روایت Unkaarige توسط سردار Hejazis اخوان با سردار سلیمانی و سید حسن نصرالله

کتاب “ملاقات با دبیر -عمومی” ؛ شهید سید حسن نصرالله شامل این موارد اخیراً توسط انتشار سوره در بازار منتشر شده است.

به گفته ایرنا ، دهمین روایت این کتاب با عنوان “برادر آخر” توسط سدد محله توسط سید علی هجازی ، پسر سید محمد هجازی ، نوشته شده است.

در این داستان ، او اخوان المسلمین سید سید حسن نصرالله ، حاج قاسم سلیمانی و پدرش را در عید اللهدیر توصیف می کند. موارد زیر یک داستان است:

پاپا خندید و گفت: “من امروز به گل رسیدم!” عید اللهدیر 2 سال بود. برای دومین بار از زمان مسئولیت بابا در سپاه لبنان ، ما پس از زیارت زایناب و روقیا به بیروت رفتیم. وقتی بابا در را باز کرد و آنها آمدند ، در خانه نشسته بودیم. گل توسط گل آن شکسته شد و بسیار خوشحال بود. تفسیر راحت این است که خیلی شنگول بود! گفتم: “آیا شما سالم هستید؟” وی با همان سرور گفت: “امروز چیزی از آن بسیار خوشحال بود.” دیگر اجازه ندهید چیزی بپرسم. وی توضیح داد: ما با حاج قاسم و آقای سید ملاقات داشتیم. وقتی جلسه به پایان رسید ، حاجی برای چند دقیقه از اتاق بیرون رفت. برگشتم و به آقای سعید گفتم: “امشب عید الگادیر و شما سید! آیا من سید هستم ، برادر ، شما دور هم می آیید؟” “چه چیزی می تواند بهتر از این باشد؟” سید نیز گفت. دستان خود را با هم نگه داشتیم و شروع به خواندن برادری کردیم. دست ما وقتی که حاج قاسم وارد شد و گفت: “چه کار کردی؟” ما هم خندیدیم. وی دوباره پرسید: “چه جدی هستید؟” گفتم: “اخوان را خواندیم.” حاجی گفت: “پس من چطور؟ من می خواهم.”

پاپا خوشحال بود. او گفت ، “علی ، من قلبم را کتک می زنم!”

– چرا حج؟

– – یکی سرانجام این دو مورد استفاده شدند. این جهان بدون من نمی تواند به بهشت ​​بیاید.

لبخند از لبانش بیرون نیامد.

– حق با شماست! موفق باشید برای حج! Tawfiqiyya برادر -in -law بود.

29215

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما