با مقایسه دیوید اشرف با قاتلان مشهور زنجیره ای مانند Baijah ، Jasperson و دیگران ، به دنبال شباهت ها و تفاوت هایی هستیم که ممکن است به درک بهتر انگیزه ها و تحولات این شخصیت در دنیای واقعی کمک کند. آیا Hooman Sayid به عمد از موارد واقعی الهام گرفته است ، یا این فقط یک شباهت اسمی است؟
گزارش راهنمادیوید اشرف ، شخصیت اصلی سریال وحشی ، ممکن است فقط یک شخصیت خیالی نباشد. برخی بر این باورند که داستان او از قاتلان زنجیره ای واقعی الهام گرفته است که در دنیای واقعی وحشت ایجاد کرده اند. در این مقاله ، ما می خواهیم بررسی کنیم که چگونه ویژگی های روانشناختی و اجتماعی شخصیت دیوید اشرف او را به قاتل بی رحمانه از یک مرد ساکت تبدیل می کند و چگونه او می تواند شبیه به معروف ترین قاتلان زنجیره ای باشد. با مقایسه او با مشهورترین قاتلان زنجیره ای مانند Baijah و Jasperson ، ما به دنبال اثری از حقیقت در پشت این شخصیت خواهیم بود.
دیوید اشرف ، شخصیت اصلی سریال وحشی Hooman Sayid ، مردی آرام ، محافظه کار و درون گرا است که زندگی خود را در یک واقعه غیر منتظره تغییر می دهد. او از نظر ظاهری ایمن و حتی محافظه کار به نظر می رسد ، اما با حادثه ای که منجر به مرگ دلهره آور دو فرزند می شود ، لایه های پنهان شخصیت وی روشن می شود. این تحول ناگهانی ، به خصوص صحنه ای که یکی او ابتدا برای کمک به کودکان بزرگ می شود ، اما در نهایت آن را منتشر می کند ، نقطه شروع سقوط روانی او. گذشته مبهم ، فشار اجتماعی و انزوا داوود را به مرز تجزیه ذهنی سوق می دهد. مسیر یادآور سقوط تدریجی قاتلان زنجیره ای واقعی مانند Bayjah یا Kate Jaspresson.
نظریه اول: هیولا پشت لبخند ؛ با الهام از کیت جاسپسون
کیت جاسپرس یک راننده کامیون با یک رفتار آرام و به ظاهر طبیعی بود که باعث کشته شدن چندین زن در ایالات متحده در دهه 1980 شد. او از کودکی مورد آزار و اذیت جسمی و روحی قرار گرفت و علاقه ای خطرناک به شکنجه حیوانات داشت. پس از هر قتل ، او رسانه ها را با نامه های “چهره خندان” بازی کرد.
در این تئوری ، دیوید اشرف الگوی مردی است که ایمن ، محافظه کار و درونگرا است ، اما در درون خشم ، تحقیر و صدمات لایه قدیمی خود قرار دارد. عصبانیت که بارها در داستان به آن اشاره شده است. رویارویی او با خریدار زمین را به خاطر بسپارید! درست مانند جاسپسون ، دیوید نیز ممکن است علائم خشونت را پنهان کند که در این سریال تا لحظه برخورد با این دو کودک سرکوب شده است. دیدگاه روانشناسی آسیب پذیر ، انفجار را نه تنها “انتخاب” بلکه نتیجه سرکوب مداوم عصبانیت داخلی مشاهده می کند.
نظریه دوم: قربانی زندگی ؛ با الهام از محمد بیه
محمد بایه ، در یکی یکی از تلخ ترین پرونده های جنایی در ایران ، پس از تجربه تجاوز به دوران کودکی و زندگی در یک محیط فقیر و متروکه ، به یک قاتل سریالی تبدیل شد. او بیش از 5 کودک را آزار داد و کشت.
در این تئوری ، ما دیوید اشرف را به عنوان محصولی ناقص از سیستم اجتماعی می بینیم که در فضای داستان غالب است. کسی که لزوما شر ذاتی نیست ، بلکه قربانی انزوا ، فقر عاطفی و فشارهای اجتماعی است. در یک صحنه کلیدی ، او ابتدا نیمه مدرسه را نجات می دهد ، اما بلافاصله عقب نشینی می کند. به نظر می رسد که ذهن او درگیر وجدان است و در برابر دردهای دردناک تسلیم می شود. زندگی ، مانند یک زندگی تهدیدآمیز ، باعث شده است که دیوید ناکام باشد.
نظریه سه: نبوغ در جنگ با خود شخص ؛ الهام بخش
ادمند کامپر مردی با هوش و رفتار مودبانه ای بود که در دهه 1980 نیز پس از کشته شدن مادربزرگ و پدربزرگ ، چندین زن و مادر را به قتل رساند. نکته این است که Cumper چند دقیقه قبل از کشتن مادربزرگش با او خورده شد! او یک جنگ روانشناختی پیچیده بین خودش به عنوان “یک فرد عادی” و تمایلات درونی تاریک خود داشت.
مورد این مورد ، نظریه سوم دیوید اشرف را در چارچوب تضاد داخلی مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. کسی که ممکن است بداند چه اخلاقی است ، اما نمی تواند در لحظه بحران حاوی باشد. این نمونه ای از شک بین نجات یا رها کردن کودک است ، نمونه ای از همان مبارزات درونی که در پرونده کمپر می بینیم. از دیدگاه روانشناسی تحلیلی ، دیوید یک نفس خسته شده است که توسط سایه خود بلعیده است. درست مثل کمپر
نظریه چهارم: روایت بومی از پیچیدگی روان انسان ؛ با الهام از علی اشرف
علی اشرف ، چهره جنجالی در پرونده های جنایی ایران ، مردی ساده و مذهبی بود که متهم به آدم ربایی و انتزاع کودکان بود. روایت های فراری مکرر وی از زندان ، دوگانگی در رفتار و دیدگاه های رسانه ای مخالف باعث شد که وی به چهره ای پر جنب و جوش تبدیل شود. از قضا ، به دلیل شباهت خانواده دیوید اشرف به علی ، این نظریه ممکن و قوی ترین است که می توان در مورد منبع الهام بخش Hooman Sayid معرفی کرد.
در این دیدگاه ، دیوید اشرف صرفاً نسخه ای از علی اشرف نیست ، بلکه نمادی انسانی است که تحت فشار روانی ، اجتماعی و فرهنگی به مرز رسیده است. او “هیولا” نیست ، بلکه محصول سالهای انکار است. برخلاف قاتلان برنامه ریز ، دیوید قربانی یک انگیزه خارجی است. حادثه ای که زخم های قدیمی خود را می شکند و عصبانیت را بیرون می کشد.
دیوید با چهره ای آرام و محتاط وارد داستان می شود ، اما در لحظه بحران ، همانطور که جامعه داستانی همیشه او را نادیده گرفته است ، خود وجدان و اخلاق را رها می کند. مانند علی اشرف ، درگیری وجود دارد که نه سفید و نه سیاه است. فقط خاکستری است که در تاریکی منفجر می شود.