حدود 5 سال پیش در دفتر یکی مهتاب فرهنگی فرهنگی سیاسی گاه به گاه یکی من آن را از دیگر روزنامه نگاران ادبی شنیدم. او گفت [نقل به مضمون]: “کار Khazib Al -‘abbal چقدر شعر است ، آیا شخص دیگری شعر می خواند؟” آنچه من از کودکی آموخته ام توسط شاعران بزرگداشت شد و شاعر در قله ادبیات فارسی بود و این را شنید (و همچنین زبان آن شخص) گویی یک سطل آب سرد روی سر من خالی شده است. این چیست؟ سلام ، من سخنان او را در ذهنم مطرح کردم و شاعرانی را که از دوره های مختلف از راهروهای عمیق گرفته تا پیشانی می شناختم صدا کردم و آنها را با هم جمع کردم. آیا این به معنای استفاده از شعر در این شرایط سیاسی نیست؟
طبق انتخاب ، امروز ، پس از پنج سال صحبت در مورد آن ، من با یادداشتی از مرحوم سعید نفیسی در مجله سفید و سیاه روبرو شدم ، یادداشتی در مورد نوع دیدگاه ایرانیان از ادبی و نوشتن وی در نوزده سالگی ، خورشیدی ، سلطنت احمد شاه قاجار.
در این یادداشت ، نفیسی دقیقاً آنچه را که من در دفتر مجله شنیدم ، نشان می دهد ، دنیایی که روزنامه نگار نویسنده را نمی شناخت ، Adib تنها شاعر بود ، و هر شاعر نیست … هر بار ، و ظاهر و سلیقه ها تغییر می کنند. در آن روزها ، اما نثر سخت بود ، و سوء تفاهم و درک او واقعاً “گاو” را می خواست ، و “مرد باستانی” نفیسی یک قرن پیش جزئیات جالب دیگری را نوشت ، “تنها هنر نوشتن در کلمات بود” ، که تاسف آور بود.
در سن نه سالگی ، فقط چهل و چهار سال پیش [۱۲۹۴ خورشیدی]این نخستین بار در روزنامه های نامگذاری شده تهران تحت این آثار منتشر شد که اگر امروز کسی برای من بخواند. وقتی وارد ادبیات شدم ، مردم بسیار دشوارتر از امروز بودند. شاعر و نویسنده انتظار داشتند که کاملاً از تکنیک های ادب آگاه باشد ، که روز به ادبیات نیاز داشت.
دامنه ادب ، که در گذشته قرن ها به ذخایر آنها اضافه شده بود ، بسیار گسترده بود. Adib باید کاملاً از صنایع شاعرانه ، نفیس و شواهد و معانی و انتقاد از شعر آگاه باشد. به همه گفته شد كه ده هزار شعر قدیمی را به خاطر بسپارند.
دانستن ادبیات باستانی زبان نیز ضروری بود. ما باید برخی از ستون های عربی را مطالعه کرده ایم. به همین دلیل ، در سنین جوانی ، هیچ کس نمی توانست متناسب با ادبیات باشد ، و به ناچار برای بسیاری از خواسته های ادبی پخته و آموزش داده می شود که در اوایل چهل سالگی آموزش داده شود. قاهرا تمام کلمات را در تمام کلمات نمی دانست.
انتشار هنوز ستون مهمی از ادبیات نبود ، و اگر کسی شعر نداشت و فقط نوشتن داشت ، او را در جامعه ادبی نمی پذیرفتند. شاعر بودن با آن انتظارات آن روز نبود؛ ؛ باید یک خاطره قوی داشته باشد و حداقل شاهکارهای شاعران بزرگ را به خاطر بسپارید.
اعتقادات مردم در مورد شاعران بزرگ نیز با اعتقادات امروز مخالف بود. به عنوان مثال عمر خیام توسط بسیاری از آنها به عنوان یک شاعر بزرگ شناخته نشده بود ، و به یاد آوردن اشعار آنواری و خاگانی بسیار مهمتر بود.
شهنوام بسیار کمتر از امروز خوانده شد ، و تعداد معدودی بودند که ماتناوی را خوانده بودند. این عنصر به مراتب بیشتر از مسعود سعد و فرخی بود. تنها کسی که توجه خود را به او کاهش نداده است ، نظامی است.
[..]بسیاری از ادبیات “رنگ آمیزی” شعر سعب و سایر شاعران سبک معروف هندی را مسخره کردند. قیمت و قیمت آیین به سبک ترکیه یا خراسانی بسیار بیشتر از غزل بود و حتی شاعرانی که اگر بگویند محرمانه برای بستگان خود می خوانند. اگر در آن زمان کتابهای درسی را باز کنید ، یک غزل را در سراسر آنها پیدا نخواهید کرد.
در نثر ، ما به خواندن و درک کتابهای پر از کلمات شرم آور عربی عادت کرده بودیم. Kelila و Demna و Marzbannameh بعداً امری عادی شدند و ما در کنار آنها قرار گرفتیم ، در غیر این صورت مقامات حمیدی آنیس و جلیس روز ما بودند.
حتی در مدارس جدید آنها اصرار داشتند که آنها چیزی را در ذهن ما به جز “اشعار اخلاقی” به وجود نمی آورند. ما با این چمدان عجیب وارد ادبیات شدیم. بالاترین هنر پیشینیان ما این بود که آنها ده بیست شعر پیچیده از این مشکل را نابود کرده بودند و هرکسی که می خواست آنها را آزمایش کند کشته می شود و اگر درمانده ای نتواند آن را توضیح دهد ، تحقیر می شوند.
تنها راه برای بیان نثر نوشتن مقالات سیاسی ، سیاست آن روز بود. این روزنامه نگار به عنوان ادبی شناخته نشده بود ، و بسیاری از عزت عزت آنها قرار بود در یک روزنامه نثر نوشته شود ، بنابراین کسانی که از نوشتن می نویسند نبود برای نوشتن کاذب و استفاده از عبارات سست و بی حد و حصر. تنها هنر نوشتن در کلمات بود. سخنان بلند ، بد و دروغین از ترکهای عثمانی آموخته بود ، که متأسفانه هنوز رها نشده اند.
بهترین دلیل این است که مرحوم دهخودا ، که قطعاً بزرگترین نویسنده زبان فارسی در دوران خود بود ، این شاهکارهای جالب را به عنوان “گراند و پاراند” در روزنامه سوراسرفیل نوشت ، پس از ترک روزنامه ، جایی که او زندگی زیادی داشت و مردی که می توانست سالهاست که بهترین زبان فارسی را به دست آورد.
در ابتدا ، هنگامی که این روزنامه در زمان ناصر الدین شاه در ایران پیدا شد ، آنها یک زبان ساده نزدیک به زبان کنفرانس ها داشته اند ، اما آنها به همان اندازه اواخر استبداد ، به خصوص در روزنامه تاربیات ، جایی که مرحوم میرزا محمد حسین فروندی منتشر شد ، به سادگی تبدیل شده اند.
در دوره قانون اساسی ، آنها سعی کرده اند زبان روزنامه را کمی ساده تر و طبیعی تر کنند ، اما همانطور که گفتم ، تقلید از اصطلاحات زشت و ناهموار ترکهای عثمانی مدرن شده است و مدت طولانی زبان روزنامه های فارسی بهترین نمونه این زبان نبوده است.
مترجمان دوران قاج یا عاری از افتخار زبان فارسی بودند یا کسانی بودند که مدرنیته را ترجمه تحت اللفظی از زبان های فرانسوی دانستند ، و من چیزهای مسخره ای را از ترجمه های آنها به یاد می آورم.
در این گیر بود که وارد ادبیات شدم. شما می توانید حدس بزنید که کار من چقدر دشوار بود. پیرتر از ما به طور جداگانه مطابق با صف بودند. ما جوانان را از دست دادیم و آنها یکی از دوران آنها بودند. بالاخره چه اتفاقی برای ما افتاد؟ شاید گذر روز و پیشرفت اجباری تمدن به ما رسیده باشد. شاید طعم ذاتی ایران ، که گمراه کردن آن بسیار دشوار است ، پشتیبان گرفته شد. شاید برخی از افراد طعم و مزه تحت اللفظی را تغییر داده اند.
سعید نفیسی: تهران: 1 فروردین 1 (سفید و سیاه ، شماره 1 (1) ، جمعه 1 فروردین 1 ، صص 1 و 2)