به نقل از شمانیوز، به گزارش پی ام آپ، باغ می گوید تا چند سال پیش هیچکس فکر نمی کرد چند درخت خشک شود. هیچ کس فکر نمی کرد که این باغ را می توان زیبا نامید.
هیچ کس حتی فکرش را هم نمی کرد که می توان باغی از چوب و سنگ خشک ساخت و از آن مراقبت کرد، اما این اتفاق افتاد. زمانی که آوازه باغ سنگی سیرجان مدت ها بعد از ساخت آن دهان به دهان پیچید و داستان پیرمرد سازنده آن در همه محافل بازگو شد، همه فهمیدند که لذت های عجیب یک نفر می تواند برای همه جالب و دیدنی باشد. .
پیرمرد زبان بسته در سال های آخر عمرش شاهد نگاه های کنجکاو و متعجب همه کسانی بود که برای دیدن باغش به شهر کوچکش می رفتند. داستان ها و شایعات زیادی در مورد باغ سنگی و باغدار آن وجود دارد، اما تا زمانی که به باغ سنگی سر نزنید، نمی توانید انگیزه ساخت این باغ را که به عقیده بسیاری اعتراضی است، بدانید.
حالا همه کم و بیش درباره باغ سنگی سیرجان شنیده اند. باغی که شبیه هیچ باغ دیگری نیست، اما از خیلی هایشان دیدنی تر است. باغ بزرگی که حدود 100 درخت کوتاه و بلند در آن به طور منظم و با فاصله از یکدیگر کاشته می شود. اما این بار نباید انتظار درختان سبز و پربار داشته باشید.
باغبان باغ سنگی برای اعتراض به پایمال شدن حقاش سنگهای زیادی را روی تنههای چوب آویزان کرد
این درختان تنه خشکی بیش نیستند که تا چشم کار می کند باغ را می پوشاند. سنگ هایی که از شاخه ها آویزان شده اند از درختان خشک و بی ریشه در زمین غریب ترند. سنگ های بزرگ و کوچک که نامرتب اما مرتب هستند و نظر را به خود جلب می کنند. سنگها با سیمهای ضخیم و طنابهای محکم بلند از شاخهها آویزان شده و درختهای میوهای هستند که بسیاری میگویند درویش خان به یاد و به جای باغ سلطنتی گمشدهاش ساخته است. باغی که نیازی به آبیاری و هرس نداشت و هیچکس نباید از سرد شدن درختانش یا کمبود آب فصلی بترسد. باغی که تنها مایه لذت درویش خان بود.
اعتراض سنگی
باغ سنگی در 40 کیلومتری جنوب شرقی سیرجان در استان کرمان قرار دارد. از شاخه ای که از جاده اصلی سیرجان – بافت جدا می شود باید چهار کیلومتر جاده خاکی را طی کرد تا به باغ سنگی نزدیک روستایی به نام بلوارد که در روستای میاندوآب قرار دارد رسید. همه صاحب باغ غریب را می شناسند. درویش خان اسفندیارپور که مردی کر و لال بود.
بعدها اهالی و اطرافیان باغ او داستان درویش خان و باغ او را برای مردم تعریف کردند. «درویش خان زمانی باغدار و کشاورز و از ملاکان سیرجان بود که چند سال پس از اجرای طرح اصلاحات ارضی در سال 1340 بسیاری از زمین های خود را از دست داد. از همان زمان بود که درویش خان به نشانه اعتراض و دقیقاً او به دلیل دردی که از این حادثه متحمل شد، درختان باغ خود را که قبلا خشک شده بود، در جای دیگری کاشت و از کوه های اطراف سنگ جمع کرد تا میوه درختان گمشده خود باشد که باعث شد بسیاری از مردم بگویند قدیمی مرد دیوانه شده است زیرا نتوانست این حادثه را تحمل کند.
این همان سنگی است که احمد نادعلیان به باغ سنگی و درویش خان داد
کسانی که از آنها بزرگتر هستند و داستان زندگی درویش خان را می دانند می گویند درویش خان یکی از ایلیاتی هایی بود که رضاخان در روستای بلوارد تأسیس کرد. همانطور که مشخص است ریشه آن به خان های باستان برمی گردد، به همین دلیل نام آن را از کلمه خان گرفته اند. بی تفاوتی درویش خان و این که نمی توانست از گذشته و حال خود چیزی بگوید و چرا باغ سنگی می سازد، روستاییان را مردی غریب می دانست.
تا همین چند سال پیش عده ای از گردشگران و مسافران با دیدن باغ سنگی به تمجید از آن پرداختند و کار درویش خان برای همه حتی روستاییان جالب شد. همسایه ها می گویند قبل از این واقعه درویش خان روزها را با کارهای بیهوده می گذراند. البته شاید از نظر او مزخرف بود و درویش خان نظر دیگری داشت. اما باز هم پس از آنکه جهانگردان پاهای خود را در باغ سنگی گشودند، درویش خان با همان زبان لال آنها را دنبال کرد و درختان میوه هسته دار خود را به آنها نشان داد. از او و باغش عکس می گرفتند و درویش خان لبخند می زد.
از خوابنما شدن تا دیدن شهاب سنگ
در کنار تمام داستان هایی که از درویش خان و باغش می گویند، داستانی که خانواده او دارند به واقعیت نزدیکتر است. حتما فکر می کردید درویش خان تنها زندگی می کرد. اما او یک پسر و یک عروس دارد و زندگی خود را با آنها در باغ دیوار به دیوار باغ سنگی خود می گذراند. درویش خان پسر دیگری داشت که بر اثر تصادف جان باخت و همسرش 23 سال پیش فوت کرد.
آنها داستان اصلاحات ارضی و مشکلاتی را که پس از آن بر سر درویش خان آمد، تأیید می کنند. اینکه به خاطر کارولال نمی تواند اعتراض کند و بعد از مدتی گریه و بی حوصلگی تصمیم به احداث باغ سنگی می گیرد مورد تایید خانواده اش نیز هست. خیلی ها می گویند درویش خان بعد از مدتی دردسر شب در خواب باغی سنگی دیده و فردای آن روز شروع به ساختن آن کرده است. این شایعه تا آنجا پیش رفت که عده ای گفتند درویش خان شب سنگ های سوراخ شده را در خواب می بیند و فردای آن شب در کوه می یابد.
البته گاهی آوردن این سنگ ها از کوهی که چهار پنج کیلومتری باغ است زمان زیادی می برد، اما کوچک ترین سنگ ها را شتر یا الاغ می آورند. داستان هایی در مورد سوراخ هایی در سنگ ها گفته شده که طناب ها و سیم ها از آن عبور می کردند و سنگ ها را از درختان آویزان می کردند. عده ای می گویند که خود درویش خان در آن سوراخ می کرد زیرا مردم آشنا سنگی را در کوه ندیده اند که سوراخ هایی به قدری بزرگ باشد که طناب و سیم از آن عبور کند.
گاهی داستان های باغ سنگی و درویش خان بیشتر شبیه به فانتزی است. مثلاً می گویند شب بعد درویش خان در خواب می بیند که باغی بسازد، برای چرای گوسفندانش به صحرا می رود، وقتی متوجه می شود چیزی از آسمان به زمین افتاده است، نزدیک می شود و می بیند که آنجا یک باغ است. شهاب سنگ بزرگ درویش خان می خواست سنگ را لمس کند اما خیلی گرم بود و منتظر شد تا شهاب سنگ خنک شود و سپس آن را به خانه برد. اما قدیمی ها به خوبی یادشان می آید که چگونه باغچه درست کنند.
درویش خان این سنگهای بزرگ را از کوه آورد و روی درختان گذاشت.
آن خان از دو تا سه پا چاله حفر می کرد و سپس هیزم را از درختان خشک بیشه می کاشت. او برای آویزان کردن سنگ ها، لاستیک های فرسوده خودرو را سوزاند و سیم های داخل آن را برداشت تا به سنگ ها ببندد. فکر نکنید که ساختن باغ احمقانه است. تقریباً بیشتر سنگ ها دارای تاریخچه هستند. مثلاً می گویند هر وقت اتفاق مهمی در زندگی اش می افتاد، سنگی را به درخت ها آویزان می کرد. مردم به یاد دارند که نوه درویش خان وقتی به سربازی رفت، سنگی را به درختی آویزان کرد که شبیه سر تراشیده شده بود! وقتی یکی از خانواده اش از دنیا می رفت، سنگی را به یاد خود در یکی از درختان می گذاشت و به جای اینکه مثل بقیه بر سر قبرش برود، بر سر همان سنگ می رفت و او را یاد می کرد.
او برای مدتی سرهای گوسفند پاره شده را به درختان آویزان کرد تا اینکه مردم اعتراض کردند و از انجام آن دست کشیدند. او روزهای خود را در این باغ با آنها می گذراند. اگر خوشحال بود با آنها می خندید و اگر غمگین بود برای آنها گریه می کرد.
پایان داستان ناتمام
از آنجایی که باغ سنگی به روی گردشگران باز شد، بسیاری از مردم به کار او علاقه نشان دادند. هنرمندان باغ خود را شاهکار می دانستند. حتی احمد نادعلیان، هنرمند معروف محیط زیست کشورمان، یکی از سنگ های طراحی شده خود را به باغ درویش خان برد و بر یکی از درختان خان آویخت. باغ او بازدیدکنندگان خارجی هم داشت که از شهرت درویش خان شنیده بودند و به دیدن او می آمدند. درویش خان سال ها پیش در فیلم های سینمایی هم بازی می کرد. فیلمی که تقریبا برگرفته از زندگی خودش بود و پرویز کیمیاوی آن را در سال 1350 ساخت.
داستان این فیلم که «باغ سنگی» نام داشت درباره مردی ناشنوا و خانواده اش بود که چوپان بودند و در بیابان زندگی می کردند تا اینکه مرد به خواب رفت و وقتی از خواب بیدار شد سنگ عجیبی را زیر سرش دید و او خود را حلق آویز کرد. . در یک درخت. پس از توجه مردم به باغ سنگی، میراث فرهنگی قول داد باغ را حصار بکشد و از آن نگهبان بگذارد. چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده است.
کرولال بودن درویشخان به شایعاتی که درباره باغ او سر زبانها افتاده دامن زد
بالاخره درویش خان فروردین او در سال 2006 در سن 90 سالگی درگذشت و در باغ سنگی خود به خاک سپرده شد. می گویند پس از مرگ درویش خان یکی از درختان به زمین افتاد و آنقدر سنگین بود که چند نفر به او کمک کردند تا بایستد که خود خان به تنهایی این کار را انجام داد. درویش خان با مرگش تمام این اسرار باغ و زندگی خود را با خود برد و هیچکس راز او را نفهمید.