گزارش کردن مبنای تفکر و فرهنگ تبلیغی، اهل بیت وحی علیهم السلام مظهر کامل علم و ادب و اخلاق در بین بشریت بودند.
به گزارش تسنیم، هر یک از آنها نه تنها در دانش، بلکه در رفتار و زبان، پیشوای زمان خود محسوب می شدند. برخورداری از معارف الهی که از سرچشمه وحی می آمد، آن را به منبعی غنی از حکمت و پاسخگوی نیازهای فکری و معنوی مردم تبدیل کرده بود. ادب و تواضع او حتی در برابر مخالفانش به حدی بود که بر بسیاری از مخالفان تأثیر می گذاشت و آنها را به فکر فرو می برد و در نهایت آنها را به سوی حقیقت جذب می کرد.
این اخلاق زیبا، همراه با صبر و گذشت در برابر بدرفتاری، روحیه عالی و انسانیت برتر او را به نمایش گذاشت. او با صبر و درایت و مهربانی خود سخت ترین دل ها را هم نرم کرد و بسیاری را راهنمایی کرد. نمونه های تاریخی فراوانی وجود دارد که نشان می دهد مخالفان پس از فراگیری علم و ادب و رفتار سخاوتمندانه اهل بیت علیهم السلام و اعتقاد به حقانیت آنان چگونه به روشنگری پرداختند.
نمونه ای از این وقایع تاریخی را در سیره امام هادی (علیه السلام) می خوانیم.
علی بن حسین مسعودی در کتاب «برهان اراده» از محمد بن سعید نقل می کند. یکی از پیروان فرزندان امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که:
«زمانی که عمر بن فرج مرخجی پس از رحلت امام جواد (علیه السلام) برای حج به مدینه آمد، گروهی از مردم مدینه را که مخالف و دشمن خاندان پیامبر بودند، جمع کرد. به آنان گفت: برای من مردی از اهل ادب و قرآن و دانش بیابید که به اهل این خاندان (اهل بیت علیهم السلام) علاقه ای نداشته باشد تا به دستم برسم. او را به او برسانید این جوان (احتمالاً امام هادی علیه السلام) و مسئولیت تحصیل او را بر عهده بگیرید. من از آن مراقبت خواهم کرد. همچنین به ایشان دستور می دهم که از مراجعه و ارتباط رافضیانی با این جوان جلوگیری کند.
او را به شخص معروفی در ادبیات معرفی کردند، کنیه اش اباعبدالله و معروف به جنیدی بود. او نزد مردم مدینه به فردی مؤدب و فهمیده معروف بود و نسبت به اهل بیت علیهم السلام دشمنی و کینه آشکار داشت. عمر بن فرج با جنیدی تماس گرفت و بخش زیادی از دارایی های دولت را به او اختصاص داد. او را از دستورات خود آگاه کرد و به او خبر داد که سلطان شخصی مانند او را برای سرپرستی این جوان (امام هادی علیه السلام) برگزیده و گماشته است.
جنادی موظف بود در کاخ بصری به امام هادی علیه السلام تدریس کند. شب در را قفل کرد و کلیدها را نزد خود نگه داشت. این وضعیت مدتی ادامه یافت و ارتباط شیعیان با امام هادی (علیه السلام) قطع شد. نه از او بشنوند و نه از او قرآن و علوم بیاموزند. بعد یک روز در روز جمعه جنیدی را دیدم، سلام کردم و پرسیدم: این غلام هاشمی که شما درس می دهید چه می گوید؟ از اینکه امام هادی (علیه السلام) را غلام خطاب کردم ناراحت شد و گفت: شما می گویید غلام چرا نمی گویید شیخ هاشمی؟! به خدا سوگند، آیا کسی را در مدینه میشناسید که بهتر از من راه خود را بشناسد؟
گفتم: نه. جنیدی ادامه داد: به خدا وقتی به او مقداری ادبیات اشاره می کنم و فکر می کنم زیاده روی کرده ام، یک فصل از همان موضوع را به من می گوید که از او یاد می گیرم: «مردم فکر می کنند من به او درس می دهم، اما قسم می خورم خدایا دارم از او یاد میگیرم.»
به او توجهی نکردم که انگار چیزی نشنیده بودم. مدتی بعد دوباره او را دیدم، سلام کردم و حالش را جویا شدم. بعد گفتم هاشمی جوان چطور؟ گاهی می خواهد وارد شود و به او می گویم: کمی صبر کن تا 10 بیت تو را بخوانی. می پرسد: کدام سوره را بخوانم؟ یکی از سوره های طولانی را ذکر می کنم که به نظر من نمی داند چگونه انجام دهد، اما آن را با تلاوت زیبا و منحصر به فردی می خواند که تا به حال از هیچکس چنین چیزی نشنیده بودم. صدای او به قدری دلنشین است که حتی بهتر از زبور حضرت داوود علیه السلام و مثال زدنی است. وی افزود: «این مرد جوان، پدرش، در دوران کودکی در مدینه در میان این کنیزان سیاهپوست در عراق جان باخت. او این دانش را از کجا آموخته است؟ روزها و شبها گذشت تا بار دیگر او را دیدم و متوجه شدم که او به امامت این جوان معتقد است و حق را شناخت و به آن ایمان آورد.
این رفتار سخاوتمندانه و علم بی پایان امام هادی علیه السلام، نه تنها معجزات جسمانی بلکه اخلاقی را در تاریخ به وجود آورده است. او با درک عمیق نیازهای روحی و فکری مردم، طبیعتاً با الهام از یافته های علمی خود، با مردم به گونه ای برخورد می کرد که دل های بسته و ذهن های متضاد را به سوی حقیقت جذب می کرد. روش های تربیتی او مانند استفاده از علم و مدنیت برای اصلاح و هدایت مردم، ابزاری برای تغییر عقاید باطل و هدایت دل های گمراه شد. این ویژگی ها نه تنها الگوی ماندگاری از اخلاق اسلامی در زمان خود بر جای گذاشت، به طوری که حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام نیز جذب حق شدند.