مهدی آخاوان صالح ، معروف به آخاوان ، در 10 مارس در مشهاد متولد شد. شهریور ۱۳۹۵ آفتاب ؛ او یک حماسه معاصر در قالب بلاغت ، غزل ، قطعات ، کواترین ها ، ماتناوی و غیره با مضامین اجتماعی است.
به گفته ایزنا ؛ اخوان المسلمین قبل از رفتن به شعر و شعر ، موسیقی را خیلی دوست داشت و خستگی ناپذیر را برای یادگیری آن امتحان کرد. او از چشمان پدرش محو می شود و استاد تکالیف خود را تمرین می کند تا اینکه پدرش که موسیقی را برای آینده فرزندش به شدت دیده است ، به او هشدار می دهد که این کار را انجام دهد و اخوان نوجوان موسیقی را متوقف می کند. اخوان المسلمین سپس پدر و با حمایت کامل از شعر را تشویق کرد.
اخوان در سال 6 تحصیلات متوسطه خود را در مشهاد به پایان رساند و برای اولین بار در همان سال به انجمن ادبیات خراسان رفت و توسط افرادی مانند فرخ خراساانی و علی اکبر گلشان تشویق شد. این شور و شوق برادری را در مسیر ادبی خود دو برابر کرد. طبق خود اخوان ، “امید” نیز توسط عبدالحسین نصرات در انجمن ادبی خوراسان استفاده می شود و اخوان آن را دوست دارد و از آن برای بقیه عمر استفاده می کند.
اخوان المسلمین تا سال 4 در مشهاد زندگی کرده بود. در این دوره ، وی عضو سازمان جوانان توود شد. پس از این دوره ، در سالهای 1 و 2 ، او به تهران رفت و به تدریس رفت. در سال 2 ، او مجموعه ای از شعر آدسون را با سرمایه شخصی خود به ارمغان آورد ، که شامل اشعار سال 1 تا 2 بود. روز کودتای اخوان در مشهاد بود. چند روز بعد او برای مدتی به تهران آمد یکی توسط اعضای حزب Tudeh زندانی شد. آخاوان پس از مدتی و دوباره در تحصیلات خود آزاد شد ، او در تحصیلات خود بود. اما به دلیل سوابق سیاسی به حومه کاشان ، آنها تبعید شدند و ناگزیر از آنجا خارج شدند. از آن زمان ، قبل از همکاری با رادیو و تلویزیون ، او با روزنامه ها و مجلات همکاری کرد و مقالات و مقاله هایی را برای آنها نوشت.
مهدی آخاوان صالح در جشنواره ای که نیما یوشیج داور بود ، ملاقات کرد. وی سپس سبک خود را مورد مطالعه قرار داد و از NIMA در مقاله “برخی از وزن در شعر امروزی امروز” دفاع کرد. وی سپس با ابراهیم گلستن آشنا شد و از طریق وی در انستیتوی سینما و فیلم ایران کار کرد. پس از بسته شدن کارگاه فیلم Golestan ، اخوان المسلمین توسط Iraj Gergin دنبال شد و حدود چهار سال برای برنامه های رادیویی نوشت. پس از انقلاب ، حقوق اخوان قطع شد و کار انتشار اشعار وی به تأخیر افتاد. همچنین ، پس از مدتی ، برادری رو به وخامت گذاشت. وی در زندگی خود به اروپا سفر کرده و از چندین کشور اروپایی بازدید کرده است. سرانجام ، مهدی آخاوان صالح ، پس از 5 سال زندگی پرشور در چهارم شهریور در بیمارستان مهر تهران درگذشت. جسد وی به Toos منتقل شد و در نزدیکی فردووی دفن شد.
برادری و بهار
مهداد بهار در کتاب “از اسطوره تا تاریخ” و در صفحه 4 اولین جلسه اخوان را با پدر فقید خود ملک الشهره بهار ، و در سال آخر دبیرستان ، محمد غهرمن ، همکلاسی جدید خود ، که دوست نزدیک اخوان بود ، التماس می کند تا او را به اخوان المس دهد. نبود به نظر می رسید که او حوصله ندارد ، و از خوراسان و آموزش اخوان المسلمین می پرسد … پدر از او خواسته بود که شعری را بخواند ، تا آنجا که من به یاد می آورم این داستانی بود که من به یاد نمی آورم ، اخوان به آرامی آیات را با همان کشش خاص و زیبا می خواند. پدر ممکن است به پشت حصیر تکیه داده باشد و به قوس نگاه کند زیرا چهار ضلعی روی تشک نشسته بود ، اما چند بیت که از داستان ناخودآگاه از پشت جدا شده بود ، به طاق نگاه می کرد ، به اخوان خیره می شد ، به آرنج ها روی دو زانو خیره می شد. او گاهی اوقات از او می خواست که بیت را دوباره بخواند. او راز را تکان می داد و با تحسین به او نگاه می کرد. من سالهاست که به یاد نمی آورم ، گویی اخوان نیز غزل یا غزل را خوانده است ، پدر از لذت غافلگیر شده بود ، اخوان آن را لمس کرد و با اشتیاق ادامه داد. با این حال ، از همان ابتدا ، اعتماد به نفس خود به خود و شعر او مشهود بود. پدر او را بسیار تشویق کرد.
این جلسه بیش از حد معمول به طول انجامید و سپس رفت.
اواخر شب بود ، ما برای خوردن شام ، پدر ، مادر و بچه هایمان جمع شدیم. پدر در حال فکر کردن بود ، بدون سؤال ، او گفت: “وای ، مرد جوان!” در این سن جوانی ، یک شاعر پخته می شود ، او شاعر بزرگی خواهد شد. “
هر دو را به خاطر بسپار! زندگی چقدر می گذرد.
آخرین نامه Mehdi Akhavan سوم
دفتر “دهام” منتشر شده توسط انتشارات زمستانی مجموعه ای از نامه هایی است که توسط اخوان المسلمین به محمد غهره نوشته شده است. در میان آنها ، آخرین نامه توسط مخاطبان وی به دست نیامده و مخاطب حسین رازی است. در بخشی از نامه ، اخوان المسلمین می گوید: “من پارویز داریوش را دیدم ، که یکی از روشنفکران و مترجمان در کافه فردووی بود ، و او به من گفت که چه زبانهایی را می دانید. من در پاسخ او نیز گفتم که من کمی فارسی می دانم؟ اخوان المسلمین بسیار شبیه هرمان هسی است ، گویی که آنها آنها را می خواندند و از آنها الهام می گرفتند ، برادری در نامه می گوید که من او را دوست ندارم و به او گفتم که من رمان غربی را بیشتر دوست دارم ، اما شعر هیچ ارتباطی با من ندارد ، زیرا گذشته ما است.