تحرکات سیاسی با عنوان جایگزینی دلار با ارز یا ارزهای دیگر در بحبوحه برگزاری اجلاس سران کشورهای عضو بریکس در آفریقایجنوبی بالا گرفته است. این تحرکات که باید از آن بهعنوان موج جدید پروپاگاندای سیاسی رقبا یا مخالفان آمریکا نام برد.
علیرضا سلطانی، استاد دانشگاه – روزنامه دنیای اقتصاد
تحرکات سیاسی در بحبوحه برگزاری اجلاس سران کشورهای عضو بریکس در آفریقایجنوبی، با عنوان جایگزینی دلار با ارز یا ارزهای دیگر، به حداکثر رسیده است. این تحرکات، که میتوان آنها را به عنوان امواج جدیدی از پروپاگاندای سیاسی رقبا یا مخالفان آمریکا نامید، عمدتاً توسط روسیه و رهبران این کشور جهت ایجاد چالش سیاسی جدید علیه واشنگتن، انجام میشود.
مسکو، با توجه به طولانی شدن جنگ در اوکراین و مشکلات سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی که از آن برمیآید، سعی دارد حامیان غربی اوکراین، به ویژه ایالات متحده را مجاب کند تا از خواستههای خود در جریان مذاکرات و تحرکات به پایان برسانند و در این راستا از تاکتیکهای مختلفی استفاده میکند. این تاکتیکها علاقهمندان به همکاری با مسکو در تشکیلاتی مانند بریکس و حتی گروه ۲۰ را جلب کرده است.
یکی از این تاکتیک ها، انجام تبلیغات سیاسی علیه دلار و تشویق تلاش برای جایگزینی آن، حداقل در روابط چندجانبه اقتصادی و تجاری بین برخی کشورهای خاص است. اما واقعیت این است که در دنیای واقعی، این حرکات کمترین تاثیر و اقدام عملی را به همراه دارند. تجربه گذشته این را ثابت کرده است. تاریخچه تلاش های سیاسی و حتی اقتصادی برای جایگزینی دلار به عنوان پول رایج در مقیاس بین المللی به دوران پس از جنگ جهانی دوم برمی گردد.
تحت تأثیر فضای رقابت سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد، شعارهایی برای جایگزینی دلار از سوی رقبای آمریکا به ویژه شوروی و برخی از کشورهای منتقد نظم اقتصادی حاکم و تجارت بینالمللی مطرح شد، اما این شعارها هرگز اجرا نشد. اگرچه ماهواره های شوروی مکانیسم های ویژه ای را برای روابط ارزی دوجانبه و چندجانبه معرفی کردند. اما این کشورها همچنان به دلار و شاخص ارزش آن به عنوان شاخص ارزش نگاه می کردند.
این مشکل در تجارت کالاهای استراتژیک مانند نفت بیش از هر زمان دیگری مشهود بود. تلاش های سیاسی برای تغییر نظم جدید اقتصاد بین المللی در دهه 1970 و همچنین فروپاشی سیستم برتون وودز و معرفی سیستم مدیریت ارز انعطاف پذیر از سال 1973، زمانی که پایه محکم نرخ دلار و طلا از بین رفت. روند هژمونی دلار را تغییر نداده است. دلیل این امر، اداره نظام پولی مبتنی بر دلار توسط نظام سرمایه داری و نه لزوماً توسط ایالات متحده بود.
درست است که هژمونی دلار در صحنه بین المللی با اعمال قدرت آمریکا پس از جنگ ایجاد شد و تا پایان نظام پولی برتون وودز این اعمال قدرت با پرداخت هزینه های سنگین اقتصادی و سیاسی ادامه یافت. اما تداوم هژمونی دلار پس از فروپاشی نظام برتون وودز نتیجه اراده نظام سرمایه داری بود. به طوری که در برخی جاها دولت آمریکا مجبور شد علی رغم میل خود به این روند ادامه دهد و هزینه ها را متقبل شود. در واقع، از دهه 1970، هژمونی دلار تا حد زیادی توسط جریان نظام سرمایه داری، که دولت آمریکا بخشی از آن بود، کنترل شده است.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد با تثبیت و گسترش نظام سرمایه داری در صحنه جهانی این روند را تقویت کرد. تولد یورو به عنوان ارز دوم نتوانست این وضعیت را تغییر دهد و شاید یورو به عنوان دومین ارز رایج در تعدادی از کشورهای قدرتمند اقتصادی وارد گردش شد و خیلی سریع خود را در صحنه بین المللی به عنوان یک ارز معتبر که می توانست بازی کند، ثابت کرد. نقشی که در قالب حمایت اقتصادی از کشورها در آن تبدیل به سمت دلار و طلا شد، متناسب با تثبیت دلار و حمایت از آن عمل کرد.
این شرایط البته محصول اراده نظام سرمایه داری بود به این معنا که دلار و یورو به عنوان دو بال نظام سرمایه داری ظهور کردند. ظهور چپ در آمریکای لاتین در اوایل قرن بیست و یکم شایعات مربوط به دلارزدایی از سیستم پولی بینالمللی را برجسته کرد. با این حال، علیرغم تلاشهای سیاسی گسترده و حتی ایده ایجاد واحد پولی در میان کشورهای چپگرای آمریکای لاتین، این موضوع تنها یک شعار سیاسی باقی ماند.
موج دیگری از دلاری شدن پس از بحران اقتصادی 2008 و سرایت سریع تاثیر آن به کشورهای مختلف شکل گرفت که البته با خروج سریع از بحران تا سال 2011 کاهش یافت. اما با تاخیری کوتاه و با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و آغاز سیاستهای تندرو حمایتگرایانه تجارت خارجی، او با شدت بیشتری حتی از طرف شرکای استراتژیک ایالات متحده مانند اتحادیه اروپا بازگشت.
رفتار و رویکرد دولت ترامپ که بر خلاف قوانین و اصول نظام سرمایه داری بود، زنگ خطر را برای آن نظام اقتصادی به صدا درآورد و برخی از طرفداران نظام سرمایه داری را به این فکر واداشت که نه تنها وقوع چنین تحولات مخربی را پیش بینی می کنند. اما حتی در خارج از کشوری مانند آمریکا به فکر ایجاد جایگزین های مناسب در ارز و سایر بخش های اقتصاد بود.
آغاز جنگ تجاری با چین و دیگر تحرکات مانند خروج از برخی معاهدات و قراردادهای بینالمللی مانند برجام، این رویکرد یعنی دلارزدایی را بیش از پیش تقویت کرد که با شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ این تحرکات فروکش کرد.
تازهترین موج دلارزدایی یا جایگزینی دلار، میتوان تحرکات روسیه بعد از حمله به اوکراین و طولانی شدن آن و در قالب اعمال فشار سیاسی به هیات حاکمه آمریکا برای کوتاه آمدن از خواستهای خود در جهت خاتمه بحران و جنگ ارزیابی کرد.
واقعیت این است که دلارسازیزم از اقتصاد جهانی در حال حاضر یک ایده غیر واقعی است. تا زمانی که اراده نظام سرمایه، که به طور عمده شرکتها و سازمانهای اقتصادی و تجاری بینالمللی هستند، تغییر نکند، هیچ تغییر قابل ملاحظهای رخ نخواهد داد.
زمان تصمیمات سیاسی مبتنی بر اراده دولتها درباره مسائل اقتصادی جهانی به پایان رسیده است. دولتها تنها با اقدامات مخرب مانند جنگ میتوانند بر جریانات اقتصادی بینالمللی تأثیر گذاشته و حتی توانایی آنها در این زمینه نیز محدود شده است. مثالی از این حالت جنگ در اوکراین است که حتی دومین قدرت نظامی جهان، یعنی روسیه، نیز در آن شکست خورده است.
تغییرات اقتصادی در حوزه بینالمللی عمدتاً بر اساس تغییرات ساختارها و الزامات ایجاد میشوند و این مسئله در طول زمان تأکید بیشتری پیدا کرده است. بنابراین، حذف دلار یا تضعیف هژمونی آن، که امری احتمالی است، در چارچوب مسائل و ساختارهای اقتصادی قابل بحث است. ظهور ارزهای رمزنگاری شده، متغیر مهمترین در این زمینه است. این پدیده جدید چالش جدیای برای دلار و به طور قابل توجهی، جایگزینی برای نظام سرمایهداری فراهم میکند.