بازیگران غیردولتی کنونی که اعضای «محور مقاومت» در منطقه غرب آسیا در جریان بحرانهای دو دهه اخیر برای مبارزه با اشغالگران خارجی و اغلب با تروریسم تکفیری و دیگر تروریسم بطر کلی هستند. حول اصول و دفاع از ارزش های ملت ها. آنها خود به خود به وجود آمدند اما اکنون به دلیل خلاء ناشی از رفتار منفعلانه دولت های عربی منطقه در قبال قدرت های خارجی، نقش آفرینی و میزان کارآمدی این بازیگران کاملاً تغییر کرده است. جبر ژئوپلیتیکی منطقه، آن را از جنبه تدافعی محض معادله بازدارندگی دور کرده و به سمت جهت گیری تهاجمی و استراتژیک سوق داده است.
نقطه عطف این تحول، ظهور جنگ غزه و پویایی ژئوپلیتیک ناشی از آن، به ویژه واکنش منفی سایر بازیگران منطقه به تأثیر این جنگ است که با حملات نامتناسب ارتش اسرائیل به غزه و کشتار بیگناهان ادامه مییابد. مردم . در واقع برای اولین بار دولت های محافظه کار عربی منطقه با نگاهی واقع بینانه به واقعیت حضور این بازیگران تلاش می کنند نقش آنها را در موازنه قوای منطقه ای مدیریت کنند.
ارزش استراتژیک این بازیگران در میزان کارایی آنها در حوزه بحران های منطقه ای است. سه ویژگی اصلی این بازیگران غیردولتی عبارتند از: اول اینکه با گذشت زمان آنها باتجربهتر، پیشرفتهتر، منسجمتر، قدرتمندتر، کارآمدتر و اعتماد بهنفستر شدهاند. ثانیاً، نوعی شبکه قوی از ارتباطات بین آنها پدید آمده است که بر اساس درک متقابل “تهدید مشترک” به موازات خودمختاری محلی در مقابله با تهدیدهای وجودی عمل می کند. و ثالثاً بر اساس ویژگیهای تاریخی و جغرافیایی کشورشان، نقشهای مستقل و متناسب با تواناییها و محدودیتهای استراتژیک خود را ایفا میکنند.
اکنون این بازیگران غیردولتی مهمترین روندهای نظامی و امنیتی در کشورهای خود را کنترل می کنند. زیرا آنها با انگیزه، مصمم و باهوش هستند. به عنوان مثال، استراتژی حزب الله لبنان در حمایت از حماس در قالب یک جنگ محدود اما موثر در چارچوب ظرفیت ها و محدودیت های سیاست های داخلی و خارجی این کشور اجرا می شود. نقش انصارالله ماهیت متفاوتی دارد و در تضعیف قدرت بازدارندگی قدرت های خارجی در دریای سرخ به منظور به چالش کشیدن حمایت همه جانبه غرب از اسرائیل بسیار موثر است. نقش گروه های مقاومت عراق با در نظر گرفتن اوضاع سیاسی داخلی آن کشور و با هدف بیرون راندن نیروهای آمریکایی در جبهه دیگر شکل می گیرد.
پویایی جنگ غزه و بازتعریف معادله بازدارندگی در منطقه عمدتاً با تضعیف امنیت نظامی بالقوه و حتی قدرت سیاسی اسرائیل و ایالات متحده رخ می دهد. تا آنجا که به رژیم اسرائیل مربوط می شود، جنگ غزه موارد زیر را نشان داد: اول، اسرائیل کاملاً در برابر حملات نامتقارن آسیب پذیر است. دوم، اسرائیل به شدت به حمایت (چه از نظر کمی و چه کیفی) از سوی ارتش و سیستم اطلاعاتی آمریکا وابسته است. و سوم، عادی سازی نابخردانه روابط اسرائیل با دولت های محافظه کار عربی منجر به رادیکالیزه شدن شدید جوامع عربی به ضرر آن رژیم خواهد شد.
در عین حال، جنگ غزه موقعیت ایالات متحده در معادله بازدارندگی را نیز در ابعاد زیر زیر سوال برده است: اولاً، ایالات متحده و بریتانیا برخلاف ادعای خود با حملات هوایی متعدد به یمن پاسخ داده اند. که هم فرصت بالقوه و هم لازم برای برقراری تعادل قوا و بازدارندگی با نیروهای انصارالله در دریا است. شما قرمز را ندارید. اصول و اهداف هر دو طرف درگیری در این رویارویی کاملاً نامتقارن است. در واقع، مسئله چگونگی مهار حوثی ها به معمای جدید آمریکا در معادله قدرت منطقه ای تبدیل شده است. دوم اینکه، موقعیت بازدارندگی آمریکا از دید متحدان منطقهای خود مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی و غیره تضعیف شده است. پیش از این، خروج ناگهانی ایالات متحده از افغانستان و ناکارآمدی استراتژی این کشور در مقابله با روسیه در جنگ اوکراین، این کشورها را به سمت همکاری های منطقه ای به ویژه با ایران، روسیه و چین، رقبای اصلی ایالات متحده، سوق داده بود. از این نظر، آمریکا و غرب دیگر نقش مهمی در تامین امنیت این کشورها ندارند. ثالثاً، قدرت ایالات متحده در تشکیل ائتلاف بین دولتهای متحد برای مقابله با بازیگران غیردولتی مؤثر نبوده است و متحدان منطقهای کلیدی ایالات متحده مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی ترجیح دادهاند این کار را انجام ندهند. خطرات درگیری مجدد با یمنی ها در نتیجه ورود به چنین ائتلافی را بپذیرید. .
بازتعریف معادله بازدارندگی در منطقه با افزایش تمایل دو بازیگر قدرتمند دیگر روسیه و چین برای مداخله در امور منطقه همزمان شده است. ورود روسیه به صحنه از روی جبر و در قالب ایجاد مثلث روابط روسی-ایرانی-عربی و بر اساس تامین امنیت سیاسی و البته منافع اقتصادی (به ویژه روابط نزدیک با عربستان و … امارات) با هدف خروج از انزوایی است که غرب در سال 2000 بر این کشور تحمیل کرد. جبهه جنگ اوکراین تشکیل شده است. روسیه همچنین در تلاش است تا موقعیت زنجیره حمل و نقل کالای منطقه ای را تقویت کند و قدرت نظامی خود را از طریق دریای سیاه به عنوان جایگزینی برای دریای بالتیک که به دلیل ورود فنلاند و به دلیل ورود فنلاند به دریای کشورهای ناتو تبدیل شده است، گسترش دهد. سوئد به این اتحادیه نظامی.
تجربه نیز نشان داده است که ترکیه کشوری سازگار است و در هر شرایطی و با توجه به سرنوشت و منافع خود، خود را با این تحولات جدید ژئوپلیتیکی در دریای سیاه وفق می دهد. نمونه بارز آن تغییر سیاست آن کشور در قبال بحران سوریه و همکاری با ایران و روسیه در قالب مذاکرات امنیتی در آستانه است. حضور چین همچنین با هدف استفاده از فرصت ژئوپلیتیکی درگیری و در نتیجه دخالت همزمان آمریکا در جنگ غزه و جنگ اوکراین است که به ناچار فشار سیاسی و تجاری آمریکا بر چین و در نتیجه قدرت بازدارندگی اصلی آن کشور را کاهش میدهد. محدود به منطقه غرب آسیا.
بدون شک، جنگ غزه منجر به ایجاد تعادل مجدد در معادله بازدارندگی در منطقه غرب آسیا به نفع نقش بیشتر بازیگران غیردولتی در منطقه شده است. از نظر پیامدهای سیاسی، جنگ غزه منجر به افزایش بودجه نظامی کشورهای آسیب پذیر توسط بازیگران غیردولتی در منطقه در قالبی متفاوت می شود. علاوه بر این، این جنگ روشهای بازدارندگی جدیدی مانند استفاده مؤثر از پهپاد، هوش مصنوعی، فناوری ماهوارهای، عملیات فریب و غیره را در حوزههای نبرد منطقهای معرفی میکند. در عین حال، جنگ غزه باعث تقویت گرایش به نوسازی سیستم های تسلیحاتی نامتقارن و در عین حال اتکای بیشتر به سیستم های بازدارندگی ملی و مستقل در کشورهای عربی منطقه می شود.
۳۱۱۳۱۱