استعاره از جامعه و زندگی است. بنابراین رمان لائین از همان صفحات اول شخصیتی را به خواننده نشان می دهد که در انزوا، گوشه گیری و جدایی از جامعه است. نیما از شرکت در این بازی می ترسید و امیدوار بود که از بیماری خود خلاص شود و به قصد دوری از جهل، بستنی نمی خورد، دنبال بچه ها نمی رفت و دنبال دخترانی می رفت که مثل بچه های کوچک این شهر بودند. پروانه هایی روی گل دیگری بودند و به اطراف می دویدند. شیرین نه چرخید و نه کارت از دست داد و تمام صبح روی نیمکت سیمانی پارک نشست و کاری نکرد» (غروی 21). از این نقل قول که نمونه های آن در متن فراوان است، مشخص می شود که مخاطب با شخصیتی خسته کننده و بی روح مواجه می شود که با اصول اولیه زندگی مدرن همخوانی ندارد: او فاقد حرکت، انرژی و پویایی است. اما آیا نیما می تواند کاملاً خود را از جامعه و زندگی جدا کند؟ به نحوه روایت داستان هم توجه کنیم. داستان فقط از منظر نیما روایت نمی شود. به نظر می رسد که دیدگاه دائماً بین شخصیت ها تغییر می کند و در برخی موارد دانای کل می شود. این نشان دهنده عدم امکان انزوای مطلق در دنیای مدرن است. نیما گوشه گیری خود را با بیماری اش توجیه می کند. بیماری نیما بیشتر یک مکانیسم دفاعی است تا یک سبک زندگی یا ماجراجویی. حتی در جایی در فصل اول، وقتی ون وانت در میان برف گیر کرده است، نیما از پنجره ماشین بیرون می رود و روی پشت بام می رود تا ببیند آیا روستایی در نزدیکی او هست یا نه. او تصمیم می گیرد نقش ناجی و قهرمان را بر عهده بگیرد و همه را از این فاجعه نجات دهد. او درخشش نورهای روستا را می بیند، اما هذیان، تب و لرز تلاش های او را بیهوده می کند. خستگی، بیماری، خواب آلودگی، هذیان و تب از جمله عناصری است که بر نیما تحمیل شده و او را از زندگی بریده است.

اما این قهرمان مدرن در نیمه دوم داستان چگونه با زندگی برخورد می کند؟ در نیمه دوم داستان، نیما زن جوانی است که مدام مشغول کار است. او می خواهد بخوابد، اما باید با مادر و خواهرانش به مهمانی خانه خاله بروند. یکی یکی از کارهای نیما در فصل دوم مکرر تکرار می شود و آن سیگار کشیدن است. به نظر می رسد این شخصیت می خواهد با کشیدن سیگار قدم بعدی زندگی را حداقل برای چند ثانیه به تاخیر بیندازد. در مهمانی به حرف های میزبان و دیگر مهمانان توجهی نمی کند و از آنها فاصله می گیرد. ترک زودهنگام مهمانی نیز نشانه این است که قهرمان سعی دارد خود را منزوی کند. مدام به یلدا و بهار و دخترای دیگه فکر میکنه. زن نماد زندگی و پذیرش آن است. نیما با اینکه ادعای عاشقی می کند، به دیدار یلدا نمی رود و مدام برای او پیام های دروغین می فرستد و جلسه را به تعویق می اندازد: «زندگی (اگر تعریفی از غیرممکن داده باشد) ممکن نیست. زیرا ساکن همیشه می میرد که به معنای پایان کار انسان است

و این وحشت او را وادار می کند که هر لحظه در هر آنچه نمی خواهد بجوید معنا پیدا کند» (غروی 225). در هر دو فصل دائماً صحبت از “بازی” وجود دارد. عباس آقا در نیمه اول رمان فقط به فکر بردن بچه ها به بازی فوتبال است. تلاش مداوم نیما برای فرار از بازی فوتبال در واقع فرار از «زندگی» است. او در پاسخ به سید در مورد بازی می گوید:

بازی؟ بازی زندگی، مسخره بازی، دمپایی بازی، دلقک بازی، باخت بازی، ورق بازی، ورق بازی، بازی… شکست قطعی است. راه حل چیست؟ و در مورد این بازی چه می دانید؟ اسمی براش نداری شما نمی گویید بازی کنید، شما بازی کنید. همان (غروی 48).

غروی در فصل اول، نگاه نیما به زندگی را به مخاطب نشان می دهد: قهرمان مدرنی که می خواهد خود را از جامعه جدا کند. اما این جامعه او را از مرگ نجات می دهد. در نیمه دوم نیما جوانی است که هنوز همان فکر را در سر دارد. در این مدت شخصیت دکتر به او می گوید که انزوا امکان پذیر نیست. او از قهرمان رمانتیکی که از تمدن فاصله گرفته انتقاد می کند:

هنرمند درِ دنیای واقعی و بی رحم را می بندد و به دیوار تکیه می دهد تا در دنیای خودش بماند… هنرمند ما کور است… وقتی هنرمند ما چشمانش را باز می کند دیوار و سقف فرو می ریزد و پروژه ناتمامش ویران می شود. . هیچ کس نمی داند کدام هنرمند بزرگ در این شهر خیانتکار زندگی می کرده است و هیچ مخاطبی نمی تواند این اثر را ببیند (غروی 216).

نویسنده موضوع اصلی رمان را از طریق شخصیت دکتر بیان می کند. رمان لاین مانند حماسه ای است که ادیسه اش نیما اسفندیاری است. در ابتدای رمان نیما در خانه از خواب بیدار می شود و در آخرین صفحه رمان به خانه برمی گردد و می خوابد. خواب نیز استعاره ای از مرگ است. غروی زیبایی «همه مصیبت های بشریت» (217) را به تصویر می کشد و راه حل پیش روی بشریت/انسان مدرن را «بازی» می داند. بازی استعاره ای از زندگی است که به معنای پذیرش جامعه و قوانین حاکم بر آن است. اما نیما، قهرمان مدرن رمان لاین، زندگی را رد می کند و به آغوش خواب می جهد و به نوعی مرگ و تباهی را برمی گزیند.

*فاطمه احمدی آذر

نویسندگان و منتقدان




آوین احمدی

آوین احمدی هستم سردبیر و مدیرمسئول رسانه بازتاب آنلاین که سعی میکنم آنچه در ایران و جهان میگذرد را برای شما در این وبسایت به اشتراک بگذارم

مقالات جذاب با ارزش مطالعه بالا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا