غزل شاکری یکی از بازیگرانی است که در سریال شهرزاد خوش درخشید و به عنوان بازیگری توانا شناخته شد. غزل شاکری به غیر از شهرزاد در چند فیلم و سریال دیگر بازی کرده است. نکته جالب در مورد غزل شکری این است که این بازیگر صدای خوبی دارد. غزل شاکری دختر فرشتا طائرپور تهیه کننده سرشناس سینما است که چند سال پیش درگذشت.
چند روز پیش مراسم تشییع پیکر آتیلا پسیانی با حضور هنرمندان برگزار شد. بسیاری از هنرمندان حاضر در مراسم تشییع پیکر آتیلا پسیانی نیز در مراسم ختم داریوش مهرجویی و همسرش که امروز برگزار شد، شرکت کردند. غزل شکری بازیگر مشهور و محبوب سینما و تلویزیون ایران نیز یکی از حاضران در هر دو مراسم بود.
چیزی که توجه غزل شکری را به خود جلب کرد، استایل تکراری این بازیگر بود. به گزارش سایت چه بپوشم، تمام لباس های استایل غزل شکری در مراسم ختم داریوش مهرجویی همان لباس هایی بود که در مراسم آتیلا پسیانی به تن کرد. از شال و گوشواره گرفته تا بارانی و کیف! تنها عنصر متفاوت بین این دو سبک عینک آفتابی او بود.
غزل شکری در مراسم تشییع پیکر آتیلا پسیانی
غزل شکری در مراسم تشییع پیکر داریوش مهرجویی و همسرش
رابطه غزل شاکری و دکتر مصدق
غزل شاکری با حضور در برنامه 35 به تشریح آغاز بازیگری پرداخت و از انتظاراتش از دولت آینده گفت.
شاکری درباره حضورش در سریال «شهرزاد» توضیح داد: من برای آقای رحمانیان کار می کردم که آقای فتحی به او پیشنهاد دادند و کار ایشان «مدار صفر درجه» را هم دوست داشتم و با هم درباره شخصیت. آذر صحبت کردیم و من بازی کردم. یکی از ویژگی های سریال «شهرزاد» برای من به غیر از همکاری با آقای فتحی، ویژگی های زمانی سریال است و مادربزرگ و مادرم از خیابان لاله زار و آن زمان ها خیلی به من گفتند. لذت بخش ترین قسمت «شهرزاد» برای من حضورم در آن لحظه تاریخی بود.
وی ادامه داد: برای اطلاع از آن مقطع زمانی نزد مادربزرگم رفتم و دوباره خاطرات او را شنیدم و متوجه شدم که دکتر مصدق برادر شیری، پدربزرگ مادرم است.
شاکری در پاسخ به سوال یکی از همسایه ها که نظرش را در مورد مصدق پرسیده بود، گفت: من به او ارادت خاصی دارم و چیزی که برایم جالب بود مسابقه تاریخ است که تا ظهر می گویند زنده باد مصدق و در شب می خواهند او را بمیرند و این خیلی عجیب است.»
غزل شکری چگونه به شهرت رسید؟
غزل شاکری درباره اولین تجربه خود به عنوان بازیگر توضیح داد: فیلم «ماهی» کامبوزیا نور اولین تجربه من بود، او برای فیلم «گلنار» در دفتر مادرم کار کرد و من همیشه آنجا بودم و به من پیشنهاد دادند که مادرم. نقش گلنار را بازی کنم، مادرم قبول نکرد، قبل از این فیلم آقای پرتویی مشغول کار «ماهی» بودند و قرار بود نقش کوچک یک دختر بچه را بازی کنم و ابتدا «ماهی» و سپس «ماهی» را بازی کردم. گلنار».
شاکری درباره شهرتی که نقش گلنار برای او به ارمغان آورد، گفت: شهرت گلنار خیلی اذیتم کرد، در مدرسه به دلیل علاقه دخترها به شخصیت گلنار و پسرانی که جلوی مدرسه منتظر بودند مدام توبیخ می شدم. آنها نمی خواستند من را ببینند و مجبورم کردند به مهمانی نروم و این برای من بسیار سخت بود.
وی درباره ادامه بازیگری بعد از فیلم گلنار گفت: مادرم تا پایان تحصیل اجازه دریافت پیشنهادات را به من نداد و بعد از فارغ التحصیلی پیشنهادات را نپذیرفتم زیرا هنوز نتوانسته بودم فضای شهرت را که برای آن در نظر گرفته بودم بپذیرم. مجبور شدم بخشی از زندگی خصوصی ام را فدا کنم.این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه فیلم «چهره های آینه ای» که طراح صحنه و لباس آن بودم و بازیگر در آخرین لحظه رفت و من قرار بود نقش او را بازی کنم. چرا کاندیدای سیمرغ شدم و دیپلم افتخار گرفتم.»
شکری درباره بازیگران مورد علاقه خود گفت: مریل استریپ را خیلی دوست دارم، بازی های ماندگار خانم معتمدآریا در ایران را هرگز فراموش نمی کنم و بازی خانم نونهالی در فیلم بوی کافور بوی یاس را همیشه به یاد دارم.
وی درباره حضورش در فیلم «سارا و آیدا» توضیح داد: من در سفر بودم و آقای میری خلاصه ای را برایم فرستاد و گفت می خواهیم بعد از سال ها کاری را شروع کنیم، شما چطور؟ واقعا دوست داشتم “رابطه بین این دو دوست بود.”
این هنرمند درباره تصمیم خود برای ادامه بازیگری بعد از «سارا و آیدا» گفت: بله، بازیگری میکنم اما وقتی وارد کار میشوم میدانم که حضورم موثر است و میتوانم جور دیگری بازی کنم. من سعی می کنم انتخاب کنم. کارهای مختلفی انجام می دهم، می نویسم، نقاشی می کشم، شعر هم می خوانم. “من دائماً در حال یادگیری هستم و ارتباط بین این چیزها به من کمک می کند تا هر کدام را بهتر انجام دهم.”
وی همچنین محبوب ترین خواننده و ترانه سرا و آهنگسازی که در زندگی او تاثیرگذار بوده است را اینگونه معرفی کرد: «آقای هوشنگ ابتهاج اولین نامی است که در آهنگسازی همان استاد احمد پژمان به ذهنم خطور کرد که باعث شد خودم را در آن پیدا کنم. من از آنها چیزهای زیادی یاد گرفتم، لئونارد کوهن را خیلی دوست داشتم، بعضی کارها آنقدر ماندگار هستند که وقت ندارند و برای همه ماندگار هستند.”