دوئل عاشقانه دوستان قدیمی را به زندگی آورد/قاتل: المیرا زندگی هر دوی ما را نابود کرد

در پاسخ به این تماس، ماموران کلانتری 106 نامجو راهی محل حادثه شدند و با جسد نیمه جان پسر 25 ساله ای مواجه شدند که با ضربات چاقو ضربه خورده بود.

پسر بچه را به بیمارستان بردند و پارکبان هنگام بازرسی گفت: «در پارک بودم که صدای درگیری را شنیدم.» دیدم دو پسر کوچک با هم دعوا می کنند و فریاد می زنند: «چیکار می کنی؟ دعوا نکن.» اما یکی ایشان را صدا زد که دخالت نکنند، این کار محترمی بود. سپس با چاقویی که همراه داشت به پسر دیگر ضربه زد و فرار کرد.
کاوه سه ساعت پس از نبرد خونین در حالی که کادر پزشکی در تلاش برای نجات پسر بودند جان باخت. گزارش این جنایت به بازپرس امیرحسین علیمردان و تیم تحقیقات در محل اعلام شد.
با دریافت این پیام، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت راهی محل جنایت شدند و پس از بررسی دوربین های اطراف صحنه جنایت، از متهم متواری عکسبرداری کردند. وقتی عکس پسر را به اهالی محل نشان دادند، پسر را شناختند. بهنام 24 ساله در خرید و فروش مشروبات الکلی فعالیت می کرد.
تیم جنایی به خانه بهنام رفتند اما متهم متواری شد و ردی از او باقی نگذاشت. در ادامه تحقیقات، ردیابی متهم ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت متوجه حضور وی شدند. یکی او از شهرهای جنوبی کشور زندگی مخفیانه ای با هویتی متفاوت دارد.
با دریافت این سرنخ، بازپرسان راهی جنوب کشور شدند و توانستند وی را دستگیر کنند. زمانی که متهم به سرویس مخفی آورده شد، در تحقیقات به قتل رقیب عشقی خود اعتراف کرد.

مصاحبه با متهم
مرد جوان کمتر از دو ماه پس از قتل دستگیر شد، در حالی که احتمال فاش شدن هویت جعلی او کمتر از یک درصد بود.
آیا مقتول را می شناختید؟
ما سال ها با هم دوست بودیم، اما یک دختر این دوستی را از بین برد. در واقع ما یک دوئل جنگیدیم، نه با سلاح، بلکه با چاقو.
اون دختری که بهترین دوستت رو بخاطرش کشتی کی بود؟
6 ماه پیش به یک مهمانی دعوت شده بودم که مقتول و دوست دخترش نیز حضور داشتند. وقتی این دختر را دیدم عاشقش شدم و دنبال فرصتی گشتم تا به رابطه آنها پایان بدهم و با المیرا دوست شوم و شاید ازدواج کنم.
آیا این فرصت را پیدا کردید؟
از فرصت استفاده کردم، برنامه ام خوب پیش می رفت، اما نمی دانم چرا یکدفعه تغییر کرد. به دوست دخترم پیام دادم و گفتم المیرا عاشق من شده است. یا در مهمانی هایی که المیرا حضور داشت با او عکس می گرفتم و عکس ها را برای مقتول می فرستادم تا ثابت کنم من و دختر با هم هستیم. اما یک روز عصر او عکس ها را به المیرا نشان داد و من هیجان زده شدم. دختر جوان همه چیز را انکار کرد و مقتول حرف او را باور کرد و دشمن من شد.
شب حادثه چه شد؟
دوست پسرم از من خواست بیرون. مقصد ما پارکی در منطقه نظام آباد بود. من به محل قرار ملاقات رفتم و از او خواستم که المیرا را فراموش کند، اما با هم بحث کردیم. من هم با چاقویی که همراهم بود او را زدم. اما من قصد کشتن دارم نبود، فقط میخواستم ازش سم چشم بگیرم.
چه زمانی متوجه جنایت شدید؟

آن شب دوستانم به من خبر دادند و من فرار کردم. یکی یکی از اقوام من در جنوب کشور زندگی می کرد. تصمیم گرفتم با هویتی جعلی زندگی جدیدی را شروع کنم. با کمک خانواده ام خانه ای اجاره کردم. در این مدت از طریق جوشکاری امرار معاش می کردم. هرگز فکر نمی کردم که پلیس بتواند با استفاده از هویت جعلی که من اختراع کرده ام، ردی از من پیدا کند.

23302

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

آخرین اخبار

همکاران ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *